تسبیحات اربعهی نماز تمام مراتب توحید را در خود گنجانده است:
«سُبْحانَ اللهِ وَ الْحَمْدُلِلّهِ وَ لا اِلهَ اِلّا اللهُ وَ اللهُ اَکْبَر»؛
جملهی اوّل «سُبحانَاللهِ» به معنای تسبیح و تنزیه خدا از مطلق نقص و عیب است و اعتراف به آن كه او كمال مطلق است.
جملهی دوّم «اَلحَمْدُلِلّهِ» یعنی هر موجود هر صفت كمالی كه دارد، از او گرفته است؛ پس منعم اوست و شكر همه جانبه نیز از آن اوست و میتوان گفت که «اَلحَمْدُلله» اشاره به توحید در افعال دارد؛ یعنی، هر فعلی از هر فاعلی صادر شود، قدرت انجام دادن آن فعل، نعمتی است كه او داده؛ و لذا شكر بر آن نعمت نیز از آن اوست.
جملهی سوّم «لا اِلهَ اِلاّ الله» توحید در مرتبهی ذات است؛ یعنی، هیچ موجودی در عالم نیست که مستقلّ در وجود باشد، جز ذات اقدس الله.
پس «سُبْحانَ اللهِ» توحید در صفات، «اَلحَمْدُلله» توحید در افعال و «لا اِلهَ اِلاّ الله» توحید در ذات را میرساند.
جملهی چهارم «الله اَکْبَر» که دیگر آب پاکی بر دست همه ریخته است و میگوید: شما با تمام این معرفتتان كوچکتر از این هستید كه «الله» را شناخته باشید. «اللهاکبر» او بزرگتر از این است كه در ظرف درک و فهم و وصف شما بگنجد. در مناجات امام سیّدالسّاجدین(ع) آمده است:
«لَمْ تَجْعَلْ لِلْخَلْقِ طَرِیقاً اِلی مَعْرِفَتِکَ اِلّا بِالْعَجْزِ عَنْ مَعْرِفَتِکَ»؛[۱]
«خدایا، تو برای بندگانت در مقام معرفت خودت راهی جز عجز از معرفتت قرار ندادهای».
یعنی تو را آن چنان شناختهاند كه بدانند از شناختن تو ناتوانند. در آن حدّی كه امكان شناخت داریم، از (سبحان الله) آغاز میكنیم و او را منزّه از هر عیب و نقص میشناسیم و در ذات و صفات و افعال، اعتراف و اقرار به یگانه بودنش میكنیم.
اگر انسان موفّق بشود تمام اعمالی را كه انجام میدهد، به قصد «قربالیالله و خالِصاً لِوَجْهِالله» انجام دهد، توحید عملی را هم به دست آورده و در کنار سفرهی «الْمُخْلِصینَ فی تَوْحیدِ اللهِ» نشسته است، آنگونه که حتّی مباحات را به انگیزهی جلب رضای خدا انجام میدهد و در نتیجه، تمام كارهای عادیاش از قبیل غذا خوردن و خوابیدن و انس گرفتن با اهل و عیال و ... رنگ عبادت به خود میگیرد و جز واجب و مستحبّ از او كاری صادر نمیشود، طوری كه شاید برای ما كه آلودگیها در زندگی خود داریم باوركردنی نباشد.
مرحوم شهید اوّل(ره)، فقیه عالی مقام اهل بیت، جملهی حیرتانگیزی دارد، میفرماید:
«وَ مِنَ الْخُسْرانِ صَرْفُ الزَّمانِ فیِ الْمُباحِ وَ اِنْ قَلَّ»؛
«این نوعی زیان و خسران است كه انسان قسمتی از عمر خود را صرف كار مباح كند، اگر چه زمان آن اندک باشد».
کار مباح یعنی كاری كه نه عقاب دارد نه ثواب. مثلاً قدم زدن در كوچه نه عقاب دارد نه ثواب؛ صحبت كردن با یک رفیق نه عقاب دارد نه ثواب؛ این قبیل كارها مباح است؛ یعنی، نه واجب است و نه مستحبّ، نه حرام است و نه مكروه. حالا این بزرگوار میفرماید: برای انسان زیان است كه لحظهای از عمر خود را صرف كار مباح كند؛ یعنی، من نه تنها حاضر نیستم كار حرام و كار مكروه انجام بدهم، بلكه حاضر نیستم كار مباح انجام بدهم. من همیشه مراقبم تا كاری من واجب یا مستحبّ نشده است، آن را انجام ندهم. انسان بیداردل همین است كه خود را و موقعیت خود را در عالم شناخته و فهمیده كه از كجا حركت كرده است و به كجا میرود، برای چه آمده و چگونه باید برود؛ و لذا مراقب است كه لحظات عمر خود را صرف نكند، مگر در كاری که از آن بهرهی اخروی به دست آورد؛ برای امتثال امر خدا غذا بخورد تا نیروی كار داشته باشد، برای رضای خدا بخوابد تا رفع خستگی كند و با نشاط روح و تن به كارش برسد و ادای وظایف بندگی كند؛ زیرا بندگی فقط در نماز خواندن و روزه گرفتن نیست؛ هر كاری كه طبق دستور شرع و برای امتثال امر خدا انجام بگیرد، عبادت و بندگی محسوب میشود و لذا فرق انسان مؤمن با انسان كافر در انگیزه و نتیجهی كار است. كافر غذا میخورد، میخوابد، ازدواج میكند، كسب و كار دارد و ... مؤمن هم این كارها را انجام میدهد؛ امّا فرقشان این است كه مؤمن كار را برای جلب رضای خدا و کافر کار را برای ارضای تمایلات نفسانی انجام میدهد و از سعادت ابدی محروم میگردد.
[۱]ـ مناجاتالعارفین، دوازدهمین مناجات خمسعشره، مفاتیحالجنان.