درس دهم | ۱
یَا ابْنَ جُنْدَب یَهْلِكُ الْمُتَّكِلُ عَلى عَمَلِهِ وَ لا یَنْجُو الْمُتَجَرِّىءُ علَى الذُّنوبِ اَلْواثِقُ بِرَحْمَةِ اللهِ قُلْتُ فَمَنْ یَنْجُو قال الَّذینَهُمْ بَیْنَ الرَّجاءِ وَالْخَوْفِ كَأَنَّ قُلوبَهُمْ فى مِخْلَبِ طائرٍ شَوْقاً اِلَى الثَّوابِ وَ خَوْفاً مِنَ الْعَذابِ.
امام صادق(ع) در این بخش از وصیت خود به ابن جندب، نجات یافتگان از عذاب الهى را كسانى معرفى مىكند كه خوف و رجاى حقیقى و متعادل در دلهایشان وجود دارد:
یَهلِكُ المُتَّكِلُ عَلى عَمَلِهِ و لا یَنجُوا المُتَجَرِّىءُ عَلى الذُّنوبِ اَلْواثِقُ بِرَحْمَةِ اللهِ قُلْتُ فَمَن یَنْجُو؟ قال اَلَّذینَهُمْ بَیْنَ الرَّجاءِ والخَوْف كَاَنَّ قُلوبَهُم فى مِخْلَبِ طائرٍ شَوْقاً اِلَى الثَّوابِ وَ خَوْفَاً مِنَ العَذابِ؛
كسى كه به اعمال [خوب] خود اعتماد دارد، به هلاكت مىرسد و كسى هم كه به امید رحمت خداوند، بر انجام گناهان تجرّى پیدا مىكند نجات نخواهد یافت. [ابن جندب] سؤال كرد پس چه كسى نجات پیدا مىكند؟ حضرت فرمودند: كسانى كه حالشان میان خوف و رجا باشد [یعنى نه خوفشان آنچنان است كه از آمرزش گناهانشان ناامید باشند و نه امیدوارى آنان به رحمت خداوند آنچنان است كه جرأت ارتكاب گناه را داشته باشند.] گویى قلبهاى آنان در چنگال پرندهاى است [كه هر لحظه احتمال مىرود آن را در چنگال خود بفشارد یا آن را رها كند و آنان رهایى یابند] هم شوق به ثواب در دل هایشان وجود دارد و هم خوف از عذاب.
روایاتى از ائمهی معصومین(ع) آمده است كه بیان مىدارد در دل مؤمن دو نور وجود دارد؛ یكى نور خوف و یكى هم نور رجا كه اگر آنها را در دو كفهی یك ترازو قرار دهند، هیچ كدام از دیگرى سنگینتر نخواهد بود.[1]
انسان براى انجام كارهاى اختیارى خود حتماً باید انگیزهاى داشته باشد، به تعبیر فلاسفه، باید مبادى اراده، یعنى حالاتى روحى و قلبى در فرد پدید آید تا وادار به انجام كارى شود. مهمترین انگیزهاى كه باعث مىشود تا انسان كارى را انجام دهد و یا امورى را ترك نماید، احساس لذت و درد است. اگر انسان اطمینان داشته باشد كه با انجام یك كار خاص احساس لذتى برایش فراهم خواهد شد، آن كار را با انگیزه و امیدوارى انجام مىدهد و برعكس، براى در امان ماندن از ناراحتى و درد و رنج، یك سرى كارها را ترك خواهد كرد. این حالت، مشترك بین انسان و حیوان و هر موجودى است كه داراى قدرت اراده و اختیار مىباشد. انسان براى رسیدن به لذت و یا فرار از درد، باید مقدماتى را فراهم كند. مثلاً یك نفر كه از صبح تا شب كار مىكند و زحمت مىكشد، امید دارد تا لقمه نانى به دست بیاورد و با خوردن آن لذت ببرد. فلاسفه بعضاً براى اینگونه لذتهایى كه احتیاج به انجام مقدماتى دارد، تعبیر «نفع» را به كار مىبرند؛ مثلاً مىگویند خوردن دارو نافع است؛ یعنى صِرف خوردن آن لذتى ندارد، بلكه مقدمهاى است براى اینكه انسان به سلامتى برسد. اما انگیزهی انجام یك سرى كارها، نه لذت است و نه نفع، بلكه «مصلحت» است. مثلاً كسى كه بیمارستانى را احداث كرده است، نه مستقیماً از ساختن آن لذت برده و نه نفعى براى او خواهد داشت، اما كارى است كه مصلحت دارد. او وقتى كه مىبیند بیمارانى با بسترى شدن در آن بیمارستان از مرگ حتمى نجات پیدا مىكنند و بهبودى مىیابند، احساس رضایت و لذت مىكند. امورى همچون تحصیل علم و انجام عبادت نیز جزو اینگونه كارها هستند.
بنابراین مىتوانیم بگوییم هر كارى كه یك موجود زندهی با اراده انجام مىدهد، براى این است كه به مطلوب و فایدهاى برسد و یا از امرى نامطلوب در امان باشد. در امور مطلوب، تحقق خیر و صلاح فرد یا جامعه ملاك عمل است و متقابلاً در امور نامطلوب پرهیز از درد، ضرر و كارهایى كه به صلاح فرد یا جامعه نیست مدنظر مىباشد.
برخى امور مطلوب به گونهاى هستند كه انسان براى به دستآوردن آنها هیچ تلاشى نمىكند. مثلاً براى همهی ما مطلوب است كه نَفَس بكشیم تا زنده بمانیم، اما هیچ تلاشى براى آن انجام نمىدهیم. برخى نیز به گونهاى هستند كه براى رسیدن به آنها باید مقدماتى فراهم كنیم. اگر امرى مطلوب ما باشد ولى بدانیم تحقق آن اصلاً امكانپذیر نیست، براى رسیدن به آن هیچگاه تلاش نمىكنیم، اما اگر یقین داشته باشیم كه شدنى است و یا حتى احتمال تحقق آن را هم در آینده بدهیم، حتماً براى آن تلاش خواهیم كرد. به وجود آمدن چنین حالتى در انسان، «امید» یا «رجا» نام دارد. رجا یعنى اینكه انسان به تحقق امرى مطلوب، كه یقین دارد یا احتمال مىدهد در آینده به وقوع مىپیوندد، امید داشته باشد. در مقابل، خوف یعنى اینكه انسان از تحقق امرى نامطلوب، كه یقین دارد یا احتمال مىدهد در آینده به وقوع بپیوندد، ترس و واهمه داشته باشد.
بنابراین انسان همواره براى انجام دادن و یا انجام ندادن اعمال اختیارى خود، به دو عامل امید و ترس توجه دارد؛ امید به اینكه در اثر كارى خوب، امرى مطلوب حاصل مىشود و ترس از اینكه در اثر كارى بد، امرى نامطلوب تحقق مىیابد. البته هر كدام از دو عامل امید و ترس داراى دو وجه مىباشد؛ یعنى انسان هم مىتواند امید داشته باشد كه امر مطلوبى حاصل شود و هم امید داشته باشد كه امر نامطلوبى دفع گردد. مثلاً انسان هم مىتواند امید داشته باشد كه سلامتىاش را به دست آورد و هم امید داشته باشد كه بیمارىاش برطرف شود. انسان هم مىتواند از اینكه امرى مطلوب از دست برود و یا امرى نامطلوب حاصل شود ترس و واهمه داشته باشد؛ مثلاً هم از این بترسد كه سلامتىاش از بین برود، و هم از اینكه ناخوشى و مرضى پیدا كند.
امید و ترس افراد، به میزان شناخت و معرفت و نیازهایى كه درك مىكنند بستگى دارد. مثلاً ترس و امید یك كودك دو سه ساله فقط در محدودهی خواستههایى كه دارد شكل مىگیرد. او هیچ وقت نسبت به مسایل بینالمللى، اجتماعى، معنوى و اخروى و... ترس و امیدى ندارد؛ زیرا هیچ تصورى از آنها ندارد. در سطحى بالاتر ، انسانهاى عادى و معمولى، از بیمارى، فقر، گرفتارىهاى زندگى و... ترس دارند و از سوى دیگر، امید دارند كه پولدار بشوند و همسر خوب، خانهی خوب و موقعیت اجتماعى خوبى به دست آورند. افرادى كه مقدارى معرفتشان بیشتر است، مسایل معنوى را هم در نظر مىگیرند؛ براى مثال، از اینكه عقل و ایمانشان از بین برود مىترسند و امید دارند كه بر معرفت و ایمانشان افزوده شود. كسانى هم كه به آخرت ایمان دارند، به ثوابهاى اخروى امیدوارند و از عذابهاى اخروى در هراسند.
فلسفهی ارسال دین، این است كه دایره امیدها و ترسها را گسترش دهد؛ یعنى به انسان بفهماند كه فقط نباید از گرسنگى، بیمارى، صاعقه و... ترسید، بلكه بالاتر از اینها باید از چیزهایى مهمتر در هراس بود؛ اینكه به انسانیت انسان لطمه بخورد، روح و قلب انسان آلوده و سیاه شود، عذابى از ناحیه خداوند در دنیا و آخرت به انسان برسد و از همه مهمتر، خداوند از انسان ناراضى شود و به او اعتنایى نكند. همه افراد به یك اندازه از این مسایل نمىترسند. مثلاً بچهها اینگونه ترسها را به هیچ وجه درك نمىكنند؛ زیرا آنها نمىدانند چه چیز خداوند را ناراضى مىكند. یا انسانهایى كه در درجات اول ایمان قرار دارند، از عذابهاى آخرت و جهنم مىترسند، اما ترس كسانى كه در مراتب عالىتر ایمان هستند، با آنها فرق مىكند؛ مثلاً مىترسند كه كار آنها محبوبشان را برنجاند یا باعث شود خداوند دیگر به آنها اعتنایى نكند. البته بچهها هم توانایى درك بعضى مسایل در این حد را دارند. براى مثال، وقتى پدر یا مادرشان با آنها قهر مىكند، ناراحت و غصهدار مىشوند. هیچ تنبیهى براى كودك بدتر از بىتوجهى و قطع نوازش و مهر و محبت مادرى نیست. بالاترین نیاز فطرى انسان نیز این است كه خداوند به او عنایت داشته باشد.
قرآن كریم یكى از بزرگترین عذابهاى الهى را در روز قیامت سخن نگفتن خداوند با افراد شقى ذكر كرده و مىفرماید: ... وَ لا یُكَلِّمُهُمُ اللهُ وَ لا یَنْظُرُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ لا یُزَكِّیهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ؛[2]... و خدا روز قیامت با آنان سخن مىگوید، و به ایشان نمىنگرد، و پاكشان نمىگرداند، و عذابى دردناك خواهند داشت. این عذاب، از هر عذاب و آتشى سختتر است. شاید ما الان به خوبى درك نكنیم كه این چه نوع عذابى است، اما آنگاه كه در قیامت كه این نیاز را در وجودمان احساس كردیم و از عنایت خداوند (سخن گفتن و نگاه و توجه خدا) محروم شدیم، آنگاه خواهیم فهمید كه چه نعمتى را از دست دادهایم.
بنابراین خوف و رجا منحصر به امور دنیایى نیست و فقط امورى را كه در دنیا از آنها مىترسیم یا به آنها امید داریم شامل نمىشود، بلكه مواردى مهمتر و اساسىتر را نیز در برمىگیرد كه ما با بالا بردن معرفتمان مىتوانیم آنها را درك و لمس كنیم.
1- امام صادق(ع) در این بخش از وصیت خود به ابن جندب، نجات یافتگان از عذاب الهى را چه كسانى معرفى مىكند؟
2- فلسفهی ارسال دین چیست؟
[1]. براى نمونه ر.ك: بحارالانوار، ج 70، باب 59، روایت 1.
[2]. آل عمران (3)، 77.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله محمدتقی مصباح یزدی