بخش اوّل: فرضیه عوامل اقتصادی | ۲۵
همان طور که پیش از این گفته شد، میان شفاعت در عرف عام و شفاعت در منطق اسلام فاصلهی زیادی است، یکی بر اساس تغییر دادن فکر کسی که نزد او شفاعت میشود و دیگری بر اساس تغییرات و دگرگونیهای گوناگون در کسی که بر او شفاعت میشود.
روشن است که شفاعت به معنای اوّل، همهی اشکالات گذشته را به خود جذب میکند، هم روحِ سعی و تلاش را میکُشد، هم موجب تشویق به گناه است، و هم انعکاسی از جوامع عقبافتاده و فئودالیته میباشد و هم متضمّن نوعی شرک یا انحراف از توحید است.
زیرا اگر ما معتقد باشیم که علم خدا را میتوان تغییر داد و مجهولی را دربارهی شفاعت شونده برای او روشن ساخت، و یا مبدئی غیر از او در جهان وجود داشته باشد، که بتوان روی آن تکیه کرد و خشم خدا را به وسیلهی آن فرو نشاند و یا محبّت او را به سوی خود جلب کرد و یا معتقد باشیم که خداوند ممکن است نیاز به موقعیّت بعضی از بندگان خود داشته باشد و به خاطر این نیاز، شفاعت او را دربارهی مجرمی بپذیرد و یا معتقد باشیم که از نفوذ وسایطی ممکن است بهراسد و شفاعت آنها را بپذیرد، همهی اینها ما را از اصل توحید در صفات خدا، دور میسازد، و در درّهی شرک و بتپرستی، پرتاب مینماید.
اینها همهی خاصیّت شفاعت در عرف عام و معنای نادرست آن است؛ ولی شفاعت در شکل صحیح و با شرایط و کیفیّت و خصوصیّات و ویژگیهایی که در بالا به آن اشاره شد، هیچ یک از این عیوب را به خود راه نمیدهد. تشویق به گناه نمیکند، بلکه وسیلهای برای ترک گناه است. دعوت به سستی و تنبلی نمیکند، بلکه با ایجاد روح امیدواری، نیروهای انسان را برای جبران خطاهای گذشته، بسیج مینماید.
هیچگونه ارتباطی با جوامع عقبافتاده ندارد، بلکه یک وسیلهی مؤثّر تربیتی برای اصلاح مجرمان، گناهکاران و متجاوزان است و نه تنها شرک نیست، بلکه عین توحید و توجّه به خدا و استمداد از صفات او و به اذن و فرمان او میباشد.
تفسیرهای نادرست برای مسألهی شفاعت، دو دسته را که دو قطب کاملاً متضاد هستند، به مخالفت با این موضوع برانگیخته است.
دستهای که طرز تفکّری همانند «مادّیها» دارند که مسألهی شفاعت را عامل تخدیر و خاموش ساختن تلاش و کوشش تصوّر میکنند که پاسخ آنها به طور مشروح گذشت.
دستهای دیگر بعضی از افراطیّون مذهبی مانند «وهّابیها» و همفکران آنها هستند که اعتقاد به شفاعت را یک نوع شرک و انحراف از آیین توحید میپندارند و با این که طرح اشکال آنها و پاسخ آن خارج از موضوع بحث «انگیزهی گرایش به مذهب» است، برای تکمیل این بحث در این جا به آن اشاره میکنیم:
نخست توجّه به این موضوع لازم است که وهّابیها که در دو قرن اخیر به رهبری «محمّد بن عبد الوهّاب بن سلیمان» سرزمین حجاز را تحت نفوذ افکار خود قرار دادهاند، در معتقدات تند و حادّ خود که بیشتر در زمینهی توحید است، تنها با شیعه مخالفت ندارند بلکه با غالب مسلمانان اهل سنّت نیز به شدّت مخالفند.
«محمّد بن عبد الوهّاب» که افکار خود را از ابن تیمیّه[1] گرفته است، در حقیقت مجری افکار و معتقدات ابن تیمیّه (نظریّهپرداز وهّابیّه) بود.
محمّد بن عبد الوهّاب در خلال سالهای 1160 تا 1206 ـ که سال وفات او بود ـ با همکاری زمامدارانِ محلّی و برانگیختن آتش تعصّبهای خشن در میان اقوامِ بیابانگرد و بدویِ حجاز، توانست به نام دفاع از توحید و مبارزهی با شرک، مخالفان خود را عقب بزند و بر دستگاه حکومت و رهبری سیاسی به طور مستقیم و غیرمستقیم تسلّط یابد و در این راه خونهای زیادی از مسلمانان حجاز و غیر حجاز ریخته شد.
کشمکشهای پیروان محمّد بن عبد الوهّاب محدود به محیط حجاز نبود، بلکه در سال 1216 ـ درست ده سال پس از مرگ محمد بن عبد الوهّاب ـ پیروان او از طریق بیابانهای حجاز با یک حملهی غافلگیرانه به کربلا ریختند و با استفاده از تعطیل بودن شهر به مناسبت روز عید غدیر و مسافرت بسیاری از اهالی به نجف برای مراسم غدیر، پس از شکافتن دیوار شهر به داخل شهر رخنه کرده و به تخریب حرم امام حسین(ع) و سایر اماکن مقدّس شیعه در کربلا پرداختند و در ضمن تمام درهای گران قیمت و تابلوها و هدایای نفیس و وسایل تزیینی را با خود بردند؛ حدود پنجاه نفر در نزدیکی ضریح و پانصد نفر در صحن و تعداد زیادی را در خود شهر کشتند که بعضی عدد مقتولین را بالغ بر پنج هزار نفر دانستهاند. در این ماجرا، خانههای فراوانی غارت شد و حتّی پیرمردان، کودکان و زنان نیز از این تعرّض، مصون نماندند.
در سال 1344 فقهای مدینه که در دستگاه حکومت نفوذ داشتند فتوا به انهدام تمام قبور بزرگان اسلام در حجاز دادند و در روز هشتم شوّال این حکم تنفیذ گردید و همهی قبور را یکی پس از دیگری به جز قبر پیامبر اسلام(ص) ویران کردند که آن هم به خاطر ترس از خشم عمومی مسلمین، مستثنی شد.
خلاصه پیروان این مکتب همانند خود محمّد بن عبد الوهّاب افرادی خشن، غیر قابل انعطاف، و به اصطلاح عوام، یک دنده، قشری و متعصّباند و بیش از آن چه روی منطق تکیه میکنند، شدّت عمل و خشونت به خرج میدهند و دانسته یا نادانسته مسائل اسلامی را در مبارزه کردن با چند مسأله همانند موضوع شفاعت و زیارت قبور و توسلّ خلاصه کرده و در عمل، مردم را از مباحث مهمّ اجتماعی اسلام به خصوص آن چه مربوط به عدالت اجتماعی و محو آثار استعمار و مبارزهی منطقی با غلبهی روح مادّیگری و مکتبهایِ الحادی است، دور نگه داشتهاند و به همین دلیل در محیط فکری آنها هیچ گونه سخنی از این مسائل مطرح نیست و در حال بیخبریِ وحشتناک، نسبت به مسائل روز به سر میبرند.
در هر صورت آنها در مورد مسألهی شفاعت چنین میگویند: هیچ کس حق ندارد از پیامبر(ص) شفاعت بطلبد و به طور مثال بگوید: «یا محمد اشفع لی عند الله»، زیرا خداوند میگوید:
«وَ أَنَّ المَساجِدَ لِلَّهِ فَلَا تَدْعُوا مَعَ اللهِ أَحَداً؛ و این که مساجد از آن خداست پس هیچ کس را با خدا نخوانید».[2]
در رسالهی «کشف الشبهات»، نوشتهی محمّد بن عبد الوهّاب چنین میخوانیم:
«اگر کسی بگوید ما میدانیم خدا به پیامبر(ص) مقام شفاعت بخشیده و به اذن و فرمان او میتواند شفاعت کند و چه مانعی دارد ما آن چه را که خدا به او بخشیده از او تقاضا کنیم؟ در پاسخ میگوییم: درست است که خدا به او مقام شفاعت داده ولی با این حال نهی کرده است که از او شفاعت بطلبیم! و گفته است: «فَلَا تَدْعُوا مَعَ اللهِ أَحَداً»، علاوه بر این مقام شفاعت، منحصر به پیامبر(ص) نیست، فرشتگان و دوستان خدا نیز این مقام را دارند، آیا میتوانیم از آنها نیز درخواست شفاعت کنیم؟ اگر کسی چنین بگوید، پرستش و عبادت بندگان صالح خدا را کرده است»![3]
و نیز نامبرده در رسالهی «اربع قواعد» سخنی دارد که خلاصهاش این است:
رهایی از شرک تنها به شناسایی چهار قاعده ممکن است:
1ـ کفّاری که پیامبر(ص) با آنها نبرد کرد به این اقرار داشتند: خداوند خالق، رازق و تدبیر کنندهی جهان هستی است:
«قُلْ مَنْ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّمَآءِ وَ الْأَرْضِ... وَ مَنْ یُدَبِّرُ الْأَمْرَ فَسَیَقُولُونَ اللهُ؛ بگو چه کسی شما را از آسمان و زمین روزی میدهد... و چه کسی امور (جهان) را تدبیر میکند به زودی (در پاسخ) میگویند: خدا».[4]
ولی این اقرار و اعتراف، هرگز آنها را در زمرهی مسلمانان قرار نداد.
2ـ آنها میگفتند: توجّه ما به بتها و عبادت ما از آنها، تنها به خاطر طلب قرب و شفاعت میباشد:
«وَیَقُولُونَ هؤُلَاءِ شُفَعائُنَا عِنْدَ اللهِ؛ و میگویند: اینها شفیعان ما نزد خدا هستند».[5]
3ـ پیامبر(ص) تمام کسانی را که غیر خدا را عبادت میکردند، محکوم ساخت، اعمّ از این که عبادت فرشتگان، انبیا و صالحین میکردند یا آنها که اشجار، احجار، خورشید و ماه را میپرستیدند؛ و هیچ گونه تفاوتی در میان آنها قائل نشد.
4ـ مشرکان زمان ما در مسیر شرک از مشرکان زمان جاهلیّت بدترند، زیرا آنها به هنگام آرامش، بتها را عبادت میکردند، و در شدّت و سختی به مقتضای آیهی:
«فَإِذَا رَکِبُواْ فِی الْفُلْکِ دَعَوُاْ اللهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ...؛ هنگامی که سوار بر کشتی شوند خدا را با اخلاص میخوانند و غیر او را فراموش میکنند».[6]
خدا را میخواندند، ولی مشرکان زمان ما در آرامش و سختی متوسّل به غیر خدا میشوند![7]
عجیب این که آنها در نسبت شرک دادن به سایر مسلمانان و کسانی که با عقاید آنان هماهنگی ندارند، اعمّ از سنّی و شیعه، به اندازهای جری و جسور هستند که خون و مال مسلمانان دیگر را مباح و حلال میشمرند و قتل آنها را بدون چون و چرا مجاز میدانند، همان طور که در تاریخ وهابیّت بارها در عمل نیز این مطلب را نشان دادهاند.
«شیخ «سلیمان بن لحمان» در کتاب «الهدیة السنیة» چنین میگوید: کتاب و سنّت گواهی میدهند بر این که هر کس فرشتگان و انبیا یا ابن عباس و ابوطالب و امثال آنان را به خاطر این که مقرّب درگاه الهی هستند واسطهی میان خود و خدا قرار دهد تا در پیشگاه خدا برای او شفاعت کنند، همان طور که در نزد سلاطین شفاعت میکنند، چنین کسانی کافر و مشرکاند و خون و مال آنها مباح است، اگر چه «أشهدُ أنْ لا إلهَ إلّا الله وَ أشْهَدُ أنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللهِ» بگویند و اگر چه نماز بخوانند و روزه بگیرند!».[8]
خشونت و یکدندگی و لجاجتی که از این گفتار میبارد بر هیچ کس مخفی نیست.
1- تفاوت میان شفاعت در عرف عام و شفاعت در منطق اسلام را بیان کنید.
2- تفسیرهای نادرست برای مسألهی شفاعت، چه کسانی را به مخالفت با این موضوع برانگیخته است؟
3- «محمّد بن عبد الوهّاب» افکار خود را از چه کسی گرفته است؟
[1]. احمد بن عبدالحلیم دمشقی متوفّای 728 که تقریباً چهار قرن قبل از او میزیسته.
[2]. سورهی جن، آیهی ۱۸.
[3]. کشف الشبهات بنا به نقل «البراهین الجلیّة»، ص 17.
[4]. سورهی یونس، آیهی 31.
[5]. سورهی یونس، آیهی 18.
[6]. سورهی عنکبوت، آیهی 65.
[7]. رسالهی «اربع قواعد»، ص 24ـ27، بنا به نقل «کشف الارتیاب»، ص 163.
[8]. الهدیة السنیة، ص 66، بنا به نقل البراهین الجلیة، ص 83.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت