درس پانزدهم | ۲
پس از اینكه حضرت ویژگىهاى شیعیان واقعى را برشمردند، ابن جندب از جا و مكان اینگونه افراد سؤال مىكند. حضرت در پاسخ، با اشاره به آیهاى از قرآن، محل زندگى آنان را بالاى كوهها و اطراف شهرها بیان مىكنند:
قُلْتُ: جُعِلْتُ فِداكَ فَاَیْنَ اَطْلُبُهُم؟ قال(ع): عَلى رؤوسِ الجِبالِ و اطرافِ المُدُنِ و اذا دَخَلْتَ مدینَةً فَسِلْ عَمَّنْ لایُجاوِرُهُمْ و لایُجاوِرونَهُ فَذلِكَ مُؤْمِنٌ كما قال اللهُ "وَجاءَ مِن أَقْصَى الْمَدینَةِ رَجُلٌ یَسْعى" واللهِ لَقَدْ كان حَبیبُ النَّجَّار وَحْدَهُ.
حضرت در زمانى این سخنان را بیان مىفرمایند كه حكومت نسبت به اهل بیت(ع) و شیعیان، سختگیرىهاى شدیدى روا مىداشت. خصوصاً در زمان بنىمروان، شیعیان سخت تحت فشار قرار داشتند؛ گاهى به اتهام تشیع، افراد را زندانى مىكردند، شكنجه مىدادند و حتى به طرز فجیعى به قتل مىرساندند. همین امر موجب شده بود تا شیعیان غالباً از حجاز به سایر مناطق، از جمله ایران مهاجرت نمایند. یكى از دلایل وجود مقبرهی امامزادهها در مناطق كوهستانى و خصوصاً در شمال ایران، همین مسأله است. زیرا آنان براى در امان ماندن از ایادى حكومت، به گوشه و كنار شهرها و بالاى كوهها پناه مىبردند. در چنین شرایطى است كه حضرت به ابن جندب مىفرمایند: توقع نداشته باش شیعیان ما را فوج فوج در شهرها و در میان عموم مردم ببینى؛ اگر خواستى آنها را بیابى، دقت كن چه كسانى هستند كه با مردم عادى رفاقت و معاشرت ندارند، نه آنان با مردم انس مىگیرند و نه مردم با آنان، از این طریق مىتوانى شیعیان ما را پیدا كنى. سپس حضرت مىفرمایند: مَثَل شیعیان ما در بین مردم، مَثَل حبیب نجار در انطاكیه است.
خداى متعال در سورهی «یس»، پیامبر(ص) را مورد خطاب قرار داده و از وى مىخواهد براى مردمى كه هنوز ایمان نیاوردهاند، از شهرى ـ كه در روایات به انطاكیه معرّفى شده است ـ مَثَل بزند كه مردمانش علىرغم دعوت پیامبران سهگانه (كه از طرف خداوند براى هدایت آنان، به آنجا رفته بودند) همچنان از ایمان آوردن و پذیرش حق سر باز مىزدند:
إِذْ أَرْسَلْنا إِلَیْهِمُ اثْنَیْنِ فَكَذَّبُوهُما فَعَزَّزْنا بِثالِثٍ فَقالُوا إِنّا إِلَیْكُمْ مُرْسَلُونَ؛[1] نخست دو تن از رسولان را فرستادیم، چون تكذیب كردند، رسول سومى براى مدد و نصرت مأمور كردیم تا همه گفتند ما (از جانب خدا) به رسالت (براى هدایت) شما آمدهایم. مردم آن شهر نه تنها به پیامبران الهى ایمان نیاوردند، بلكه آنان را به قتل نیز تهدید كردند. در چنین شرایطى بود كه حبیب نجار براى حمایت پیامبران الهى، از دورترین نقطه شهر، نزد آنان آمد:
وَ جاءَ مِنْ أَقْصَا الْمَدِینَةِ رَجُلٌ یَسْعى قالَ یا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِینَ؛[2] و (در این گفتوگوها بودند) مردى (حبیب نام) شتابان از دورترین نقاط شهر فرا رسید و گفت اى مردم (از من بشنوید و) رسولان خدا را پیروى كنید. حبیب نجار در گوشهاى از شـهر، تنـها و دور از اجتماع زندگى مىكرد؛ زیرا با آن مردم سنخیتى نداشت. پس از اینكه وى آن قوم را به پیروى از رسولان خدا دعوت كرد، مورد آزار و اذیت مردم قرار گرفت و به دست آنان كشته شد.
نكتهاى كه در اینجا باید مورد توجه قرار دهیم این است كه ببینیم این سخنان حضرت ناظر به چه شرایطى است. فهمیدن كلمات ائمّهی معصومین(ع) احتیاج به دقت و نوعى اجتهاد دارد. درست نیست كه انسان روایتى را بخواند یا بشنود، بعد بدون تحقیق و دقت كافى به اطلاق و عموم ظاهرى آن عمل كند. بعضى از افراد كه شرایط ورود، لحن و قیود روایت را به خوبى درك نمىكنند، اگر روایتى به مذاقشان خوش بیاید و زمینهاش هم در آنها وجود داشته باشد، به آن روایت عمل یا استناد مىكنند. مثلاً آنان با دیدن روایاتى كه شیعیان را افرادى گوشهنشین و یا بریده از اجتماع معرفى مىكند، چنین مىپندارند كه همهی شیعیان در هر زمانى باید از تمام مردم حتى شیعیان دیگر نیز دورى كنند؛ و یا كسى كه شیعه است باید سرش در لاك خودش باشد، از خانهاش كم بیرون بیایید، اگر هم بیرون آمد، عبایش را روى سرش بكشد تا كمتر دیگران را ببیند، با كسى حرف نزند و ... . اینگونه افراد با چنین سلیقههایى پیش از انقلاب زیاد بودند، اما به بركت انقلاب و رهنمودهاى امام راحل(رحمه الله) و سایر بزرگان، بحمدالله این گرایشهاى انحرافى كم شده است. البته هنوز هم گوشه و كنار هستند كسانى كه به اینگونه روایات تمسك مىكنند. در این رابطه باید بدانیم كه هیچوقت امر مستحبى و اخلاقى، جاى تكلیف واجب را نمىگیرد؛ آنجا كه امر به معروف، نهى از منكر، مشاركت در امر سیاسى و ... واجب است، استناد به اینگونه دستورات اخلاقى، كه در شرایطى خاص به افرادى داده شده، به هیچ وجه صحیح نیست. كسانى كه گرایشهاى درویشمآبى دارند، از روایاتى كه درباب عُزلتگزینى و گوشهنشینى وارد شده، چنین برداشت مىكنند كه باید دور از اجتماع زندگى كنند و با هیچ كس معاشرت نداشته باشند. اگر چنین باشد، پس این همه تكالیف اجتماعى كه ما در اسلام داریم براى كیست و چه وقت باید به آنها عمل شود؟!
از سوى دیگر، كسان دیگرى فقط دستورات اجتماعى اسلام را مىبینند و احكام عبادى را به كلى فراموش مىكنند. آنها گمان مىكنند كه اگر وارد فعالیتهاى اجتماعى شدند، دیگر نیازى به انجام عبادات مستحبى ندارند. عبادت مخصوص افرادى است كه گوشهاى نشستهاند، براى پیرزنها و پیرمردهایى است كه دستشان به جایى نمىرسد و از اینرو، وقتشان را با خواندن قرآن و دعا و گفتن ذكر پر مىكنند! این اشتباهى بزرگ است كه كسى به بهانهی انجام تكالیف اجتماعى، از مسایل عبادى غافل شود. هیچ كس از برنامههاى عبادى و خودسازى بىنیاز نیست. البته شرایط زندگى و نیازهاى افراد با یكدیگر متفاوت است و بالطبع نوع عباداتشان هم فرق مىكند، ولى به هر حال، فعالیتهاى اجتماعى، جاى اینها را نمىگیرد. اگر انسان این عبادتها را ترك كند، كم كم ماهیت آن فعالیتهاى اجتماعى هم عوض مىشود؛ یعنى به جاى اینكه به قصد انجام وظیفهی واجب باشد، گرایشهاى مادى و دنیوى جاى آن را مىگیرد. اگر چنین حالتى پیش آمد، رعایت احكام شرع به فراموشى سپرده مىشود و خداى ناكرده انسان به گناه آلوده مىگردد. كسانى كه مسؤولیتهاى مهم اجتماعى دارند، نباید فكر كنند كه از وظایف عبادى مانند نمازهاى نافله، دعاهاى مستحبى، قرائت قرآن و ... معاف هستند و با خود بگویند ما آنقدر به جامعه خدمت مىكنیم كه ثواب هر كدامش از چند ختم قرآن بیشتر است! البته خدمتى كه وظیفه و واجب باشد، ثوابش از ختم قرآن بیشتر است، اما انسان براى انجام دادن آن خدمت، از برنامههاى عبادى مستغنى نیست. اگر انسان با عبادت سر و كار داشته باشد، آن روح معنوى در او باقى مىماند تا بتواند به جامعه خدمت كند، وگرنه انگیزههاى الهى در انسان ضعیف مىشود و به جاى اینكه انجام وظیفه كند، خودش هم آفتزده مىشود و فاسد مىگردد.
اینكه در روایات تأكید شده شیعیان ما كمتر در میان اجتماع و سایر مردم زندگى مىكنند، نسبت به اشخاص فرق مىكند. مثلاً على بن یقطین، كه یكى از بزرگان شیعه و از اصحاب خاص امام موسى كاظم(ع) بود، به دستور حضرت، عهدهدار وزارت هارون الرشید گردید؛ زیرا علاوه بر اینكه ایمان خودش را حفظ مىكرد، مىتوانست به شیعیان هم خدمت كند. كسانى كه از چنین قدرتى برخوردارند كه معاشرت با دیگران، در عقاید، عبادات و اخلاقشان اثر سوء نمىگذارد، باید در اجتماعات فاسد حضور داشته باشند تا دیگران را هدایت كنند. هیچگاه وظیفهی هدایت دیگران از دوش ما برداشته نمىشود. از سوى دیگر، كسانى كه مراتب ایمانشان ضعیف است، اگر در میان اجتماعى فاسد قرار گرفتند كه بیم ذوب شدن در آن جمعیت و یا از دست دادن هویتشان مىرود، باید هرچه زودتر از آن اجتماع جدا شوند. همچنین افرادى كه معرفتشان كم است و پشتوانه علمى آن چنان قویى براى عقایدشان ندارند، نباید با هر كس و در هر زمینهاى بحث كنند. اگر یك گروه از مسلمانان در جامعهاى كه اكثریت آنان فاسد و یا كافرند قرار گرفتند، باید هویت خودشان را حفظ و رابطه با یكدیگر را زیاد كنند. امروزه ما شاهد هستیم كه در بسیارى از كشورهاى غیر مسلمان، جمعیتهایى از مسلمانان به خصوص شیعیان ارتباط خودشان را با یكدیگر حفظ كردهاند، احكام دینىشان را رعایت مىكنند و به غیر از خودشان با دیگران معاشرت ندارند، مگر در امور بازار، آن هم در حدى كه به مسایل دینى و عملى آنان لطمهاى وارد نیاید. من خودم در كشور كنیا، جوان مسلمان شیعهاى را دیدم كه روزهی ماه رجب و شعبانش ترك نمىشد. گروه اندكى از شیعیان در یك كشور مسیحى آن هم در قلب افریقا، آنچنان خودشان را حفظ كردهاند كه حتى مستحباتشان را هم ترك نمىكنند. چرا؟ به دلیل اینكه در آن جامعه ذوب نشدهاند. از سوى دیگر، برخى از شیعیان ایرانى كه در كشورهاى مسلمان دیگر زندگى مىكنند، آنچنان تحت تأثیر فرهنگ آن جوامع قرار گرفته و در آن ذوب شدهاند كه وقتى انسان آنان را مىبیند حتى در مسلمان بودنشان نیز شك مىكند. آنان هویت خودشان را از دست دادهاند و فقط اسم شیعه را یدك مىكشند. از تشیع نیز فقط امام حسین(ع) را مىشناسند و بس! امام صادق(ع) چنین روزى را مىدیدند كه به شیعیان سفارش مىفرمودند هویت شیعىشان را حفظ كنند. مخصوصاً كسانى كه از نظر عقاید و افكار ضعیف هستند بیشتر باید مواظب خودشان باشند تا خداى ناكرده معاشرت و مجاورت با دیگران، موجب از دست رفتن دین و مذهبشان نگردد.
۱- چرا شیعیان غالباً از حجاز به سایر مناطق، از جمله ایران مهاجرت نمودند؟
۲- اگر انسان عبادتها را ترك كند، چه میشود؟
[1]. یس (36)، 14.
[2]. همان، 20.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله محمدتقی مصباح یزدی