برچسب ها
قصه‌های قرآن| ۸۷
خداوند به عیسى(ع) وحى كرد: من چنین مائده‌ای براى شما نازل می‌کنم، ولى باید متوجه باشید كه مسؤولیت شما بعد از نزول این مائده، بسیار سنگین‌تر خواهد بود. اگر پس از مشاهده چنین معجزه آشکاری هر كس از شما به راه كفر رود، او را آن‌چنان عذاب كنم كه هیچ‌کس را آن‌گونه عذاب نكرده باشم.
کد خبر: ۳۴۶۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۳۱

قصه‌های قرآن| ۸۶
با این‌که حضرت مریم(س) از هر نظر پاك بود، و همواره در محراب عبادت به سر می‌برد و خدمتگزار مسجد بیت‌المقدس در جهت ظاهر و باطن بود، هنگام زایمان، از جانب خداوند به او خطاب شد از مسجد بیرون برو، و به تعبیر قرآن به مكان دوردستى رفت، چراکه حرمت مسجد را باید نگه داشت.
کد خبر: ۳۴۶۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۱۷

قصه‌های قرآن| ۸۵
عیسى(ع) تحت سرپرستى مادرش مریم(س) بزرگ شد، در سن دوازده‌سالگی به مجلس عابدان و پارسایان و اندیشمندان راه یافت، و با آن‌ها به مباحثه و مناظره پرداخت. آثار عظمت و معرفت فوق‌العاده، در همان نوجوانى در چهره‌اش دیده می‌شد.
کد خبر: ۳۴۶۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۱۲

قصه‌های قرآن| ۸۴
وقتی ‌که سر یحیى(ع) را از بدن جدا نمودند، قطره‌ای از خونش به زمین ریخت و جوشید و هر چه خاك بر سر آن ریختند، خونِ در حال جوشش، از میان خاك بیرون می‌آمد، و تلّى از خاك به وجود آمد ولى خون از جوشش نیفتاد و تلى سرخ دیده می‌شد.
کد خبر: ۳۳۹۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۱/۱۸

قصه‌های قرآن| ۸۳
یحیى(ع) بر اثر پاک‌زیستی و رابطه تنگاتنگ با خدا، مقامش به ‌جایی رسید كه خداوند او را (در سوره مریم آیه 12 تا 15) به داشتن شش خصلت برجسته ستوده سپس بر او سلام می‌کند...
کد خبر: ۳۳۹۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۱/۰۶

قصه‌های قرآن| ۸۲
از شباهت‌های یحیى(ع) با عیسى(ع) این ‌که یحیى(ع) را طاغوت زمانش كشت و سرش را از بدنش جدا كرد. در مورد حضرت مسیح(ع) نیز طاغوتیان زمان می‌خواستند او را به دار آویزان كنند، كه اشتباهى رخ داد و شخص دیگرى را به‌ جای عیسى(ع) كشتند، و عیسى(ع) به ‌سوی آسمان‌ها صعود كرد.
کد خبر: ۳۳۷۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۲۱

قصه‌های قرآن| ۸۱
هنگامی ‌که حضرت مریم(س) به قدرت الهى بدون شوهر باردار شد، شیطان وسوسه‌گر به میان بنی‌اسرائیل رفت و این تهمت ناجوانمردانه و بسیار زشت را به مردم القاء كرد كه اگر مریم(ع) باردار شده، كار زكریّا(ع) است.
کد خبر: ۳۳۲۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۱۴

قصه‌های قرآن| ۸۰
طبق بعضى از روایات، از سوى خدا به عمران وحى شد كه به‌ زودی خداوند پسر پربركتى كه می‌تواند بیماران غیرقابل درمان را درمان دهد و مردگان را به فرمان خدا زنده نماید به تو عنایت خواهد كرد، عمران این مطلب را به همسرش حنّه خبر داد.
کد خبر: ۳۱۹۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۳۰

قصه‌های قرآن(۷۹)
حضرت خضر(ع) به او فرمود: «اى نیایشگر بی‌نوا، خداوند به من الهام كرد كه به تو بگویم: تو خیال می‌کنی جواب خدا را باید از در و دیوار بشنوى؟ همین‌ که الله الله می‌گویی، دلیل آن است كه: جذبه الهى تو را به ‌سوی خودش می‌کشاند، و دعایت را به استجابت رسانده است.»
کد خبر: ۳۱۵۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۱۶

قصه‌های قرآن(۷۸)
عصر خلافت ابوبكر بود. حضرت على(ع) همراه فرزندش حسن(ع) و سلمان در مكّه در مسجدالحرام (كنار كعبه) نشسته بودند. ناگاه مردى خوش قامت كه لباس‌های زیبا پوشیده بود، به نزدیك آمد و به حضرت على(ع) سلام كرد: و در محضر آن‌ها نشست...
کد خبر: ۳۱۵۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۰۹

قصه‌های قرآن(۷۷)
من خضر هستم كه نامم را شنیده‌ای. فقیرى از من تقاضاى كمك كرد. در نزدم چیزى نبود كه به او بدهم. مرا به وجه خدا قسم داد، ناگزیر خودم را بنده او نمودم، او مرا به تو فروخت و پولش را گرفت و رفت.
کد خبر: ۳۱۵۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۰۲

قصه‌های قرآن(۷۶)
عُزیر سوار الاغ خود شد، و به ‌سوی خانه‌اش حركت كرد. در مسیر راه می‌دید همه‌چیز عوض شده و تغییر كرده است. وقتى به زادگاه خود رسید، دید خانه‌ها و آدم‌ها تغییر نموده‌اند. به اطراف دقّت كرد، تا مسیر خانه خود را یافت، تا نزدیك منزل خود آمد
کد خبر: ۳۱۵۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۲۵

قصه‌های قرآن(۷۵)
او از شاگردان و وصىّ حضرت الیاس(ع) بود. پس از مقام پیامبرى به‌ سوی قوم الیاس (مردم بعلبك) فرستاده شد و مردم آنجا را به ‌سوی توحید دعوت كرد، آن‌ها از او اطاعت كردند و مقدمش را گرامی ‌داشتند.
کد خبر: ۳۱۵۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۲۰

قصه‌های قرآن(۷۴)
هنگامی ‌که حضرت یونس(ع) در شكم ماهى بزرگ، قرار گرفت، ماهى در درون دریا حركت می‌کرد به دریاى قُلزُم رفت و سپس از آنجا به دریاى مصر رفت، سپس از آنجا به دریاى طبرستان (دریاى خزر) رفت، سپس وارد دجله بصره شد، و بعد یونس را به اعماق زمین برد.
کد خبر: ۳۱۵۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۹/۲۷

قصه‌های قرآن(۷۳)
یونس(ع) از پیامبران بنی‌اسرائیل است كه بعد از سلیمان ظهور كرد، و بعضى او را از نوادگان حضرت ابراهیم(ع) دانسته‌اند[1]، و به خاطر این‌ که در شكم ماهى قرار گرفت، با لقب «ذوالنّون» (نون به معنى ماهى است) و «صاحب الحوت» خوانده می‌شد.
کد خبر: ۳۱۵۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۹/۲۰

قصه‌های قرآن| ۶۹
با این که حضرت سلیمان دارای آن‌ همه مقامات عالی و حکومت سراسری جهان بود هرگز مغرور نشد و زندگی بسیار ساده‌ای داشت. به فرموده امام صادق(ع) غذای از گوشت و نانِ نرمِ گرفته شده از آرد سفید را در اختیار مهمانانش می‌گذاشت و اهل ‌و عیالش نان خشک و زبر می‌خوردند و خودش نان جوین سبوس نگرفته می‌خورد.
کد خبر: ۳۰۹۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۰۸

قصه‌های قرآن(۷۲)| زندگی حضرت سلیمان(ع) (۵)
چگونه انسان در برابر مرگ، ضعیف و ناتوان است، به‌ طوری ‌که اجل حتّى مهلت نشستن یا خوابیدن در بستر را به سلیمان(ع) نداد. و چگونه یك عصاى ناچیز او را مدّتى سر پا نگهداشت؟! و چگونه موریانه‌ای ضعیف او را بر زمین افكند، و تمام رشته‌های كشور او را در هم‌ ریخت؟!
کد خبر: ۳۰۷۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۲۹

قصه‌های قرآن(۷۱)| زندگی حضرت سلیمان(ع) (۴)
روزى پشّه‌ای از روى علف‌ها برخاست و به حضور سلیمان(ع) آمد و گفت: «به دادم برس، و مرا از ظلم دشمنم نجات بده!» . سلیمان گفت: دشمن تو كیست؟ و شكایت تو از چیست؟
کد خبر: ۳۰۷۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۲۲

قصه‌های قرآن(۷۰) | زندگی حضرت سلیمان(ع) (۳)
در همین عصر در سرزمین یمن، بانویى به نام بلقیس بر ملّت خود حكومت می‌کرد و داراى تشكیلات عظیم سلطنتى بود ولى او و ملّتش به ‌جای خدا، خورشیدپرست و بت‌پرست بودند و از برنامه‌های الهى به‌ دور بوده و راه انحراف و فساد را می‌پیمودند.
کد خبر: ۳۰۷۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۱۶

قصه‌های قرآن| ۶۸
ناگهان سلیمان(ع) در مسیر راه مورچه‌ای را دید كه پاهایش را روى زمین نهاده و دست‌هایش را به‌ سوی آسمان بلند نموده و می‌گوید: «خدایا ما نوعى از مخلوقات تو هستیم و از رزق تو، بی‌نیاز نیستیم. ما را به خاطر گناهان انسان‌ها به هلاكت نرسان.»
کد خبر: ۳۰۶۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۶/۲۶

پایگاه اطلاع رسانی دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت