نوع چهارم: ولایت تكوينى و حادث است بر تصرف در کائنات، بهواسطه علومى كه شخص، بهطور اكتساب يا افاضه و الهام و وحى دارا مىشود، چنانکه در مورد آن كسى كه علمى از كتاب داشت، در قرآن مجيد مىفرمايد:
﴿قالَ الَّذِي عِندَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَن يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ﴾؛[1]
«(اما) کسی که دانشی از کتاب (آسمانی) داشت، گفت: پیش از آنکه چشم برهم زنی، آن تخت را نزد تو خواهم آورد».
حال این علم چه علمى بوده است، علم به يك حرف از حروف اسم اعظم بوده ـ چنانکه در بعضى از روايات و تفاسير است[2] ـ يا علم به چيز ديگر، فعلاً در آن بحث وارد نمىشويم، چنانکه علم كتاب ممكن است علم به كتاب آفرينش و كلمات آن باشد، كه صاحب آن روابط مخلوقات و کائنات را با يكديگر مىشناسد و روى اين شناسايى مىتواند كارهايى را انجام دهد و اين علم است كه هم موهوبى است و هم كسبى و تحصيلى كه رشته كسبى آن در عصر ما ترقّى و توسعه پيدا كرده و بر اثر اطّلاعاتى است كه از خواصّ اشيا بهطور بسيار شگفتانگيزى روزبهروز بيشتر مىشود.
آنچه ممكن است از چنين ولايتى مورد ردّ و قبول واقع شود، ولايتى است كه از علم موهوبى و لدنّى و تأييد مِن عندالله حاصل شود؛ ولى اجمالاً عقيده به چنين ولايت و تصرفاتى در حقّ اوليا، به شرك و تفويض ارتباطى ندارد؛ چون ولايت بر تغيير نظام نيست؛ بلكه علم به نظام و روابط است با تعلّم از عالم غيب، و وقتى قرآن در مورد بعضى افراد بشر بر آن صراحت داشته باشد، فرض غلوّ هم در آن نمىشود.
نوع پنجم: ولایت تكوينى در تصرّف در کائنات ممكن است، نه به عنوان نظم و تدبير؛ بلكه برحسب مصالح و مقتضيات خاص و عارض و ثانوى و خرق عادت، چنانکه تحقيق آن در مطلب سوم از مطالب بخش نخست گذشت.
و مخفی نماند اين ولايت و قدرت به دو نحو تصور مىشود؛ يكى به اين نحو كه: به نفس ولىّ تأثيرى اعطا شود كه بتواند اين تصرفات را بنمايد، و ديگر به اين نحو كه: خداوند متعال اكوان را مطيع و فرمانبر و مسخّر او قرار دهد، مانند حضرت داوود(علیهالسلام) كه در قرآن مىفرمايد:
﴿وَأَلَنّا لَهُ الْحَدِيدَ﴾؛[3]
«و آهن را برای او نرم کردیم».
و بهعبارتديگر: کائنات چنان شوند كه او بتواند در آنها تصرّف نمايد.
تذکّر: چنانکه اشاره شد، بنا بر اين احتمال كه تكوين صفت ولايت باشد، اين پنج نوع ولايت تكوينى كه مذكور شد، همه در مقابل ولايت ازلى ذاتى و غيرتكوينى الهى است، چنانکه ولايت تشريعى جعلى يا بهعبارتديگر، ولايت شرعى، مثل ولايت جدّ و پدر كه به تشريع و جعل و اعتبار شارع، بهطور تأسيس يا امضا حاصل مىشود، نيز غير از اين ولايتهاى پنجگانه است.
احتمال دیگر
ممکن است «تکوین» در عبارت «ولايت تكوينى»، مانند صفت به حال متعلّق موصوف باشد و از آن، ولايت بر تصرّفات عينى خارجى در امور تكوينى اراده شود، كه بنابراين، در مقابل ولايت شرعى مثل ولايت جدّ و پدر و ولايت شرعى بر نفس و مال و همچنين ولايت بر تشريع و جعل قانون و اعتبارات واقع مىشود و شامل آنها نمىشود؛ ولى بهطريقاولى شامل ولايت و قدرت مطلق و سلطنت كلّى و عام ازلى الهى بر امور کائنات و خلق و رزق و غير اينها مىشود، چنانکه شامل انواع پنجگانه ولايت تكوينى و غيرازلى عبد، كه بنابر احتمال اوّل گفته شد، نيز مىشود.
از اين بيانات معلوم شد كه: «تكوين»؛ چه صفت ولايت باشد يا مانند صفت به حال متعلّق موصوف تفاوتى نمىكند، جز آنكه در صورت دوم شامل ولايت ذاتى ازلى الهى نيز مىشود؛ ولى در صورت اوّل شامل ولايت الهى ـ كه ازلى و غيرحادث است ـ نمىشود.
همچنین از مجموع اين توضيحات معلوم شد كه ولايت تكوينى شخص بر نفس خود و آنچه مسخّر هر انسان است ـ خواه تكوين، صفت ولايت باشد، يا صفت به حال متعلق موصوف ـ محل نزاع و بحث نبوده؛ بلكه مورد اتفاق است، چنانکه ولايت ازلى الهى بر تکوین اشیا و تصرّف در امور تکوینی و امر خلق و رزق و تدبیر امور و غیر اینها نیز مورد اتّفاق بوده و در آن بحثی نیست.
امّا نوع دوم از انواع پنجگانهای که درضمن بیان احتمال اینکه «تکوین» صفت ولایت باشد، به آن اشاره شد، اگرچه ممکن است توهم خلافی در آن شده باشد و بلکه بعضی از جهّال و غُلات به آن قائل شده باشند، این قابلتوجّه نبوده و آن را نمیتوان بین علما و اهل تحقیق محلّ اختلاف دانست و حق در آن همان است که درضمن بیان آن و مطلب دوم از مطالب مقدّمه بررسی شد، که چنان ولایتی برای احدی از خلق جایز نیست.
در نوع چهارم نیز با صراحتی که قرآن در مورد آیه:
﴿وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ﴾؛[4]
«و کسی که علم کتاب (و آگاهی برقرآن) نزد اوست».
دارد، مجال انکار نیست، چنانکه در مورد آدم (ع) نیز فرموده است:
﴿وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا﴾؛[5]
«سپس علم اسماء (علم اسرار آفرینش و نامگذاری موجودات) را همگی به آدم آموخت».
و در مورد بندهاى كه موسى(علیهالسلام) با او ديدار يافت، فرمود:
﴿وَعَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنّا عِلْماً﴾؛[6]
«و از نزد خویش دانش به او آموخته بودیم».
و درباره يوسف(علیهالسلام) فرمود:
﴿وَكَذلِكَ يَجْتَبِيكَ رَبُّكَ وَيُعَلِّمُكَ مِن تَأْوِيلِ الأَحادِيثِ﴾؛[7]
«و بدینسان پروردگارت تو را برمیگزیند و تعبیر احادیث را تعلیمت میدهد».
البته اين در صورتى است كه اين آيه تتمّه كلام يعقوب(علیهالسلام) خطاب به يوسف(علیهالسلام) باشد و الاّ خطاب به حضرت رسول اكرم(ص) است.
و در شأن رسول اكرم(ص) فرمود:
﴿وَعَلَّمَكَ ما لَمْ تَكُن تَعْلَمُ﴾[8]
«و چیزهایی به تو آموخته که نه میدانستی و نه میتوانستی بدانی».
و در شأن اميرالمؤمنين(علیهالسلام) فرمود:
﴿وَمَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتابِ﴾[9]
«و کسی که علم کتاب (و آگاهی بر قرآن) نزد اوست».
بنابر احاديث[10] و تفاسير[11]، مراد از «كسى كه علم كتاب نزد اوست» على(علیهالسلام) مىباشد.
حاصل اينكه: تعليمات خاصّ خدا به بندگان شايسته و صالح خود ـ حتى ازطريق خواب ـ مسلّم است، بنابراين ولايت بر تصرّف در کائنات، با علمى همچون عِلم ﴿وَ مَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتابِ﴾[12] براى انبيا و اوليا، بهخصوص رسول خاتم و ائمّه طاهرين(علیهمالسلام) كه افضل و اعلم خلق خدا هستند، ثابت و مسلّم است و اگر كسى هم ولايت تكوينى را به بعضى از معانى صحيح و جايز آن قبول نكند، اين معنا را نمىتواند انكار كند و بالاخره اين شأن و مقام آنها را ـ كه قدرت تصرّف در کائنات به اذن خدا و طبق مصالح ثانوى است ـ بايد قبول كند؛ امّا اينكه منشأ آن چه نحو عنايتى مىباشد، مطلب ديگری است.
امّا نوع سوم، اگرچه منافى با توحيد و نفى غلوّ و آياتى مثل:
﴿ذلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ﴾؛[13]
«این اندازهگیری خدای توانای داناست».
نیست؛ امّا چنانکه گفتيم، دليل قاطعى بر آن نيست و بهعلاوه در مورد بعضى از ملائكه، آيات و روايات دلالت دارند كه آنها ـ باذنالله تعالى ـ قائم به بعضى امورند، مثلاً جبرئيل مأمور و امين وحى خداست، يا عزرائيل مأمور قبض ارواح است، يا ملائكهاى مدبّرات[14] و ملائكه ديگر مقسّمات[15] مىباشند. اين مناصبى كه ملائكه دارند، ظاهر اين است كه اختصاص به او داشته و ديگرى آن را ندارد، هرچند ملائكه نيز مأمور باشند كه طبق ولايت نوع پنجم، از صاحبان آن ولايت اطاعت كنند؛ امّا اجرا و انفاذ مشيت الهى در امورى كه به آنها واگذار شده است، اختصاص به خودشان دارد.
بنابراين، اگرچه به اين مناصب ملائكه، تصوّر ولايت نوع سوم ممكن است و مىتوان گفت: ملائكه در تقدير الهى، جزء اعوان و انصار اوليا و مأموران آنها هستند، چنانکه حضرت عزرائيل نيز جنود و اعوانى دارد. بااينحال، اثبات اينگونه ولايت و وساطت و دخالت در تمام سازمان کائنات براى ايشان و غير ايشان در نهايت اشكال است و اگر دليل قاطعى بر آن اقامه نشود، قول به غيرعلم است.
امّا نوع پنجم، ولايتى است كه براى رسول اكرم و ائمه طاهرين(علیهمالسلام) ثابت و محقّق است و تصرفات ايشان و وقايع مسلّمى كه تاريخ و احاديث متواتر آنها را حفظ كرده است، قابلانكار و ترديد نيست؛
بلکه از گروه بسيارى از بزرگان اهلبيت(علیهمالسلام) و دستپروردگان و خواص اصحاب ائمه(علیهمالسلام) و علما و زهّاد نيز، تصرّفات و خوارق صادر شده است و هر شبههاى كه شبههكنندگان عرضه بدارند، باوجود اين وقايع و امور خارجى و عينى و حسّى پذيرفته نمىشود، بااينكه اين ولايت قابل ابداء شبههاى نيست؛ زيرا نه شرك و تفويض و غلوّ است، و نه منافى با توحيد مىباشد.
خودآزمایی
1- چرا عقيده به چنين ولايت(حادث بر تصرف در کائنات، بهواسطه علومى كه شخص، بهطور اكتساب يا افاضه و الهام و وحى دارا مىشود) و تصرفاتى در حقّ اوليا، به شرك و تفويض ارتباطى ندارد؟
2- ولايت(برحسب مصالح و مقتضيات خاص و عارض و ثانوى و خرق عادت) و قدرت به چه صورتهایی تصور مىشود؟
3- تفاوت «تكوين»؛ زمانی که صفت ولايت باشد و زمانی که صفت به حال متعلّق موصوف باشد، چیست؟
4- بنابر احادیث و تفاسیر، مراد از «كسى كه علم كتاب نزد اوست» چه کسی است؟
پینوشتها
[1]- نمل، 40.
[2]- قمی، تفسیر، ج2، ص129؛ طوسی، التبیان، ج8، 96؛ طبرسی، مجمعالبیان، ج7، ص349.
[3]- سبأ، 10.
[4]- رعد، 43.
[5]- بقره، 31.
[6]- كهف، 65.
[7]- يوسف، 6.
[8]- نساء، 113.
[9]- رعد، 43.
[10]- مغربی، شرحالاخبار، ج2، ص311؛ طبری امامی، نوادرالمعجزات، ص 47.
[11]- قمی، تفسیر، ج1، ص367؛ حاکم حسکانی، شواهدالتنزیل، ج1، ص400 – 405.
[12]- رعد، 43.
[13]- انعام، 96.
[14]- نازعات، 5.
[15]- ذاریات، 4.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
حضرت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی