رفتار گستاخانهی جوان یهودی با رسول خدا(ص)
چنانکه میدانیم زندگی پیامبر اکرم(ص) و آل اطهارش مملوّ از این مکارم است. در مکّه قدرتی نداشت و از هر سو مورد اذیّت و آزار مشرکان بود و نمیتوانست از خود دفاع کند؛ امّا در مدینه قدرت داشت و در رأس حکومت مقتدری قرار گرفته بود و قوم یهود تحت سیطرهی حکومتش بودند و میتوانست دربارهی بدخواهانش همه گونه اِعمال قدرت کند.
جوانی از یک خانوادهی یهودی، بر اثر سوء تربیت خانوادگی و دشمنی با آن حضرت، هر روز وقتی که پیامبر(ص) از زیر دیوارِ کوچه ردّ میشد، او ظرفی پر از خاکستر میکرد و از بالای پشت بام خانهاش، بر سر آن حضرت میریخت و تن و لباسش را آلوده میساخت.
رسول اکرم(ص) به یارانش سفارش کرده و فرموده بود: در مقابل آزار و اهانتی که به شخص من میشود، شما حقّ نشان دادن عکسالعمل ندارید و اگر کسی در غیاب من به من اهانتی کرده است، حقّ ندارید به من بگویید و قلبم را نسبت به او مکدّر کنید.
مدّتی به همین منوال گذشت و روزی دید جوان نیامد. دو سه روزی گذشت و نیامد. حضرت جویای حالش شد، آن گونه که کسی جویای حال دوستانش میشود! گفتند: بیمار است، بستری شده. پس از فراغت از نماز، در مسجد به اصحابش فرمود: با هم به عیادت مریضی برویم. آمد پشت درِ خانهای ایستاد. اصحاب گفتند: آقا؛ اینجا خانهی یک مرد یهودی است. فرمود: میدانم! در زد؛ مرد یهودی، پدر آن جوان، در را باز کرد. تا چشمش به رسول الله(ص) افتاد، غرق در تعجّب و حیرت شد که پیامبر اسلام(ص) کجا و درِ خانهی من کجا؟
فرمود: پسر شما مریض است، آمدهام عیادتش کنم؛ چند لحظهای مینشینم و برمیخیزم. مرد شرمنده شد و به طرف اتاق دوید و گفت پسر، پیامبر اسلام(ص) به عیادتت آمده است. پسر خجالتزده شد و با خود گفت: ای عجب! آن جسارت از من و این کرامت از او! از شدّت شرمندگی سر زیر لحاف برد که چشمش به چشم پیامبر(ص) نیفتد. آقا کنار بستر بیمار نشست و فرمود: جوان، هر روز یادی از ما میکردی؛ چند روز نیامدی. شنیدم بیمار شدهای. آمدم عیادتت کنم و در بارهات دعا کنم که خدا شفایت دهد و موفّقت گرداند. جوان که غرق در عرقِ شرم و خجالت شده بود در حالی که اشک میریخت، گفت:
«اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلَّا الله وَ اَشْهَدُ اَنَّکَ رَسولُ الله»؛
مسلمان شد و آن روز، تمام افراد آن خانواده مسلمان شدند.
«فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللهِ لِنْتَ لَهُمْ...»؛
«این خُلق حَسن رحمت خداست بر تو....».
«...وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ...»؛[1]
«...اگر تندخو بودی و با مردم مقابله به مثل میکردی، از اطرافت پراکنده میشدند...».
موعظهای درسآموز و تکاندهنده
از جمله مواعظی که آن حضرت فرموده و باید آویزهی گوش ما مسلمانان باشد، این است:
«اِیَّاکُمْ وَ الشُّحَّ»؛
«ای مسلمانان، بپرهیزید از شُحّ*».
آنچه به دست آوردهاید به خود نچسبانید و باز دنبال بیشتر از آن ندوید. تا کی باید تحصیل پول و مقام و منصب را به مسابقه بگذارید، آخر چه میخواهید بشوید و به کجا میخواهید برسید؟
«اِنَّما هَلَکَ مَنْ کَانَ قَبْلَکُمْ بِالشُّح»؛
«همین بیماری شُحّ بود که گذشتگان شما را به خاک هلاک افکند».
«اَمَرَهُمْ بِالْکِذْبِ فَکَذَبُوا وَ اَمَرَهُم بِالظُّلْمِ فَظَلَمُوا وَ اَمَرَهُمْ بِالْقَطیعَةِ فَقَطَعُوا»؛[2]
«آنها را وادار به دروغ گفتن کرد، دروغ گفتند و وادار به ظلم کرد، ظلم کردند و وادار به قطع ارحام و بریدن از دین و دینداران کرد، بریدند».
آدم دنیادوستِ ریاستطلب برای حفظ دنیا و مقامش ناچار میشود دروغ بگوید و ظلم کند و سرانجام از خدا و دین خدا ببرد.
جدایی دین از سیاست ناشی از بدعملیِ دینمداران
باید توجّه داشت اگر کسانی گفتهاند و میگویند که سیاست با دیانت و روحانیّت نمیسازد، منظورشان سیاستِ توأم با دروغ و ظلم و حقّه و تزویر و تدلیس است؛ وگرنه کیست که اسلام را بشناسد و نداند که اسلام حکومت و سیاست دارد. میگویند در زمان گذشته روحانیّون پناه مردم بودهاند. مردم هر وقت از وضع زمان دلزده میشوند، به سراغ روحانیّون میرفتند؛ دلشان گرم و پشتشان محکم میشد. حال نکند طوری بشود که مردم از روحانیّون بگریزند و دنبال پناهگاه دیگری بگردند و پیدا نکنند و متحیّر و سرگردان بمانند. این خیانت به امّت است؛ لطمه زدن به دین و دنیای مردم است.
«قَالَ مَوْلانا اَمیرَالْمُؤمِنین(ع): زَلَّةُ الْعَالِمِ کَانْکِسَارِ السَّفینَةِ تَغْرَقُ وَ یَغْرَقُ مَعَها خَلْقٌ»؛[3]
«لغزش عالِم مانند شکستن کشتی است که غرق میشود و خلقی با او غرق میشوند».
لغزش عالم غیر لغزش فرد عادی است؛ آن فرد تنها خودش میلغزد و دست و پایش میشکند؛ امّا عالِم که لغزید، امّتی را میلغزاند و اجتماعی را به فساد و تباهی میکشاند. کشتی که شکست هم خودش غرق میشود هم جمع کثیری را به گرداب فنا و قعر دریا میافکند. فرمود:
«اِنَّ بُدَلاءَ اُمَّتی لَمْ یَدْخُلوُا الْجَنَّة بِصَلَاةٍ وَ لا صِیامٍ و لکِنْ دَخَلُوها بِسَخاءِ الْاَنْفُسِ وَ سَلَامَةِ الصُّدُورِ وَ النُّصحِ لِلْمُسْلِمینَ»؛[4]
«صالحان امّت من به خاطر روزه و نمازشان بهشتی نشدهاند بلکه به خاطر از خودگذشتگیها و پاکدلیها و خیرخواهی برای مسلمانان بهشتی شدهاند».
این بیان نشان میدهد که توقّع رسول الله(ص) از بزرگان امّت این است که به راستی از خودگذشتگی داشته باشند و افراد لایقتر را بر خود ترجیح بدهند؛ سینهها را از کینه و دلها را از بدبینی و برتریجویی تطهیرکنند و جدّاً خیرخواه مردم باشند و در حلّ مشکلات زندگی مردم کوشا باشند.
خوشظاهران بدباطن
ولی با کمال تأسّف فرموده است:
«سَیَأْتِی زَمانٌ عَلَی اُمَّتی تَخْبُثُ فیهِ سَرائِرَهُمْ وَ تَحْسُنُ فیهِ عَلَانِیَتُهُمْ»؛
«زمانی بر امّت من خواهد آمد که در آن زمان دلهایشان پلید و ناپاک میشود و ظاهرشان نیکو و زیبا».
به هم که میرسند تملّق میگویند و چاپلوسی میکنند؛ ولی در باطن، برای در هم کوبیدن و بیآبروکردن یکدیگر نقشه میکشند.
«یَکُونُ دینُهُمْ رِیَاءً لا یُخَالِطُهُمْ خَوْفٌ»؛
«کارشان ریا [و جلب توجّه مردم] میشود و هیچ ترسی [از خدا] در جانشان نمیماند».
در این شرایط است که:
«یَعُمُّهُمُ اللهُ بِعِقابٍ»؛
«خدا آنها را به عِقابی عمومی و بلایی همگانی مبتلا میسازد».
آنگاه:
«فَیَدْعُونَهُ دُعَاءَ الْغَریقِ فَلا یَسْتَجیبُ لَهُمْ»؛[5]
«مانند آدمی که [در دریا] دارد غرق میشود [و دست و پا میزند و کسی هم به دادش نمیرسد] دعا میکنند امّا دعاشان مستجاب نمیشود».
قرآن تهدید میکند:
«...وَ لا یَزالُ الَّذِینَ کَفَرُوا تُصِیبُهُمْ بِما صَنَعُوا قارِعَةٌ أوْ تَحُلُّ قَرِیباً مِنْ دارِهِمْ»؛
«مردمی که کفران نعمت کنند، خداوند بلایی کوبنده را بر آنها نازل میکند یا به نزدیک خانههایشان میرساند [شاید تنبّهی پیدا کنند و به خود بیایند و علاج واقعه را پیش از وقوع کنند]».
«حَتَّی یَأتِیَ وَعْدُ اللهِ»؛
«تا سرانجام وعدهی خدا میرسد و بلا فراگیر میشود».
«إنَّ اللهَ لا یُخْلِفُ الْمِیعادَ»؛
«[زیرا] خدا خلف وعده نمیکند».
به هوش! گسترش گناه بنیان برانداز است
حاصل این که قرآن هشدار میدهد و جدّاً انذار میکند. ما میگوییم مسلمانیم و در سایهی اسلام و قرآن پیروزیم. امّا آیا ما واقعاً مسلمانیم؟ انسان خجالت میکشد که بگوید کشور ما اسلامی است! وضع اسفانگیز زنان و اختلاط دختران و پسران، حتّی در معابر عمومی، به فضاحت و رسوایی کشیده است. اینگونه که داریم پیش میرویم، به طور مسلّم چندی نمیگذرد که به همان وضع سابق بر میگردیم؛ بلکه بدتر هم میشویم! چون ما براثر بد عملیهایی که در پوشش اسلام ارائه کردهایم، هیبت اسلام را از دل مردم برداشتهایم و این بزرگترین گناهی است که ما مرتکب شدهایم و پیش از ما مرتکب نشده بودند. ما نمیدانیم چه کسی باید این فساد اخلاقی روز افزون را اصلاح کند. آن چنان مسائل سیاسی اوج گرفته که مسائل اخلاقی را تحتالشّعاع خود قرار داده است. در صورتی که فساد اخلاقی بنیان اجتماع را میلرزاند و کاخ سیاست را هم بر سر اهلش واژگون میسازد و شیطانصفتان استعمارگر را که به انتظار نشستهاند، بر ما مسلّط میگرداند. فساد اخلاقی و فحشا همچون کرمی خطرناک به ساقهی درختِ زندگیِ اجتماعی ما راه یافته و با سرعت دارد آن را میجود و از درون میپوساند؛ بیم آن میرود که این درختی که به ظاهر شاداب است و شاخ و برگی دارد، چون از درون پوسیده است، ناگهان صدایی کند و از ریشه کنده شود. مجدّداً به هشدار و اندرز قرآن توجّه فرمایید:
«...وَ لا یَزالُ الَّذِینَ کَفَرُوا تُصِیبُهُمْ بِما صَنَعُوا قارِعَةٌ أوْ تَحُلُّ قَرِیباً مِنْ دارِهِمْ حَتَّی یَأتِیَ وَعْدُ اللهِ إنَّ اللهَ لا یُخْلِفُ الْمِیعادَ»؛
خودآزمایی
1- دلیل مسلمان شدن پسر یهودی چه بود؟
2- توقّع رسول الله(ص) از بزرگان امّت چیست؟
3- به چه دلیل برخی گفتهاند و میگویند که سیاست با دیانت و روحانیّت نمیسازد؟
پینوشتها
[1]ـ سورهی آل عمران، آیهی ۱۵۹.
*شحّ: بخل توأم با حرص.
[2]ـ جامع السّعادات، جلد۲، صفحهی ۱۱۰.
[3]ـ شرح نهجالبلاغهی ابن ابی الحدید، جلد ٢٠، صفحهی ٣٤٣، حکمت ٩٤٦.
[4]ـ جامع السّعادات، جلد ٢، صفحهی ١١٣.
[5]ـ بحارالانوار، جلد ٧۲، صفحهی ۲۹۰.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله سید محمد ضیاءآبادی