کد مطلب: ۶۶۶۸
تعداد بازدید: ۱۶۶
تاریخ انتشار : ۲۲ مرداد ۱۴۰۲ - ۰۷:۳۴
قصه‌ها و نکته‌ها پیرامون امامت | ۱۰۰
اميرالمؤمنين(ع) پيشنهاد آنها را پذيرفت و به محضر مقدّس پیامبر اکرم(ص) مشرّف شد. سلام كرد و نشست و سرش را پايين انداخت، در حالی‌ كه چهره‌اش از شرم و حيا سرخ شده بود. رسول خدا(ص) فرمود: علی‌، حرفی‌ داری؟ اگر حاجتی‌ داری، بگو. عرض كرد: يا رسول الله، من از كودكی‌ در دامن شما پرورش يافته‌ام.

حضرت زهرا(س) نه ساله بود كه از سوی بزرگان و رؤسای قبايل خواستگاری می‌شد. رسول خدا(ص) می‌فرمود: اختيار امر ازدواج زهرا دست خداست؛ تا خدا چه دستوری صادر كند.
روزی اصحاب با هم به گفتگو نشستند و گفتند: احتمالاً رسول خدا دخترش را برای علی‌ نگه داشته و او هم تا به حال خواستگاری نكرده است. چه خوب است از او بخواهيم به خواستگاری برود تا ببينيم به او چه می‌گويد.
حضرت اميرالمؤمنين‌(ع) آن وقت در نخلستان مشغول كار بود. آن جمع آمدند و ماجرا را گفتند. اميرالمؤمنين(ع) پيشنهاد آنها را پذيرفت و به محضر مقدّس پیامبر اکرم(ص) مشرّف شد. سلام كرد و نشست و سرش را پايين انداخت، در حالی‌ كه چهره‌اش از شرم و حيا سرخ شده بود. رسول خدا(ص) فرمود: علی‌، حرفی‌ داری؟ اگر حاجتی‌ داری، بگو. عرض كرد: يا رسول الله، من از كودكی‌ در دامن شما پرورش يافته‌ام. از پدر و مادر به من مهربان‌تر بوده‌ايد. حالا موقع تشكيل خانواده رسيده؛ اگر مصلحت می‌دانيد دخترتان فاطمه را به من تزويج كنيد. رسول خدا خوشحال شد و تبسّم كرد و فرمود: بسيار خوب، بنشين تا من از دخترم هم رضايت بگيرم. داخل حجره شد و فرمود:دخترم، علیّ بن ابيطالب آمده تو را برای خودش خواستگاری كند، آيا رضايت داری؟ فاطمه سكوت كرد. رسول خدا(ص) فرمود:
«الله اکبر سُکُوتُها رِضاها»؛
«... سكوت او رضای اوست».
سپس از جا برخاست و نزد علی(ع) ‌آمد و فرمود: دخترم راضی‌ است؛ حالا چه داری كه مهر او قرار بدهی‌؟ عرض كرد: می‌دانيد من فقط يک شتر و يک زره و يک شمشير دارم. رسول خدا فرمود: شتر و شمشير برای سربازی مانند تو لازم است، امّا به زره خيلی‌ احتياج نيست؛ زره را بفروش و همان را مهر قرار بده. زره را فروختند؛ پانصد درهم شد. حضرت علی(ع) پول را نزد پيامبر(ص) آورد. آن حضرت از همان پانصد درهم، شصت و سه درهم برداشت و به سه نفر داد و فرمود: برويد برای دخترم جهیزیّه تهیّه کنید. آن سه نفر با آن شصت و سه درهم یک پيراهن و يک روسری و يک دستاس[۱] و چند كاسه‌ی سفالی تهیّه کردند.
چه نيكوست اگر ازدواج‌های جوانان به همين كيفیّت انجام می‌گرفت و اين همه تجمّلات و پيچيدگی‌ها در مراحل گوناگون و هزينه‌های مسرفانه و سرسام‌آور از بين می‌رفت. مگر قرآن، كلام خدا، به پيروانش دستور نداده است كه:
«لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللهِ اُسْوَةٌ حَسَنَة ...»؛[۲]
«قطعاً برای شما در [اقتدا به] رسول خدا سرمشقی نیکوست ...».
داماد مهريّه را پيشاپيش آورد و به پدر دختر تحويل داد و پدر هم مقداری از آن را صرف خريد جهيزيّه و وسايل بسيار ساده و ضروری برای زندگی‌ دخترش در خانه‌ی شوهر فراهم كرده است. اگر الگوی ما پيامبر است، داماد بايد وسايل زندگی‌ خود و همسرش را از همان مهريّه كه داده فراهم كند. آخر، پدر عروس چه گناهی‌ كرده كه بايد زير بار اين همه هزينه‌های سنگين برود؟ اگر بينوای بخت برگشته‌ای چند دختر داشته باشد، با اين اوضاع و احوالی‌ كه مردم به وجود آورده‌اند، او چگونه می‌تواند اين بارهای سنگين طاقت‌فرسا را به دوش بكشد.

پی نوشت ها

[۱]. آسیاب دستی که دانه‌های گندم را نرم می‌کند.
[۲]. سوره‌ی احزاب، آیات ۲۱.

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت

آیت الله سید محمد ضیاءآبادی
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: