کد مطلب: ۶۶۲۱
تعداد بازدید: ۱۵۳
تاریخ انتشار : ۰۵ مرداد ۱۴۰۲ - ۱۳:۲۰
پیدایش مذاهب | ۲۷
شکّی نیست که مفهوم «دعا» و خواندن غیر خدا که در آیات متعدّدی از آن نهی شده، این نیست که صدا زدن و خواندن کسی به نامش و گفتن یا حسن و یا احمد ممنوع یا شرک باشد و در این نیز نباید تردید کرد که خواندن کسی و درخواست انجام کاری که در قدرت و توانایی اوست، گناه و شرک نیست، زیرا تعاون یکی از پایه‌های زندگی و حیات اجتماعی است و تمام پیامبران و امامان نیز چنین کاری داشته‌اند حتّی وهّابیان هم آن را ممنوع ندانسته‌اند.

بخش اوّل: فرضیه عوامل اقتصادی | ۲۶


بررسی منطق وهّابیان در مسأله‌ی شفاعت:


از سخنان مؤسّس این مسلک (محمّد بن عبد الوّهاب) می‌توان چنین نتیجه‌گیری کرد که آنها در نسبت دادن شرک به مسلمانانِ طرفدارِ شفاعت، در حقیقت روی دو مطلب زیاد تکیه می‌کنند:
1ـ مقایسه‌ی مسلمانان طرفدار شفاعت انبیا و صلحا با مشرکان زمان جاهلیّت.
2ـ نهی صریح قرآن از عبادت و پرستش غیر خدا «فَلَا تَدْعُواْ مَعَ اللهِ أَحَداً».[1]
و این که تقاضای شفاعت نوعی عبادت است.
در قسمت اوّل باید گفت که در این مقایسه مرتکب اشتباه بزرگی شده‌اند زیرا:
اوّل این که: قرآن با صراحت مقام شفاعت را برای جمعی از نیکان، صلحا، انبیا و فرشتگان اثبات کرده است ـ همان طور که در بحث‌های سابق گذشت ـ ولی آن را منوط به اذن الهی دانسته است. بسیار غیر منطقی و مضحک است که ما بگوییم خدا چنین مقامی را به او داده ولی ما را از مطالبه‌ی استفاده از این موقعیّت (هر چند مشروط به اذن خدا) نهی کرده است؛ در حالی که، قرآن مراجعه‌ی برادران یوسف را به پدر و هم چنین یاران پیامبر را به پیامبر(ص) و تقاضای استغفار از وی را مجاز شمرده است.
آیا این یکی از مصادیق روشن درخواست شفاعت نیست؟ تقاضای شفاعت، از پیامبر(ص) با جمله‌ی «اشفع لنا عند الله» همان است که برادران یوسف گفتند:
«قَالُواْ یا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَآ إِنَّا کُنَّا خاطِئینَ؛ گفتند: ای پدر! در پیشگاه خدا برای ما تقاضای بخشش گناهان کن که ما خطاکار بودیم».[2]
چگونه چیزی را که قرآن با صراحت مجاز شمرده شرک می‌شمرند و معتقد به آن را مشرک، و خون و مال او را مباح می‌پندارند؟! اگر این کار شرک بود چرا یعقوب فرزندان خود را از آن نهی نکرد؟!

دوّم این که: هیچ گونه شباهتی میان «بت پرستان» و «خدا پرستان معتقد به شفاعت به اذن الله» نیست، زیرا بت پرستان، بت‌ها یا صالحان را عبادت می‌کردند و آنها را شفیع می‌دانستند، در حالی که در مورد مسلمانان معتقد به شفاعت، مسأله‌ی عبادت شفعا به هیچ وجه مطرح نیست، بلکه تنها از آنها شفاعت در پیشگاه خدا را درخواست می‌کنند و همان طور که خواهیم گفت درخواست شفاعت، هیچ ارتباطی به مسأله‌ی عبادت ندارد.
بت‌پرستان از پرستش خدای یگانه وحشت داشتند و می‌گفتند:
«أَجَعَلَ الْآلِهَةَ إِلهاً واحِداً إِنَّ هَذا لَشَیْءٌ عُجَابٌ؛ آیا او به جای این همه خدایان، خدای واحدی قرار داده؟! این به راستی چیز عجیبی است!».[3]
بت‌پرستان بت‌ها را از نظر عبادت در ردیف خداوند می‌دانستند:
«تَاللهِ إِنْ کُنَّا لَفِی ضَلالٍ مُّبِینٍ * إِذْ نُسَوِّیکُم بِرَبِّ الْعالَمِینَ؛ به خدا سوگند ما در گمراهی آشکار بودیم چون شما را همتای پروردگار عالمیان قرار می‌دادیم».[4]
همان طور که تاریخ به روشنی گواهی می‌دهد، بت‌پرستان به تأثیر بت‌ها در سرنوشت خود اعتقاد داشتند و آنها را منشأ اثر می‌دانستند در حالی که مسلمانانِ معتقد به شفاعت، تمام تأثیر را از خدا می‌دانند و برای هیچ موجودی استقلال در تأثیر قائل نیستند؛ بنابراین مقایسه‌ی این دو با یکدیگر بسیار ظالمانه و دور از منطق است.


امّا در مورد دوّم باید ببینیم «عبادت» چیست؟


تفسیر عبادت به هر گونه خضوع و احترام، مفهومش این است که هیچ کس برای هیچ کس خضوع و احترامی نکند در حالی که پذیرش این نتیجه از طرف احدی باورکردنی نیست.
همچنین تفسیر آن به هر گونه درخواست و تقاضا، معنایش این است که تقاضا و درخواست از هر کس شرک و بت‌پرستی باشد؛ این نیز بر خلاف ضرورت عقل و دین است.
عبادت را به تبعیّت و پیروی، انسانی از انسان دیگر نیز نمی‌توان تفسیر کرد، زیرا پیروی افراد از رییس خود در سازمان‌ها و تشکیلات اجتماعی جزء الفبای زندگی است، همان طور که پیروی از پیامبران و پیشوایان بزرگ، از وظایف حتمی هر دینداری، محسوب می‌گردد.
بنابراین «عبادت» مفهومی غیر از همه‌ی اینها دارد و آن آخرین حدّ خضوع و تواضع است که به عنوان تعلّق و وابستگی مطلق و تسلیم بی‌قید و شرط «عابد» در برابر «معبود» انجام می‌گیرد، این کلمه که با واژه‌ی «عبد» ریشه‌ی مشترک دارد روشن می‌سازد که در حقیقت عبادت‌کننده، با عبادت خود در برابر معبود، تسلیم محض است و سرنوشت خود را در دست او می‌داند، این همان چیزی است که از لفظ عبادت در «عرف» و «شرع» فهمیده می‌شود. آیا در تقاضای شفاعت از شفیعان هیچ گونه اثری از این مفهوم عبادت و پرستش دیده می‌شود؟
شکّی نیست که مفهوم «دعا» و خواندن غیر خدا که در آیات متعدّدی از آن نهی شده، این نیست که صدا زدن و خواندن کسی به نامش و گفتن یا حسن و یا احمد ممنوع یا شرک باشد و در این نیز نباید تردید کرد که خواندن کسی و درخواست انجام کاری که در قدرت و توانایی اوست، گناه و شرک نیست، زیرا تعاون یکی از پایه‌های زندگی و حیات اجتماعی است و تمام پیامبران و امامان نیز چنین کاری داشته‌اند حتّی وهّابیان هم آن را ممنوع ندانسته‌اند.
آن چه ممکن است مورد ایراد واقع گردد، همان است که «ابن تیمیّه» در رساله‌ی «زیارة القبور» متعرّض آن شده است:
«خواسته‌ی بندگان را جز خدا نمی‌تواند انجام دهد، آن کس که آن را از مخلوق می‌طلبد مشرک است، و همردیف پرستش‌کنندگان فرشتگان و کسانی که مسیح و مادرش را خدا خواندند می‌باشد، مثل این که کسی به دیگری بگوید مرا بیامرز، یا مرا در برابر دشمنم یاری ده، یا بیمار مرا شفا ببخش! ... و اگر از اموری باشد که مخلوق قادر بر آن است، مطالبه‌ی از او گاه جایز است و گاه حرام... پیامبر(ص) به عبّاس فرمود: هر گاه چیزی را می‌خواهی از خدا بخواه، و هر گاه یاری می‌طلبی از او بطلب، آن حضرت به گروهی از یارانش سفارش کرده بود که چیزی از مردم نخواهند، حتّی اگر تازیانه از دست یکی از آنها می‌افتاد به دیگری نمی‌گفت: تازیانه‌ی مرا بردار و به من بده، این از آن نوعی است که نهی شده است و دعا، تقاضای مجاز است».[5]
بنابراین اگر کسی کار خدا را از غیر خدا بخواهد و او را مستقل در انجام آن بداند مشرک است، ولی اگر از او شفاعتی بخواهد که کار خود او است و خدا به او داده، هیچ اثری از شرک در آن نیست، بلکه عین ایمان و توحید است.
کلمه‌ی «مع» در آیه‌ی: «فَلَا تَدْعُوا مَعَ اللهِ أحَداً» نیز به خوبی به این موضوع گواهی می‌دهد که نباید کسی را در ردیف خداوند، مبدأ اثر مستقل دانست.
غرض از اصرار و تأکید روی این بحث آن است که تحریف مفهوم شفاعت، نه تنها بهانه‌ای به دست خرده‌گیران بر مذهب داده است، بلکه سبب تفرقه در میان دو قشر عظیم مذهبی نیز شده است.
جمع‌بندی مباحث نخستین انگیزه‌ی گرایش به مذهب:
از مجموع بحث‌های گذشته نتیجه می‌گیریم که بر خلاف آن چه در گفتگوهای حساب نشده‌ی بعضی از جامعه‌شناسان و طرفداران مکتب «ماتریالیسمِ دیالکتیک» مطرح است، مذهب در شکل نهاییش به شرط این که آلوده به خرافه‌ای نشود یک عامل جنبش، جهش و حرکت است، و تمام مدارکی که برای تخدیری بودن چنین مذهبی ارائه داده‌اند و یا ممکن است ارائه بدهند، فاقد ارزش می‌باشد، بلکه در اغلب موارد مفاهیم سازنده و حرکت‌آفرین، معکوس جلوه داده شده است.
این را نیز می‌دانیم که این دسته از جامعه شناسان به طور معمول در مسائل مذهبی تخصّص نداشته و در غالب موارد معلومات مذهبی آنها محدود به مسموعات عمومی یا مشاهده‌ی پاره‌ای از ظواهر مذهبی، در میان بعضی از طرفداران مذاهب بوده است، و تصدیق می‌کنید اگر نتیجه‌ی این مقدار مطالعه، درست از کار در نیاید چندان جای تعجّب نخواهد بود.
ما هرگز انکار نکرده و نخواهیم کرد که مذاهبی وجود دارد که به وسیله‌ی عاملان استعمار به وجود آمده و ردّ پای استعمار در اصول و فروع آنها قابل مشاهده است، بودن تعلیمات تخدیرکننده در چنین مذاهبی طبیعی است، در حالی که سخن ما درباره‌ی مذاهبی است که عقل و منطق پشتیبان آنها است.
در پایان این بحث لازم است به قسمتی از آثار مثبت و سازنده‌ی چنین مذاهبی اشاره شود، تا روشن گردد که اثر چنین مذهبی در جنبش و جهش اجتماعات یک ادّعا نیست.


مذهب عاملی برای حرکت علمی


جهان‌بینی مذهبی به پیروان خود تعلیم می‌دهد که عالم هستی آن چنان نظام حساب شده‌ای دارد که اگر پَرِ کاهی از آن کم یا بر آن افزوده شود، کمبود و نقص در آن آشکار خواهد شد، در حقیقت چیزی در آن یافت نمی‌شود که از قانون عمومی نظام احسن، بر کنار باشد و تصادف‌های حساب نشده و موجودات فاقد نظام، در مجموعه‌ی جهان جایی ندارند، زیرا این تعلیمات می‌گوید: آفریدگار جهان دارای علم و قدرت بی‌انتهایی است و آفرینش جهان از آن سرچشمه گرفته و سیراب شده است.
کسی که دارای چنین جهان‌بینی است خود را ملزم می‌بیند که در هر موجودی از این جهان به عنوان محصول یک علم و قدرت بزرگ بیندیشد و در ذرّات کائنات دقّت کند، برای یافتن اسرار موجودات تلاش نماید و به هیچ حدّ و مرزی در این زمینه قانع نشود، چرا که علم ما هر چه باشد محدود، و این نظام، نتیجه‌ی علم نامحدودی است و به این ترتیب شعله‌ی عشق به علم و دانش را تا مرحله‌ی بی‌نهایت در وجود او زنده نگاه می‌دارد؛ در حالی که یک ماتریالیست برای خود الزامی نمی‌بیند که همه‌ی حوادث جهان را حساب شده و اسرارآمیز و دارای نظام بداند، زیرا همه چیز را مولود مبدئی می‌داند که فاقد علم و دانش است.

«انیشتین» یکی از معروف‌ترین دانشمندان معاصر می‌گوید:
«در میان مغزهای متفکّر جهان کسی را نمی‌توان پیدا کرد، که بالمآل دارای یک ایمان مذهبی نباشد، ایمانی به یک نظام متقن که از عقل کلّی سرچشمه گرفته و همین ایمان است که در تلاش‌های خستگی‌ناپذیر علمی، به آنان توان می‌دهد و الزام می‌کند که همواره برای کشف قوانین و روابط منظّم پدیده‌های جهان بیندیشند».[6]
تأثیر این جهان‌بینی در جنبش‌های علمی، قابل انکار نیست همان طور که نمی‌توان انکار کرد مذاهب خرافی و استعماری درست در نقطه‌ی مقابل این هدف گام برمی‌دارد.


 مذهب عاملی برای تغذیه‌ی عواطف انسانی


افزایش آمار جنایات همگام با غلبه‌ی روح مادّی‌گری و قساوت‌هایی که از انسان‌های متمدّن عصر ما سر می‌زند، انسان‌هایی که به خاطر حفظ منافع خویش از هیچ‌گونه جنایتی باک ندارند و حتّی می‌بینیم طبقه‌ی فاضله و افراد متفکّر جهان متمدّن نیز در مسیر زشت‌ترین اعمال خشونت‌آمیزِ قدرت‌های بزرگ جهان گام بر می‌دارند؛ این‌ها روشنگر وضع دردناکی است که از تحلیل رفتن عواطف انسانی، دامن‌گیر اجتماعات انسانی شده است.
ما در دستورات مذهبی حتّی در زمینه‌ی جنگ‌ها مطالبی می‌بینیم که هیچ یک از آنها در جهان امروز که پیوندهایش شکل مادّی به خود گرفته رعایت نمی‌شود. در مادّی‌گری عاطفه‌ی انسانی، حمایت از مظلوم، ایثار، گذشت، فداکاری و مانند اینها مفهومی ندارد و آن چه در مسیر منافع مادّی افراد و ملّت‌ها نیست محکوم به فنا است.
مذهب است که این ارزش‌ها را زنده نگاه می‌دارد و در برابر یک سلسله نتایج معنوی که برای آنها اهمّیّت زیادی قائل است، پیروان خود را به تحقّق بخشیدن به این مسائل انسانی دعوت می‌کند.
یک فرد مادّی دلیلی نمی‌بیند که به عنوان مثال از حقوق کلانی که در یک کارخانه‌ی بمب‌سازی به او می‌دهند، صرف‌نظر کرده و به خاطر رعایت اصول انسانی با حقوق کمتری در یک کارخانه‌ی داروسازی کار کند؛ ولی این گذشت برای یک فرد مذهبی کاملاً قابل توجیه است. به گفته‌ی بعضی از دانشمندان اگر خدا از جهان انسانیّت برداشته شود، توحّش و بربریّتی بر آن سایه می‌افکند که حتّی تصوّر آن وحشتناک است. علایم و نشانه‌های این توحّش را هم‌اکنون با چشم خودمان می‌توانیم مشاهده کنیم.


مذهب یک عامل ثبات در برابر شداید


هیچ گاه زندگی بشر خالی از مشکلات و سختی‌ها نبوده و در واقع زندگی، چیزی جز درگیری و پیکار با مسائل گوناگون نیست. بدون شک در این درگیری‌ها علاوه بر نیروهای جسمی، نیاز به پشتوانه‌ی روانی است که با تکیه بر آن انسان بتواند تمام قدرت‌های خود را بر ضدّ مشکلات بسیج کند و با شکست و ناکامی در یک یا چند مورد از صحنه‌ی مبارزه با مشکلات کنار نرود.
مذهب با توجّه به «اعتقاد به قدرت بی‌پایان خدا» می‌تواند بهترین تکیه‌گاه معنوی و روانی برای انسان در برابر حوادث سخت زندگی باشد، و به او امید و توان بخشد و یأس، دودلی، تحیّر و سرگردانی را از او دور سازد.


 مذهب عاملی برای احیای روح وظیفه‌شناسی


کنترل‌هایی که برای انجام وظیفه در قوانین جهان مادّی پیش‌بینی شده و بازرسی‌هایی که برای نظارت بر اجرای قوانین صورت می‌گیرد محدودتر و ضعیف‌تر از آن است که بتواند همه‌ی افراد را در هر شرایطی وادار به انجام وظیفه کند.
زیرا می‌دانیم، اولاً؛ نمی‌توان انتظار داشت که برای هر فرد، ناظر و مراقبی تعیین کرد، و ثانیاً؛ به فرض که چنین چیزی عملی باشد، امکان دارد مراقبین از وظایف خویش منحرف شوند و یا با افراد خلافکار و مجرم و سوء استفاده‌کننده همکاری کنند، و با توجّه به این همکاری، آنها با آسودگی خیال به اعمال خلاف خود ادامه دهند.
برای ایجاد یک سیستم کنترل و بازرسی همگانی و دائمی چاره‌ای جز این نیست که از عقاید درونی افراد و احیای ارزش‌های اخلاقی و وجدان، استمداد شود و با برانگیختن آنها، افراد به طور خودکار و از درون کنترل شوند.
تعلیمات مذهبی به خاطر زنده کردن اعتقاد به یک مراقبت دائمی از طرف خدا و اعتقاد به دادگاهی ماورای همه‌ی دادگاه‌های انسانی، می‌تواند نقش اساسی را در این زمینه ایفا کند و افراد را به طور خودکار به انجام وظیفه وا دارد.
آیا با توجّه به این آثار مثبت و حرکت‌آفرین، باز می‌توان استعماری بودن را به یک مذهب اصیل و منطقی نسبت داد؟!!.


خودآزمایی


1- چرا کنترل‌هایی که برای انجام وظیفه در قوانین جهان مادّی پیش‌بینی شده ضعیف‌تر از آن است که بتواند همه‌ی افراد را در هر شرایطی وادار به انجام وظیفه کند؟
2- به کدام دلایل مقایسه‌ی مسلمانان طرفدار شفاعت انبیا و صلحا با مشرکان زمان جاهلیّت اشتباه بزرگی است؟
3- چرا عبادت را به تبعیّت و پیروی، انسانی از انسان دیگر نیز نمی‌توان تفسیر کرد؟

 

پی نوشت ها


[1]. سوره‌ی جن، آیه‌ی 18.
[2]. سوره‌ی یوسف، آیه‌ی ۹۷.
[3]. سوره‌ی ص، آیه‌ی ۵.
[4]. سوره‌ی شعراء، آیه‌ی 97 و 98.
[5]. زیارة القبور، ص 152، به نقل کشف الارتیاب، ص 268.
[6]. عصاره‌ی سخنی که در کتاب «جهانی که من می‌بینم» آمده است.

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت

آیت الله العظمی ناصر مکارم شیرازی
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: