بخش اوّل: صفات امام | ۷
انسان عاقل است، با انديشه و تفكر و ترتيب قياس برهانى، برخى مجهولات را از دانستههاى كلى و قطعى خود كشف و نتيجهگيرى مىكند؛ مثلا انسان در ذهن خود مفهوم عليت و معلوليت را درك مىكند و مىفهمد كه هر معلولى در وجود خود نياز به علت دارد، پس اگر در جايى پديدهی معلولى را يافت به طور يقين حكم مىكند كه بايد علتى داشته باشد، و براى يافتن علت به كنجكاوى مىپردازد. اين يكى از امتيازهاى بزرگ انسانهاست. اين را اصطلاحا عقل نظرى مىنامند. در اثبات اصول عقايد يعنى خداشناسى، معاد و نبوت از همين استدلالهاى عقلى استفاده مىشود. «همه انسانها كم يا بيش از اين موهبت بزرگ الهى برخوردارند. ولى يكسان نيستند بلكه مراتب بسيار متفاوتى دارند. پيامبران و امامان معصوم(ع) از جهت عقل، در عالىترين مراتب انسانهاى عصر خويش بوده اند.
پيامبر گرامى اسلام مىفرمايد: خداى متعال هيچ پيامبر و رسولى را نفرستاد مگر هنگامى كه عقل او به كمال رسيد و عقلش بر عقول امتش برترى يافت.[1]
پيامبر گرامى اسلام در درك اصول عقايد، يعنى خداشناسى، معاد و نياز ضرورى انسانها به ارسال پيامبران از جانب خداى متعال، از عقل كامل خود استفاده مىكرد و از طريق تفكر و انديشه عقلانى بدين حقايق ايمان داشت. بنابراين مىتوان گفت: پيامبر اكرم حتى قبل از بعثت به اصول عقايد ايمان داشته و از كفر و شرك منزّه بوده است. گفتنى است كه ايمان عقلانى غالباً از حد مفهوم و علم حصولى فراتر نمىرود گرچه به حد يقين هم رسيده باشد.
اما پيامبر بعد از بعثت و ارتباط مستقيم با جهان غيب و دريافت وحى، علم حصولى او به مبدأ و معاد از مرتبهی مفهوم فراتر مىرود و به مرتبهی شهود و حضور مىرسد، و در اين مقام حقايقى را مشاهده مىكند كه با علم مفهومى امكانش نبود. علم حضورى و مشاهدات ملكوتى پيامبر را مىتوان به عنوان پشتوانهی علوم عقلانى او معرفى كرد. ايمان و علوم وحيانى آثار ويژهاى دارد كه در علوم عقلانى چنين آثارى كمتر مشاهده مىشود. امامان معصوم نيز به شهادت تاريخ و احاديثى كه به جاى گذاشتهاند، از جهت عقل كاملترين انسانهاى عصر خود بودهاند. به همين جهت در علوم مربوط به مبدأ و معاد از عقل كامل خويش بهره مىگرفتند و از كفر و شرك، حتى قبل از تصدّى مقام امامت، منزّه و معصوم بودند. آن انسانهاى برگزيده گرچه به طور مستقيم از وحى برخوردار نبودند، ولى در اثر افاضات ويژه خداى متعال و راهنمايىهاى پيامبر اكرم، به طور غير مستقيم از علوم وحيانى رسول خدا بهرهمند بودند، و به همين جهت علم آنان به مبدأ و معاد از علوم مفهومى فراتر بود و به مرتبهی يقين و شهود رسيده بودند. گهگاه از برخى حقايق مربوط به مبدأ و معاد به گونهاى خبر مىدادند كه گويا آنها را به عيان مشاهده مىكنند. نمونه هايى از آنها را مىتوانيد در كتابهاى حديث و سيره و تاريخ بخوانيد.
اميرالمؤمنين(ع) دربارهی علوم امامان چنين مىفرمايد: علم بر چشم حقيقت بين آنان تاخته و روح يقين را لمس كردهاند. آنچه را ناز پروردگان دشوار مىشمارند به آسانى پذيرفتهاند و بدانچه جاهلان از آن وحشت دارند، انس گرفتهاند. در دنيا با بدنهايى ارتباط دارند كه ارواح آنها به مقام اعلا پيوسته است. آنان خلفاى خدا در زميناند و دعوتكنندگان به دين او مىباشند. وه كه چه آرزومند ديدار آنان هستم.[2]
باز هم آن حضرت دربارهی علم امامان مىفرمايد: آنان حيات علم و مرگ جهل مىباشند. بردبارى آنان از علمشان خبر مىدهد. و ظاهرشان از باطنشان و سكوتشان از استوارى منطقشان حكايت مىكند. با حق مخالف نيستند و در آن اختلاف ندارند. ستونهاى دين و پناهگاهاى مردمند، حق به وسيله آنان به جايگاه خود باز مىگردد و باطل از آن جا رانده و زبانش از بيخ بريده مىشود. دين را چنان كه شايسته است تعقل كرده و به كار بستهاند، نه اين كه تنها بشنوند و براى ديگران نقل كنند، همانا كه راويان علم بسيارند اما پاسداران آن اندكاند.[3]
ائمه اطهار(ع) در دعوت به اصول عقايد همانند پيامبر، از روش عقلانى و اقامه برهان بهره مىگرفتند، چنان كه در احاديث و مناظرهها و احتجاجهاى آنان مشاهده مىكنيد، نهايت اين كه همانند پيامبر، با هر كسى به مقدار عقل و فهمش سخن مىگفتند. برخى كلماتشان آن قدر بلند و عميق است كه فهم كامل آن جز براى دانشمندان امكان ندارد، و گاهى در سطح بسيار ساده با مردم سخن گفتهاند. اين تفاوتها را مىتوانيد در خطبههاى نهجالبلاغه و احاديث مختلف امامان مشاهده كنيد.
بنابراين مىتوان عقل معصوم را به عنوان يكى از منابع علوم پيامبر و امامان و منطق و استدلال عقلانى را يكى از شيوههاى تبليغاتى آنان به شمار آورد. البته در به كار گرفتن اين شيوه از خطا و اشتباه معصوم بودند.
در باطن نفس انسان نيرويى نهفته است كه اگر درست به كار گرفته شود اخلاق خوب را مىشناسد و التزام به آنها را به صلاح جامعه و از كمالات نفسانى خود مىداند. اخلاق زشت را نيز مىشناسد و ارتكاب آنها را به زيان زندگى دنيوى و نفسانى خود و جامعه مىداند و اجتناب از آنها را لازم مىشمارد. اين نيروى ارزشمند، عقل عملى يا وجدان اخلاقى ناميده شده است. قرآن كريم اين شناخت را از امور فطرى و ارتكازى انسانها مىداند كه در آفرينش ويژهی آنها نهاده شده است.
در قرآن مىگويد: سوگند به نفس و آن كه نيكويش بيافريد، و نابهنجاريها و پرهيزكاريها را به او الهام كرد پس آن كه جان خود را پاكيزه داشت رستگار شد و آن كس كه آن را آلوده ساخت زيان ديد.[4]
اين نيروى ارزشمند در همه انسانها، كم يا بيش وجود دارد و مىتواند مورد استفاده قرار گيرد، البته در شرايط عادى و در صورتى كه در اثر غلبه غرايز حيوانى نور عقل خاموش نشده باشد. متأسفانه بعضى انسانها آنچنان تسليم غرايز حيوانى خود، مانند: خود خواهى، خودپسندى، حبّ جاه و مقام، حرص و زيادهطلبى، شهوت و غضب، كينهتوزى و انتقامجويى، مىشوند كه انسانيت خود را فراموش مىكنند و به صورت حيوانى درنده و هوسباز در مىآيند، و نور فطرت آنها خاموش مىگردد؛ به طورى كه ارزشها و ضد ارزشها را درك نمىكنند بلكه گاهى ضد ارزشها را ارزش مىپندارند. و از همين روى بشر همواره به راهنمايىهاى انسانهاى برگزيده و معصوم نياز دارد تا فطرتش را بيدار سازند و در شناخت ارزشها و ضد ارزشها ياريش كنند.
اين انسانهاى برگزيده پيامبران و امامان معصوماند. ائمه اطهار(ع) چون عقولشان كامل و از گناه و خطا معصوم بودند، ارزشهاى اخلاقى را به خوبى درك مىكردند و از آثار دنيوى و اخروى آنها به خوبى آگاه بودند، خود بدانها عمل مىكردند و ديگران را نيز بدان سوى دعوت مىنمودند. ضد ارزشها و صفات زشت را نيز به خوبى مىشناختند و آثار بد دنيوى و اخروى آنها را با چشم باطن مشاهده مىنمودند خود از آنها اجتناب مىكردند و ديگران را نيز از ارتكاب آنها برحذر مىداشتند. بنابراين مىتوان عقل عملى و وجدان اخلاقى را به عنوان يكى از منابع علوم اخلاقى امامان معرفى كرد كه علاوه بر قرآن و احاديث كه از پيامبر به آنان رسيده بود، در معرفى اخلاق نيك و بد از آن استفاده مىكردند. هزاران حديث اخلاقى كه در كتب حديث ثبت شده مىتواند از اين منبع غنى و معصوم سرچشمه گرفته باشد.
۱- يكى از امتيازهاى بزرگ انسانها چیست؟
۲- نقش عقل در شناخت اخلاق را شرح دهید.
[1]. ميزان الحكمه، ج 3، ص 2034: قال رسول الله(ص) ما بعث الله نبيّاً و لا رسولاً حتى يستكمل العقل و يكون عقله أفضل من جميع عقول أمّته.
[2]. نهجالبلاغه، كلام 147: هجم بهم العلم على حقيقة البصيرة و باشروا روح اليقين و استلانوا ما استرعوه المترفون، و أنسوابما استوحش منه الجاهلون، و صحبوا الدنيا بأبدان أرواحها معلّقة بالمحلّ الأعلى، أولئك خلفاء الله في أرضه و الدعاة إلى دينه، آه، آه، شوقاً إلى رؤيتهم.
[3]. همان، كلام 239: هم عيش العلم و موت الجهل، يخبركم حلمهم عن علمهم، و ظاهرهم عن باطنهم، و صمتهم عن حكم منطقهم، لا يخالفون الحقّ و لا يختلفون فيه، هم دعائم الإسلام و ولائج الاعتصام، بهم عاد الحقّ إلى نصابه و أنزح الباطل عن مقامه، و انقطع لسانه عن منبته، عقلوا الدين عقل وعاية و رعاية، لا عقل سماع و رواية، فانّ رواة العلم كثير و رعاته قليل.
[4]. شمس، آيه 7 ـ 10: «وَنَفْسٍ وَما سَوّاها * فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَتَقْواها * قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكّاها * وَقَدْ خابَ مَنْ دَسّاها».
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله ابراهیم امینی