کد مطلب: ۶۷۵۸
تعداد بازدید: ۱۷۸
تاریخ انتشار : ۲۵ شهريور ۱۴۰۲ - ۰۹:۴۴
پیدایش مذاهب | ۳۳
فروید از این هم پیشتر رفته و اساس مطالعات خود را بر خانواده‌ی موهومی قرار می‌دهد که از یک پدر و تعدادی زن، پسر و دختر تشکیل شده است. «پدر» یا «رییس قبیله» مالکیّت جنسی همه‌ی زنان را برای خود محفوظ می‌داشت، یعنی زنان و دختران را تصرّف کرده و با پسران خود که به منزله‌ی رقبای جنسی و مدّعیان قدرت او بودند، به سختی و خشونت رفتار می‌کرد.

بخش ششم: فرضیه جنسی | ۱


اشتباهات فروید


از عجیب‌ترین فرضیّاتی که پیرامون گرایش به مذهب گفته شده، «فرضیّه فروید» است. برای فهم این فرضیّه باید نخست به چند موضوع توجّه داشت:
1ـ فروید که در نیمه‌ی دوّم قرن نوزدهم در شهر کوچک «فرای برگ» در یک خانواده‌ی کهن‌سال و محقّر یهودی متولّد شد ولی چون اکثر عمر خود را در «وین» گذرانید او را یک دانشمند اتریشی می‌شناسند.[1]
او در مورد پیدایش پدیده‌های اجتماعی، روانی و اخلاقی بشر فرضیّه‌ای پیشنهاد کرد که سر و صدای زیادی به راه انداخت. او معتقد بود که علّت‌العلل برای پیدایش همه‌ی این پدیده‌ها «میل جنسی» انسان است که پس از تغییر چهره‌های گوناگون، که آن را از اصل نخستین دور می‌سازد، به صورت واکنش‌های روانی، اخلاقی و اجتماعی آشکار می‌گردد.
بنابراین اگر «مارکس» همه‌ی پدیده‌های اجتماعی را با فرضیّه‌ی اقتصادی خود توجیه می‌کند، «فروید» با فرضیّه‌ی میل جنسی تفسیر می‌نماید.
باید توجّه داشت که فروید برای غریزه‌ی جنسی یک مفهوم وسیع‌تر از آن چه اغلب به ذهن می‌آید، قائل است و به گفته‌ی «فیلسین شاله» یک «تصوّر ذهنی» شبیه به حالت گرسنگی در مقابل احتیاج به تغذیه دارد که آن را «لیبیدو» می‌نامد. فروید برای اصطلاح «لیبیدو» معنای گسترده‌ای در نظر می‌گیرد تا آن جا که معتقد است، اکثر تمایلات مربوط به حسّاسیّت و رقّت قلب که مشخّصات آن میل به نزدیکی و فداکاری است، ناشی از یک غریزه‌ی جنسی می‌باشد که از هدف بیولوژیک خود منحرف شده است.[2]
2ـ فروید در همه جا، اساس فرضیّه‌ی خود را روی جامعه‌های وحشی و نیمه وحشی قرار می‌دهد و آنها را نمونه‌ای از اسلاف جامعه‌ی امروزی می‌داند و آن چه را از مطالعه‌ی پیرامون آنها به دست آورده، قابل تعمیم در جوامع امروزی می‌پندارد؛ به همین دلیل برای مطالعه‌ی بسیاری از مسائل روانی به سراغ آنها می‌رود.[3]
3ـ فروید از این هم پیشتر رفته و اساس مطالعات خود را بر خانواده‌ی موهومی قرار می‌دهد که از یک پدر و تعدادی زن، پسر و دختر تشکیل شده است. «پدر» یا «رییس قبیله» مالکیّت جنسی همه‌ی زنان را برای خود محفوظ می‌داشت، یعنی زنان و دختران را تصرّف کرده و با پسران خود که به منزله‌ی رقبای جنسی و مدّعیان قدرت او بودند، به سختی و خشونت رفتار می‌کرد. این کار آن قدر ادامه یافت تا این که پدر بر اثر ضعف و از دست دادن نیروی بدنی، یا جریان‌های نامساعد دیگر، در زیر ضربات یک یا چندتن از پسران خود از پا در آمد. امّا هیچ یک از پسران نمی‌تواست میل خود را محقّق سازد و جای پدر را بگیرد، زیرا در این صورت به سر نوشت پدر دچار می‌شد و قتل پدر در قبیله‌ی نخستین و نتایج و عکس‌العمل‌های روحی حاصله از آن، بعدها به صورت فرمان «تو هرگز نخواهی کشت» در آمد.[4]
سپس با یک سلسله بحث‌های پیچیده و تخیلّی سعی دارد ندامت حاصل از قتل پدر و احترام آمیخته به ترس از او و ممنوع ساختن ازدواج با زنان قبیله را به خاطر همین ندامت، سرچشمه‌ی پیدایش نخستین قانون‌های انسانی و مسائل اخلاقی و روانی بداند، تا آن جا که او معتقد است تمام قوانین، مقرّرات، امیال و عواطف انسانی، همه چهره‌هایی از همان حالات نخستین خانواده یا قبیله‌ی اولیّه است!
اکنون به بیان فرضیّه‌ی او، در زمینه‌ی مذهب باز می‌گردیم:
فروید معتقد است که حیات روانی و فرهنگ وحشی‌ها که تا کنون مورد توجّه واقع نشده است، ارزش زیادی دارد، و سعی می‌کند اساس مذهبی و تشکیلات اجتماعی آنها را روشن سازد و از آن جا که یکی از ابتدایی‌ترین گروه‌های بشر را که می‌شناسیم، در مرکز استرالیا وجود دارد به سراغ آنها می‌رود، و چون شکل مذهبی آنها «توتمیسم» است، روی آن تکیه کرده و می‌گوید:
در میان این قبایل، «توتم» مانند پدر یا پدر بزرگ یا سلَف اعضای طایفه است که محافظ و ولی نعمت آنها می‌باشد. البتّه «توتم» یک فرد نیست بلکه در حقیقت به یک نوع، اطلاق می‌شود. این افراد، چنین تصوّر می‌کنند که باید خود را شبیه «توتم» درست کنند. گاهی مظهر این توتم را یک نوع جانور یا یک نوع، «نبات» می‌پندارند، و به این ترتیب آن «جانور» یا «نبات» را مقدّس می‌شمارند. در کنار این عقیده، عقیده‌ی دیگری به عنوان «تابو» وجود دارد که به معنای تحریم و ممنوعیّت است و این اصطلاح را به صورت یک صفت برای اشیا یا اعمالی که ممنوع می‌شمارند، به کار می‌برند.
در میان تابوهایی (ممنوعیّت) که این قبایل دارند، دو تابو بیش از همه اهمّیّت دارد، یکی کشتن و خوردن و گاهی دست زدن و نگاه کردن حیوان توتمیک و خوردن گیاه توتمیک؛ و دیگری ارتباط زناشویی با زنان طایفه‌ی خود، و به تعبیر دیگر ممنوعیّت «رابطه جنسی با محارم» که البتّه محارم از نظر آنها مفهوم وسیعی دارد.
این را نیز باید توجّه داشت که این جمعیّت در مراسم خاصّی که همه در آن شرکت می‌کنند، حیوان توتمیک را قربانی کرده و از گوشت آن می‌خورند و معتقدند شباهتی از این طریق میان آنها و توتم برقرار می‌شود و رابطه آنها را با او قوی می‌کند، بنابراین ممنوعیّت کشتن آن حیوان، جنبه‌ی فردی دارد امّا به صورت دسته جمعی و با این هدف خاص، مجاز و مقدّس خواهد بود.
فروید سعی دارد این موضوع را با فرضیّه‌ی خود درباره‌ی قبیله‌ی موهوم پیوند دهد و آن را انعکاسی از آن بداند، زیرا پسران پس از کشتن پدر و خوردن گوشت او خود را شبیه او ساختند ولی بر اثر ندامت با ممنوعیّت مرگ توتم که جانشین پدر است و با صرف نظر کردن از زنان قبیله، عمل خود را انکار و تقبیح نمودند.
سپس سعی می‌کند از میان مذاهب موجود، مسیحیّت کلیسا را بر آن تطبیق نماید، اعتقاد مسیحیان به گناه کار بودن نوع بشر، و نجات از این گناه به وسیله‌ی قربانی شدن «خدای پسر» که شبیه و جانشین «خدای پدر» است، همچنین مراسم «عشای ربّانی» و خوردن نان و شراب مخصوص را به این عقیده که باعث نفوذ گوشت و خون مسیح در آنها می‌شود، چهره‌ای از توتمیسم می‌داند.[5]
فروید در جای دیگر اساس مذهب را از طریق «پسیکانالیزم» چنین فرض می‌کند که استنباط مذهبی ما از کائنات، مربوط به وضع طفولیّت ماست، طفل خود را در مقابل جهان عظیمی احساس می‌کند که نخست مادر و سپس پدر، حامی او در مقابل انواع خطرات است.
ترس او از خطرات در دوران بلوغ نیز ادامه پیدا می‌کند و در برابر این خطرات همانند طفلی خود را نیازمند به حامی می‌داند و این حامی به صورت یک «الوهیّت حمایت‌کننده» جلوه‌گر می‌شود امّا او همیشه به صورت پدری با رتبه‌ی بسیار بلند جلوه‌گر می‌شود که در حقیقت شکلی از توتمیسم و آن هم شکلی از قبیله‌ی نخستین است.[6]
فرضیّه‌ی جنسی فروید از جهات فراوانی قابل انتقاد است، هم از نظر پایه و اساس و هم از نظر مواد و منابع مطالعه، و هم از نظر استنتاج و چگونگی نتیجه، که آن را در چند موضوع می‌توان خلاصه کرد:


اشتباهات فروید:


1ـ افق دید محدود و یک بعدی


شاید امروز در میان دانشمندان روانشناس و روانکاو، هر چند مادّی باشند کمتر کسی را بتوان یافت که فرضیّه‌ی جنسی فروید را در تمام مسائل روانی و اجتماعی، به طور کامل بپذیرد، چرا که اساس فرضیّه‌ی مزبور بر انکار «اصالت» تمام امیال و غرایز انسانی، و انکار تأثیر تمام شرایط اقتصادی و اجتماعی و هر چیز دیگر جز میل جنسی است یعنی تنها یک بُعد مادّی برای روح آدمی قائل شدن، و آن هم فقط یک بعد جنسی و نه هیچ چیز دیگر، و انسان را از یک افق دید بسیار محدود نگریستن، موضوعی است که هیچ محقّقی، حتّی شاگردان مکتب فروید هم تسلیم آن نمی‌شوند.
در حقیقت این گونه اندیشه درباره‌ی انسان بسیار دور از منطق به نظر می‌رسد، زیرا اگر نیاز جنسی، از نیازهای اصیل انسان است، نیاز به مواد غذایی و مسکن و سپس مسائل اقتصادی مربوط به آنها نیز از نیازهای اصیل می‌باشد، چگونه می‌توان یکی را فقط اصیل دانست و دیگری را غیر اصیل، همچنین نیازهای دیگر مربوط به بهزیستی، و یا عشق به زیبایی‌ها، و عشق به علم و دانایی، هر چند از زندگی مادّی جدا باشد، از ریشه دارترین نیازها، و از ابعاد روح انسانی است؛ همه‌ی این نیازها را چگونه می‌توان در چهار دیوار میل جنسی محدود ساخت؟ اگر انسان میل جنسی نداشت، آیا نیاز او به تغذیه‌ یا نیازهای اصیل دیگر از میان می‌رفت؟!

خودآزمایی

1- فرضیّه‌ی فروید در زمینه‌ی مذهب را بیان کنید.
2- چرا امروزه کمتر کسی را بتوان یافت که فرضیّه‌ی جنسی فروید را در تمام مسائل روانی و اجتماعی به طور کامل بپذیرد؟
3- به چه دلیل اندیشه فروید درباره‌ی انسان بسیار دور از منطق به نظر می‌رسد؟

پی نوشت ها

[1]. اقتباس از فروید و فرویدیسم، ص 7.
[2]. اقتباس از فروید و فرویدیسم، ص 29.
[3]. همان، ص 139.
[4]. اندیشه‌های فروید، ص 79ـ82.
[5]. اقتباس از فروید و فرویدیسم.
[6]. اقتباس از فروید و فرویدیسم.

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت

آیت الله العظمی ناصر مکارم شیرازی
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: