تاریخ زندگی انبیاء و اوصیای عظام(ع) مخصوصاً رسول الله اعظم(ص) و اهل بیت اطهارش(ع) و بالخصوص زندگی امام المتّقین امیرالمؤمنین علی(ع) نمایانگر این برنامهی تربیتی اسلامی و انسانی است و كافی است در این زمینه رجوع شود به خطبهی159 از خُطب نهجالبلاغه (شرح فیضالاسلام) كه در آن خطبه به گوشهای از زندگانی رسول اكرم(ص) و بعضی دگر از پیامبران خدا و خود امام امیرالمؤمنین(ع) اشارهای شده است. ما قسمتهایی از متن آن خطبه را با ترجمهی هر قسمتی به دنبالش میآوریم. حضرتش میفرماید:
وَ لَقَدْ كَانَ فِی رَسُولِ اللهِ(ص) كَافٍ لَكَ فِی الْاُسْوَةِ وَ دَلِیلٌ لَكَ عَلَی ذَمِّ الدُّنْیا وَ عَیبِهَا وَ كَثْرَةِ مَخَازِیهَا وَ مَسَاوِیهَا إِذْ قُبِضَتْ عَنْهُ أطْرافُهَا وَ وُطِّئَتْ لِغَیرِهِ أكْنَافُهَا وَ فُطِمَ عَنْ رَضَاعِهَا وَ زُوِی عَنْ زَخَارِفِهَا.
«كافی است كه روش رسول خدا(ص) سرمشق تو باشد و راهنمای تو بر مذموم بودن دنیا و دلیل بر عیب و كثرت رسواییها و بدیهایش گردد؛ چه آنكه او [دل به دنیا نبست و نتیجتاً] تهیدست از همهی جوانب دنیا شد و دیگران [دل به دنیا دادند و نتیجتاً] همه جوانب آن برای آنان فراهم شد و خدای وی او را از پستان دنیا بازداشت و از زیور و زینت آن بركنارش كرد».
وَ إِنْ شِئْتَ ثَنَّیتُ بِمُوسَی كَلِیمِ اللهِ(ع) حَیثُ یقُولُ رَبِّ إِنِّی لِما أنْزَلْتَ إِلَی مِنْ خَیرٍ فَقِیرٌ وَ اللهِ مَا سَألَهُ إِلَّا خُبْزاً یأكُلُهُ لِأنَّهُ كَانَ یأكُلُ بَقْلَةَ الْأرْضِ وَ لَقَدْ كَانَتْ خُضْرَةُ الْبَقْلِ تُرَی مِنْ شَفِیفِ صِفَاقِ بَطْنِهِ لِهُزَالِهِ وَ تَشَذُّبِ لَحْمِهِ.
«و اگر بخواهی موسی كلیم الله(ع) را به عنوان اُسوهی دوّم معرّفی میكنم، آنجا كه میگوید: پروردگارا، من به هر چیز خیری كه برایم بفرستی نیازمندم. به خدا سوگند [آن روز موسی] غیر از قرص نانی كه بخورد، از خدا درخواست نكرد؛ زیرا وی [مدّتی بود] از گیاهان زمین میخورد تا آنجا كه بر اثر لاغری و كمی گوشت بدنش [و جذب شدن مواد گیاهان به بدن] سبزی گیاه از زیر پوست نازك زیرین شكمش دیده میشد».
وَ إِنْ شِئْتَ ثَلَّثْتُ بِدَاوُدَ(ع) صَاحِبِ الْمَزَامِیرِ وَ قَارِئِ أهْلِ الْجَنَّةِ فَلَقَدْ كَانَ یعْمَلُ سَفَائِفَ الْخُوصِ بِیدِهِ وَ یقُولُ لِجُلَسَائِهِ: أیكُمْ یكْفِینِی بَیعَهَا وَ یأكُلُ قُرْصَ الشَّعِیرِ مِنْ ثَمَنِهَا.
«و اگر بخواهی به عنوان سوّمین نمونه [از پیامبران خدا]، داود(ع) صاحب مزامیر [نغمههای خوش] و قاری بهشتیان را نشان میدهم كه به دست خویش از لیف خرما زنبیل میبافت و به حضّار در مجلسش میگفت: كدام یك از شما حاضر است اینها را برای من بفروشد؟ و خوراك وی، قرص نان جوی بود كه از بهای آنها به دست میآمد).
(وَ إِنْ شِئْتَ قُلْتُ فِی عِیسَی ابْنِ مَرْیمَ(ع) فَلَقَدْ كَانَ یتَوَسَّدُ الْحَجَرَ وَ یلْبَسُ الْخَشِنَ وَ یأكُلُ الْجَشِبَ وَ كَانَ إِدَامُهُ الْجُوعَ وَ سِرَاجُهُ بِاللَّیلِ الْقَمَرَ وَ ظِلالُهُ فِی الشِّتَاءِ مَشَارِقَ الْأرْضِ وَ مَغَارِبَهَا وَ فَاكِهَتُهُ وَ رَیحَانُهُ مَا تُنْبِتُ الْأرْضُ لِلْبَهَائِمِ وَ لَمْ تَكُنْ لَهُ زَوْجَةٌ تَفْتِنُهُ وَ لا وَلَدٌ یحْزُنُهُ وَ لا مَالٌ یلْفِتُهُ وَ لا طَمَعٌ یذِلُّهُ دَابَّتُهُ رِجْلاهُ وَ خَادِمُهُ یدَاهُ.
«و اگر بخواهی دربارهی عیسی بن مریم(ع) میگویم. او سنگ را [به هنگام خواب] بالش خویش قرار میداد و لباس خشن میپوشید؛ طعام زبر و خشك میخورد و خورشش گرسنگی بود [هنگام شدّت گرسنگی غذا میخورد تا همان نان خشك و خشن را با میل و اشتها تناول كرده و به خورش دیگری نیازمند نباشد]. چراغ شبش ماه آسمان و منزل و مأوایش در زمستان [كه همه كس در آن فصل پناهگاهی دارند] نقاط تابش آفتاب در جانب مشرق و مغرب بود [خانه و جایگاه معینی نداشت، برای مصونیت از سرما، پیش از ظهر در جانب مغرب و بعدازظهر در جانب مشرق به نقاط تابش آفتاب پناهنده میشد]. میوه و گلش گیاهانی بودند كه زمین برای چهارپایان میرویاند، نه همسری داشت كه وی را بفریبد و نه فرزندی كه اندوهناكش سازد، نه مال و ثروتی كه به خود مشغولش دارد، و نه [به دنیا و اهل آن] طمعی كه خوارش گرداند. مركبش پاهایش بود و خادمش دستهایش [راه را پیاده میرفت و كار خودش را خودش انجام میداد]».
فَتَأسَّ بِنَبِیكَ الْأَطْیبِ الْأَطْهَرِ(ص) فَإِنَّ فِیهِ اُسْوَةً لِمَنْ تَأسَّی وَ عَزَاءً لِمَنْ تَعَزَّی وَ أحَبُّ الْعِبَادِ إِلَی اللهِ الْمُتَأسِّی بِنَبِیهِ وَ الْمُقْتَصُّ لِأثَرِهِ قَضَمَ الدُّنْیا قَضْماً وَ لَمْ یعِرْهَا طَرْفاً أَهْضَمُ أَهْلِ الدُّنْیا كَشْحاً وَ أَخْمَصُهُمْ مِنَ الدُّنْیا بَطْناً عُرِضَتْ عَلَیهِ الدُّنْیا فَأبَی أنْ یقْبَلَهَا وَ عَلِمَ أنَّ اللهَ سُبْحَانَهُ أَبْغَضَ شَیئاً فَأبْغَضَهُ وَ حَقَّرَ شَیئاً فَحَقَّرَهُ وَ صَغَّرَ شَیئاً فَصَغَّرَهُ وَ لَوْ لَمْ یكُنْ فِینَا إِلَّا حُبُّنَا مَا أبْغَضَ اللهُ وَ رَسُولُهُ وَ تَعْظِیمُنَا مَا صَغَّرَ اللهُ وَ رَسُولُهُ لَكَفَی بِهِ شِقَاقاً لِلّهِ وَ مُحَادَّةً عَنْ أَمْرِ اللهِ.
«حال [كه اجمالاً به نحوهی رفتار رسول الله اعظم(ص) در برخورد با دنیا آشنا شدی اینك بیا و] از پیامبر پاك و پاكیزهات تبعیت نما؛ چه آنكه آن جناب شایستهی اقتدا و تأسّی است، برای هر كه بخواهد تأسّی [از مقتدایی] بنماید و سزاوار انتساب و وابستگی است، برای هر كه بخواهد انتساب [به كسی] پیدا كند [و وابستهی به شخص بزرگی شود] و محبوبترین بندگان نزد خدا كسی است كه تأسّی از پیامبر خود نموده و دنبال او قدم به جای قدمش بگذارد. [او راه و رسم و رفتارش در دنیا چنین بود كه] لقمهی دنیا را با گوشهی دندان میخورد و به دنیا با گوشهی چشم حتّی به نگاه عاریه و سطحی هم نمینگریست [كنایه از بیاعتنایی و بیرغبتی آن جناب به دنیا و بیارزش بودن دنیا در دیدهی آن حضرت است كه دنیا نه با لذّت و حلاوتش توانست دهان آن محبوب خدا را از خود پر سازد و نه با زیبایی و زینتش گوشهی چشمی از آن مرد الهی را به خودش معطوف گرداند] از جهت پهلو لاغرترین و از حیث شكم، گرسنهترین مردم دنیا بود. [نه اینكه دستش نمیرسید؛ خیر، چنین نبود، بلكه] دنیا [از جانب خدا] به او پیشنهاد شده [تا هر چه كه میخواهد از آن برگزیند] ولی او از پذیرفتن آن ابا فرمود. او دانست كه خدا چیزی را دشمن دارد، او هم آن را دشمن داشت و چیزی را خدا خوار و حقیر شمرده است، او هم آن را خوار و حقیر شمرد و چیزی را كه خدا كوچك و بیاهمّیت دانسته است، او هم آن را كوچك و بیاهمّیت دانست و [بنابراین] اگر نبود در ما [هیچ جرم و گناهی] جز [همین] دوست داشتن ما چیزی را كه خدا و رسولش دشمن داشتهاند و بزرگ شمردن ما چیزی را كه خدا و رسولش كوچك شمردهاند، همین بس بود در شقاق و خلاف ورزی ما با خدا و ستیزیدن و سرپیچی نمودن ما از فرمان خدا».
وَ لَقَدْ كَانَ (ص) یأكُلُ عَلَی الْأرْضِ وَ یجْلِسُ جِلْسَةَ الْعَبْدِ وَ یخْصِفُ بِیدِهِ نَعْلَهُ وَ یرْقَعُ بِیدِهِ ثَوْبَهُ وَ یرْكَبُ الْحِمَارَ الْعَارِی وَ یرْدِفُ خَلْفَهُ وَ یكُونُ السِّتْرُ عَلَی بَابِ بَیتِهِ فَتَكُونُ فِیهِ التَّصَاوِیرُ فَیقُولُ یا فُلانَةُ ـ لِإِحْدَی أزْوَاجِهِ ـ غَیبِیهِ عَنِّی فَإِنِّی إِذَا نَظَرْتُ إِلَیهِ ذَكَرْتُ الدُّنْیا وَ زَخَارِفَهَا فَأعْرَضَ عَنِ الدُّنْیا بِقَلْبِهِ وَ أَمَاتَ ذِكْرَهَا مِنْ نَفْسِهِ وَ أحَبَّ أنْ تَغِیبَ زِینَتُهَا عَنْ عَینِهِ لِكَیلا یتَّخِذَ مِنْهَا رِیاشاً وَ لا یعْتَقِدَهَا قَراراً وَ لا یرْجُوَ فِیهَا مُقَاماً. فَأخْرَجَهَا مِنَ النَّفْسِ وَ أَشْخَصَهَا عَنِ الْقَلْبِ وَ غَیبَهَا عَنِ الْبَصَرِ وَ كَذَلِكَ مَنْ أَبْغَضَ شَیئاً أبْغَضَ أَنْ ینْظُرَ إِلَیهِ وَ أَنْ یذْكَرَ عِنْدَهُ.
«پیامبراكرم(ص) چنین بود كه بر روی زمین [خالی از فرش یا بدون اینكه خوان طعام بگسترد] غذا میخورد و [متواضعانه] مانند بردگان مینشست، با دست خویش پارگی كفشش را میدوخت و جامهاش را وصله میكرد و بر درازگوش برهنه سوار میشد و [كسی را هم] پشت سر خویش سوار میكرد. بر درب اطاقش پردهی نقشداری آویزان بود، به یكی از همسرانش میفرمود: آن را از [مقابل چشم] من [بردار و] پنهان كن؛ چه آنكه من وقتی به آن مینگرم، به یاد دنیا و تجمّلات آن میافتم. آری، او به صمیم قلب خویش از دنیا رو برگردانید و یاد آن را در وجودش محو كرد [آنگونه كه اصلاً دنیا و زخارف آن در فضای جان پیامبر روحی نداشت و همچون مردهی بیاثر بود] دوست داشت كه زیور و زینت دنیا از چشمش پنهان شود تا از آن جامههای فاخر و زیبا تهیه ننماید و آن را قرارگاه همیشگی نپندارد و امید اقامت دائم در آن را به دل راه ندهد و لذا آن را از [حومهی وجود] خود بیرون نمود و از [ساحت] قلب به دور انداخت و از چشم پنهانش ساخت [آری] چنین است كسی كه چیزی را دشمن دارد، نگاه كردن به آن و یادآوری آن را نیز دشمن و منفور میدارد».
وَ لَقَدْ كَانَ فِی رَسُولِ اللهِ(ص) مَا یدُلُّكَ عَلَی مَسَاوِی الدُّنْیا وَ عُیوبِهَا إِذْ جَاعَ فِیهَا مَعَ خَاصَّتِهِ وَ زُوِیتْ عَنْهُ زَخَارِفُهَا مَعَ عَظِیمِ زُلْفَتِهِ فَلْینْظُرْ نَاظِرٌ بِعَقْلِهِ أكْرَمَ اللهُ مُحَمَّداً بِذَلِكَ أَمْ أهَانَهُ فَإِنْ قَالَ أهَانَهُ فَقَدْ كَذَبَ ـ وَ اللهِ الْعَظِیمِ ـ و أَتی بِالْإفْكِ الْعَظِیمِ وَ إِنْ قَالَ أَكْرَمَهُ فَلْیعْلَمْ أَنَّ اللهَ قَدْ أَهَانَ غَیرَهُ حَیثُ بَسَطَ الدُّنْیا لَهُ وَ زَوَاهَا عَنْ أَقْرَبِ النّاسِ مِنْهُ فَتَأسَّی مُتَأَسٍّ بِنَبِیهِ وَ اقْتَصَّ أثَرَهُ وَ وَلَجَ مَوْلِجَهُ وَ إِلَّا فَلا یأمَنُ الْهَلَكَةَ فَإِنَّ اللهَ جَعَلَ مُحَمَّداً(ص) عَلَماً لِلسَّاعَةِ وَ مُبَشِّراً بِالْجَنَّةِ وَ مُنْذِراً بِالْعُقُوبَةِ خَرَجَ مِنَ الدُّنْیا خَمِیصاً وَ وَرَدَ الْآخِرَة سَلِیماً لَمْ یضَعْ حَجَراً عَلَی حَجَرٍ حَتَّی مَضَی لِسَبِیلِهِ وَ أجَابَ دَاعِی رَبِّهِ فَمَا أعْظَمَ مِنَّةَ اللهِ عِنْدَنَا حِینَ أنْعَمَ عَلَینَا بِهِ سَلَفاً نَتَّبِعُهُ وَ قَائِداً نَطَاُ عَقِبَهُ وَ اللهِ لَقَدْ رَقَّعْتُ مِدْرَعَتِی هَذِهِ حَتَّی اسْتَحْییتُ مِنْ رَاقِعِهَا وَ لَقَدْ قَالَ لِی قَائِلٌ: أَ لاتَنْبِذُهَا عَنْكَ فَقُلْتُ اغْرُبْ عَنِّی فَعِنْدَ الصَّبَاحِ یحْمَدُ الْقَوْمُ السُّرَی.
«در زندگی رسول خدا(ص) علائم و نشانههایی است كه تو را به بدیها و عیوب دنیا واقف و آگاه میسازد؛ چه آنكه او و نزدیكانش در دنیا گرسنه بودند [هرگز شكم سیر از دنیا به خود ندیدند] و با همهی آن عظمت و مقام و قرب منزلتی كه آن حضرت در نزد خدا داشت، خدا زینتها و زخارف دنیا را از وی دریغ داشت. بنابراین بجاست كه هر اندیشمندی با دیدهی عقل خویش بنگرد كه آیا خدا با این عمل، پیامبرش را گرامی داشته یا به او اهانت نموده است؟ اگر بگوید: او را تحقیر كرده، بنابراین [به خدای بزرگ سوگند] دروغ گفته و بهتانی عظیم [به خدا] بسته است و اگر بگوید: او را گرامی داشته، پس باید بداند كه خداوند، دیگران را [به خاطر همین دادن زینت دنیا به آنان] تحقیرشان نموده است؛ چه آنكه دنیا را برای آنان گسترده و از مقرّبترین مردم به خود دور داشته است.
بنابراین كسی كه بخواهد تأسّی از كسی كند [كه به سعادت و خوشبختی واقعی نائل شود] باید اقتدا به پیامبرش بنماید؛ دنبال او قدم به جای پایش گذارد و از هر دری كه او داخل شده است وارد شود وگرنه [به ضلالت افتاده] و از هلاكت در امان نخواهد بود؛ زیرا خداوند محمّد(ص) را نشانهی قیامت و بشارت دهندهی به بهشت و بیمدهندهی از عقاب [دوزخ] قرار داد [و لذا او چون راه صلاح زندگی را میدانست] با شكم گرسنه از دنیا بیرون رفت [از لذّت و حلاوت دنیا بهرهای نگرفت] و با سلامت روح [و دور از هرگونه آلودگی به دنیا] وارد عالم آخرت گردید [در دنیا] سنگی به روی سنگی نگذاشت [تأسیس و یا تعمیر بنا زائد بر مقدار ضرورت ننمود و به همین منوال ادامهی زندگی داد] تا راه خود را پیمود [عمرش به پایان رسید] و دعوت پروردگارش را اجابت نمود. پس چه بزرگ است منّت خدا بر ما كه نعمت وجود او را به ما عطا فرمود تا پیشرو و جلوداری باشد كه تبعیتش كنیم و رهبری كه پشت سرش به راه بیفتیم. به خدا قسم [من كه علی هستم، بر اساس اتّباع از آن حضرت در راه ترك تجمّل] آن قدر این لباسم را وصله كردم كه از وصله كنندهی آن شرمنده شدم! گویندهای به من گفت: آیا آن را [بعد از این همه وصله و پینه] از خود دور نمیافكنی؟ گفتم: دور شو از من كه صبحگاهان، مردم شب رو ستایش میشوند».
جملهی «عِندَ الصَّباحِ یحْمَد القَومُ السُّری» كه ذیل خطبه آمده است، مثلی است برای كسی كه تن به تحمّل انواع مشقّت در میدهد تا در آینده به راحت و آسایش لازم برسد، همانگونه كه كاروان در گرمای تابستان سوزان به هنگام شب به راه میافتد و رنج بیخوابی را متحمّل میشود تا صبح كه به منزل رسید از سختی گرمای بیابان رهایی یابد و نزد هر شنوندهی عاقلی مورد مدح و ستایش قرار گیرد. یعنی علی(ع) میداند كه پس از مرگ، عالمی پرماجرا در پیش و عقباتی صعب و صحنههایی سوزان بر سر راه خود دارد. لهذا در این شب «دنیا» با رنج بیخوابی و ترك مشتهیات و خودداری از تجمّل زندگی میسازد تا علیالصّباح قیامت كه به منزل رسید، از تمام آن مراحل سوزان و مواقف دهشتزا ایمن گردیده و در مقام محمود[1] عند ملیكٍ مقتدر[2] جایگزین شود.
حارث هَمْدانی از قبیلهی «همدان» كه محبّ مخلص امام امیرالمؤمنین(ع) بودهاند با جمعی از شیعه خدمت امام(ع) مشرّف شدند در حالی كه پیرمرد بیمار از پا افتادهای شده بود. عصاكوبان و به دشواری راه میرفت و نزد امام(ع) قرب منزلتی داشت. امام(ع) از او احوالپرسی كرد. او عرض كرد: آقا! روزگار مرا از پا درآورده ولی از افكار بعضی مردم كه دربارهی شما اعتقاد افراطی یا تفریطی دارند رنج میبرم. امام(ع) فرمود:
اَلا اِنَّ خَیرَ شیعَتِی النَّمَطُ الاَوْسَطُ اِلَیهِمْ یرْجِعُ الغالِی وَ بِهِمْ یلْحَقُ التّالِی.[3]
«آگاه باش! بهترین شیعهی من آنانند كه در حدّ وسطند. تندروها باید به سمت آنها برگردند و كندروها به آنها ملحق شوند».
اَلا اِنّی عَبْدُاللهِ وَ اَخُو رَسُولِهِ وَ صِدِّیقُهُ الاَوَّلُ.
آگاه باش! من بندهی خدا و برادر رسول خدا و اوّلین تصدیق كنندهی رسالت او هستم».
آنگاه امام(ع) پس از بیان مطالبی فرمود:
وَ اُبَشِّرُكَ یا حارُ لَیعْرِفُنِی وَ الَّذی فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَءَ النَّسِمَةَ وَلِیی وَ عَدُوِّی فِی مَواطِنَ شَتَّی.
«بشارت دهم به تو ای حارث! قسم به خدایی كه دانه را شكافته و انسان را آفریده است، در چند موطن متعدّد هم دوستانم مرا میبینند و میشناسند، هم دشمنانم».
لَیعْرِفُنِی عِنْدَ الْمَماتِ وَ عِنْدَ الصِّراطِ وَ عِنْدَ الْمُقاسَمَةِ اَقُولُ هذا وَلِیی وَ هذا عَدُوِّی.[4]
«موقع مردن و هنگام عبور از صراط و هنگام تقسیم كردن میگویم، این دوست من است [و بهشتی است] و این دشمن من است [و جهنّمی است]».
رسول خدا(ص) فرمود:
اَنَا الْمُنْذِرُ وَ عَلِی الْهادِی.[5] «من منذر هستم و علی هادی است»!
در روایت دیگری خطاب به حضرت علی(ع) فرمود:
اَنْتَ الْهادِی یا عَلِی بِكَ یهْتَدِی الْمُهْتَدُونَ مِنْ بَعْدِی.[6]
«ای علی! تو هادی هستی و به سبب تو بعد از من راهیافتگان راه مییابند».
امام صادق(ع) نیز ذیل همین آیه فرمود:
كُلُّ اِمامٍ هادٍ لِكُلِّ قَومٍ فِی زَمانِهِم.[7]
«هر امامی برای مردم زمان خودش هادی است».
اصحاب امام امیرالمؤمنین(ع) آن حضرت را از كشته شدن ناگهانی یعنی غافلگیرانه ترساندند. چون امام(ع) در كوچه و بازار و خیابان و بیابان تنها حركت میكرد و حتّی شبهای تاریك برای عبادت، تنها به نخلستانهای خارج شهر میرفت. اصحاب عرض كردند: آقا! شما دشمن فراوان دارید؛ نهروانیان در صدد قتل شما هستند. این گونه كه تنها و بدون محافظ به همه جا رفتوآمد میكنید، در معرض خطر قرار میگیرید! در جواب آنها این جمله را فرمود:
وَ إِنَّ عَلَی مِنَ اللهِ جُنَّةً حَصِینَةً فَإِذَا جَاءَ یوْمِی انْفَرَجَتْ عَنِّی وَ أسْلَمَتْنِی فَحِینَئِذٍ لا یطِیشُ السَّهْمُ وَ لا یبْرَاُ الْكَلْمُ.[8]
«من از جانب خدا سپر محكمی دارم [آن نگهدار من تا روز مرگ من است] روز مرگ من كه رسید، آن سپر [حفظ] از من جدا میشود و مرا واگذار [به حادثهی مرگ] میكند؛ در آن موقع است كه تیر [مرگ] به خطا نمیرود و زخم [نیزهی تقدیر] التیام نمیپذیرد».
تا روز مرگ من نرسیده است، احدی نمیتواند به من صدمهای بزند. وقتی هم آن روز مقدّر رسید، اَحدی نمیتواند از من دفع بلایی بنماید! بنابراین اتّخاذ ملازم محافظ چه نفعی به حال من خواهد داشت؟!
1- محبوبترین بندگان نزد خدا کیست؟
2- جملهی «عِندَ الصَّباحِ یحْمَد القَومُ السُّری» كه ذیل خطبه آمده است، چه مفهومی دارد؟ توضیح دهید.
3- بهترین شیعهی علی(ع) چه کسانی هستند؟
[1]ـ اشاره به آیهی79 سورهی اسراء است: «وَ مِنَ اللَّیلِ فَتَهَجَّد بِهِ نافِلةً لَكَ عَسی اَنْ یبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقاماً مَحْموداً».
[2]ـ اشاره به آیهی55 سورهی قمر است: «اِنَّ المُتَّقین فِی جَنّاتٍ وَ نَهَرٍ فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلیكٍ مُقْتَدِرٍ».
[3]ـ بحارالانوار، جلد۶، صفحهی ۱۷۸.
[4]ـ همان، جلد۳۹، صفحهی ۲۳۹، با اندکی تفاوت.
[5]ـ تفسیر المیزان، جلد۱۱، صفحهی ۳۵۹.
[6]ـ همان، صفحهی ۳۶۰.
[7]ـ تفسیر المیزان، جلد۱۱، صفحهی ۳۵۹.
[8]ـ نهجالبلاغهی فیض، خطبهی ۶۱.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت