امام رضا(ع) در خراسان و موضعگیریهای او در مورد حکومت| ۴
حضرت رضا(ع) در مسیر خود از مدینه به مَرو (پایتخت مأمون) وارد نیشابور (که در آن عصر، بزرگترین و پرجمعیتترین شهرها بود) رسید، و با استقبال عظیم مردم روبرو شد، با ورود حضرت رضا(ع) به نیشابور، حوادثی رخ داد که در اینجا با رعایت اختصار به ذکر چند حادثه میپردازیم:
الف: سخن از توحید و امامت
حضرت رضا(ع) سوار بر استر، درحالیکه زیر سایبان کجاوه قرار داشت با همراهان وارد نیشابور شد، جمعیت استقبال کننده به قدری زیاد بود، که حاضرانی که سخن امام(ع) را نوشتهاند 20 هزار و به روایتی 24 هزار نفر بودند[1] و با توجه به اینکه اکثریت مردم در آن عصر، سواد خواندن و نوشتن را نداشتند، میتوان حدس زد، که جمعیت حاضر، فوقالعاده زیاد بوده است.
ابو زرعهی رازی و محمدبن اسلم طوسی که دو نفر از علمای بزرگ اهل تسنّن و از بزرگان و حافظان حدیث بودند، همراه جمعی از دانشمندان و طلاب نزدیک آمدند، و امام رضا(ع) را به اجداد پاکش سوگند دادند که چهرهی خود را نشان دهد، آن حضرت گوشهی سایبان را به کنار زد، خورشید جمالش بر سراسر آن فضا، پرتو افکند، مردم با دیدن چهرهی نورانی او فریاد میزدند و با شیون و احساسات عمیق میگریستند، و بر اثر شدت احساسات، خود را بر خاک میافکندند، دانشمندان و برجستگان، مردم را به سکوت و آرامش دعوت میکردند، و مکرّر فریاد میزدند: «سکوت، سکوت، سکوت! تا سخن امام رضا(ع) را بشنوید.»
در این هنگام امام رضا(ع) فرمود:
«حَدَّثَنِی اَبِی مُوسَی بن جَعفَرٍ، قال؛ حَدَّثَنِی اَبیجَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ، قال؛ حَدَّثَنِی اَبِی مُحَمَّد بنِ عَلیٍّ قالَ حَدَّثَنِی اَبِی عَلِیُّ بنِ الحُسَینِ، قال؛ حَدَّثَنِی اَبی الحُسَینُ بنِ عَلِیٍّ، قال؛ حَدَّثَنِی اَبِی عَلِیُّبنِ اَبِیطالِبٍ(عَلَیهِمُ السَّلامُ) قالَ قالَ رسول الله، تقول الله عَزَّوَجَلَّ:
لا اِلهَ اللهُ حِصنِی، فَمَن دَخَلَهُ اَمِنَ مِن عَذابِی.
پدرم موسیبن جعفر برایم حدیث کرد، از پدرش جعفربن محمّد، و او از پدرش محمدبن جعفر، و او از پدرش علیبن الحسین، و او از پدرش حسینبن علی، و او از پدرش علیبن ابیطالب (سلام خدا بر همهی آنها) و او از رسول خدا(ص) 9و او از ذات پاک خدا که فرمود:
«لا اِلهَ اِلاَّ اللهُ (اقرار به یکتایی خدا) حصار و دژ من است، و کسی داخل دژ من شود، از عذاب من ایمنی یابد.»[2]
موکب امام اندکی از آنجا حرکت کرد، در این هنگام آن حضرت با صدای بلند چنین اعلام کرد:
«بِشَرطِها وَ اَنَا مِن شُروطِها:
این ایمنی از عذاب در پرتو توحید مشرط به شرطی است، و آن این که من از شروط آن هستم.»[3]
یعنی توحید با پذیرفتن رهبری امام حقّ، که من هستم موجب نجات خواهد بود، نه توحید بدون امامت.
سپس سایبان را بر کجاوه انداخت و از آنجا رفت، حدود 20 هزار و به نقلی 24هزار نفر، قلمها را از قلمدانها بیرون آوردند و این سخن امام(ع) را نوشتند.
منظرهی سخن امام رضا(ع) به مردم همانند منظرهی روز غدیر خُم بود که رسول خدا(ص) در اجتماع انبوه مردم، ولایت و امامت علی(ع) را پس از توحید، اعلام کرد، حضرت رضا(ع) با این اعلام، به مردم فهماند که مسألهی ولایت و امامت، از جانب خدا است، نه از جانب مأمون، امام به دهها هزار نفر ابلاغ کرد که از طرف خدا امام مسلمانان است، و بر مسلمانان اطاعت از او واجب میباشد.
این حادثهی عظیم، بیانگر آن است که امام پایگاه مردمی عظیم داشته است، و نیز حاکی است که امام قبل از ورود به «مَرو» و پیش از اقدام مأمون، امامت خود را اعلام نموده، تا خود را از مأمون جدا سازد و مردم بدانند که او فریب مأمون را نخورده، بلکه از این فرصت و فضای نسبتاً آزاد، حقّ خود را آشکار نموده است، چنانکه امام در مناظرات و فرصتهای دیگر نیز، امامت خود و حتّی امامت امامان معصوم بعد از خود را به دور از عزل و نصب مأمون، مطرح کرده و آن را از جانب خداوند دانسته است. مطرح کردن مسأله امامت، به قدری مهم است که امامان : با اینکه در ذکر مسائل خطیر، حریم تقیّه را رعایت میکردند، در مطرح نمودن امامت خود، تقیّه را روا نمیدانستند.
ب: پناهندگی آهو به حضرت رضا(ع)
حضرت رضا(ع) در نیشابور به محلهای که نام آن «فَوزا» بود رفت، در آنجا دستور داد یکباب حمّام ساختند و چشمهای را لایروبی نمودند و نیز دستور داد در بالای آن حوضی ساختند و پشت آن حوضی غسل کرد و در پشت آن نماز گذارد و این موضوع سنّت گردید.
در این هنگام که جمعیتی در محضر حضرت رضا(ع) در کنار آن حوض نشسته بودند آهویی به محضر آن بزرگوار آمده و به آن حضرت پناهنده شد [گویا آن آهو در صید شخصی بود و با پناه آوردن به آن بزرگوار آزاد گردید از این رو به آن حضرت، ضامن آهو گویند].
ابن حمّاد شاعر به همین پناهندگیِ آهو اشاره کرد و در شعر خود گوید:
اَلَّذِی لا ذَبِهِ الظّبیَهُ وَ القَومُ جُلُوسٌ / مَن اَبُوهُ المُرتَضی یَزکُو وَ یَعلُو وَ یَرُوسُ:
«امامی که در حضورش مردم نشسته بودند، آهویی به او پناهنده شد، امامی که پدرش علیِّ مرتضی(ع) است که پاکروش و بلند مقام و باوقار است.»[4]
ج: امام در خانهی پسنده و سبز شدن درخت بادام
حضرت رضا(ع) در نیشابور، به محلّهی فروی به ناحیهای موسوم به لاشاباد وارد شد و در آنجا به خانهی پسنده[5] وارد گردید، از اینرو به او پسنده گفتند، که حضرت رضا(ع) در میان استقبال کنندگان، ورود به خانهی او را پسندیده بود، در گوشهی حیاط خانهی او بادامی را شکست، آن بادام سبز شد و رویید و رشد و رویش آن به قدری سریع بود که در طول یکسال به صورت درختی درآمد و بادام داد بیماران مختلف از آن بادام میخوردند و شفا مییافتند، و بانوانی که وضع حمل آنها شدید بود، از برگ آن درخت میگرفتند و بر شکم خود میکشیدند، و همان دم براحتی وضع حمل میکردند و ... آن درخت پس از مدتی خشک شد....[6]
پنج: امام رضا(ع) در روستای «ده سرخ» و در کنار قبر هارون
حضرت رضا(ع) با همراهان از نیشابور بیرون آمده و به سوی مَرو حرکت کرد، در مسیر راه به روستایی که «دِه سرخ» نام داشت رسیدند، شخصی عرض کرد: «ای پسر رسول خدا، وقت ظهر فرا رسیده است.»
امام رضا(ع) همان دم از مرکب پیاده شد، برای وضو آب طلبید، گفتند: همراه ما و در اینجا آب نیست. آن حضرت با دست مبارک خود خاک نقطهای از زمین را رد کرد، ناگاه از همانجا چشمهی آبی پیدا شد، حضرت و همراهان از آب آن وضو گرفتند، و اثر آن چشمه تا امروز باقی است.[7]
حضرت رضا(ع) و همراهان، پس از نماز از آنجا به سوی مَرو حرکت کردند تا به سناباد نزدیک نوقان رسیدند[8] در آنجا کوهی بود که از سنگ آن میتراشیدند و دیگ درست میکردند، حضرت رضا(ع) به آن کوه تکیه نمود و چنین دعا کرد:
«اَللّهُمَّ اِنفَع بِهِ، وَ بارِک فِیما یَجعَلُ فِیهِ، وَ فِیما یَنحَتُ مِنهُ:
خدایا! به این کوه نفع ببخش و به آنچه در (ظروف) آن مینهند و از آن میتراشند، برکت دِه.» آنگاه به سنگتراشها فرمود: چند دیگ برای آن حضرت درست کنند، آنها دیگهایی تراشیدند، امام(ع) فرمود: «غذای مرا با این دیگها فراهم کنید.»
آن حضرت، غذای کم میخورد، از آن روز مردم توجه بیشتر به درست کردن دیگها و ظروف دیگر از سنگ آن کوه پیدا کردند و به برکت دعای حضرت رضا(ع) برکت و سود بسیار نصیب آنها شد.
سپس حضرت رضا(ع) به خانهی حُمَیدبن قحطبه وارد شد و از آنجا به داخل قّبهای که قبر هارون الرّشید در آن بود رفت، در کنار آن قبر خطی کشید و سپس فرمود: قبر من در همینجا قرار میگیرد و بزودی خداوند این مکان را محل رفت و آمد شیعیان و دوستانم کند، سوگند به خدا هیچ کس از آنها مرا زیارت نکند و سلام بر من ننماید مگر اینکه در پرتو شفاعت ما خاندان رسالت، مشمول آمرزش و رحمت خدا قرار میگیرد، سپس به نماز ایستاد و پس از نماز مشغول دعا شد، سپس به سجده رفت، سجدهاش به طول انجامید و در آن سجده پانصد بار گفت: «سُبحانَ الله»[9]
خودآزمایی
1- سه حادثه که با ورود حضرت رضا(ع) به نیشابور رخ داد را بیان کنید.
2- شرطی که امام رضا(ع) در حدیث «سِلسِلَهُ الذَّهَب» بیان فرمودند چه بود و این شرط به چه معنا و مفهومی میباشد؟
3- منظرهی سخن امام رضا(ع) به مردم نیشابور، مشابه کدام واقعه بود و این حادثهی عظیم، بیانگر چیست؟
پینوشتها
[1]- اعیان الشیعه، ج 2، ص 18.
[2]- عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 134 ـ مطابق پارهای از روایات، فرمود: «کَلِمَهُ لا اِلهَ اِلاَّ اللهُ حِصنِی، فَمَن قالَها دَخَلَ حِصنِی، وَ مَن دَخَلَ حِصنِی اَمِنَ مِن عَذابِی» این حدیث به خاطر عظمت مقام سلسلهی افراد سندش، به «سِلسِلَهُ الذَّهَب» (سلسله طلا) معروف است.
[3]- عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 135 ـ ینابیع المودّه، ص 364.
[4]- مناقب آلابیطالب، جلد 4، ص 348 ـ عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 136 (با اندکی تفاوت).
[5]- پسنده بانویی کهنسال بود، گویند: شب آن روز، در خواب دیده بود که حضرت رضا (ع) مهمان او شده است، از اینرو، روز آن شب کنار در خانه در انتظار ورود امام به سر میبرد، و مردم از هر سو آن حضرت را به خانهی خود دعوت میکردند، ولی آن حضرت که طرفدار مستضعفین بود و دوست داشت با آنها مصاحبت کند، دعوت بانوی مستضعفی را پسندید.
[6]- عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 133.
[7]- همان مدرک، ص 136.
[8]- سناباد همانجا بود که هماکنون بارگاه حضرت رضا (ع) در آن قرار گرفته است.
[9]- عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 136 و 137.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
محمد محمدی اشتهاردی