نقل شده است كه پس از رحلت مرحوم صاحب جواهر(ره) بزرگان و مجتهدین فراوانی در نجف بودند (مثل زمان ما قحطی مجتهد نبوده است). یک مجتهد كه از دنیا میرفت، پنجاه شصت مجتهد فقیه مسلّم دارای اهلیّت اِفتاء در نجف وجود داشتند و نجف دریایی موّاج از علم و فقاهت بود؛ معالوصف برای حفظ وحدتِ مسند مرجعیّت، فقهای نجف پس از رحلت صاحب جواهر، اجتماع بر این كردند كه مرحوم شیخ مرتضی انصاری(ره) را به عنوان مرجع کلّ اعلام کنند. البتّه، میدانیم كه مقام مرجعیّت شیعه مقام بسیار بزرگی است؛ زیرا هم عواطف و احساسات و علاقهی قلبی مردم به سوی او سرازیر میشود، هم پول مردم از وجوه شرعی، مخصوصاً سهم امام(ع) كه در حدّ خود ثروت سرشاری است، در اختیار مقام مرجعیّت قرار میگیرد.
وقتی این پیشنهاد از طرف فقها به جناب شیخ اعظم، انصاری، عرض شد، ایشان فرمود: آقای سعیدالعلما، كه ما از اوّل همدرس و همبحث با هم بودیم، در استنباط احكام از من قویتر هستند و مقرّر[۱] درس استاد بودند؛ و لذا با بودن ایشان، من حقّ افتاء ندارم، به ایشان رجوع كنید تا منصب افتاء را بپذیرند. آقایان گفتند: آقای سعیدالعلما اكنون در نجف نیستند و در مازندران اقامت دارند. فرمود: بسیار خوب، چند نفر از آقایان علما به آنجا بروند و از ایشان تقاضا كنند كه بپذیرند. جمعی از آقایان علما از نجف حركت كردند و در مازندران خدمت ایشان رسیدند و نظر شیخ انصاری را اعلام كردند. آقای سعیدالعلما فرمود: فرضاً كه گفتار شیخ اعظم درست باشد و من در آن زمان از ایشان اعلم بودهام، ولی مدّتی است كه من از حوزه بیرون آمده و در مازندران از مركز درس و بحث و استنباط دور شدهام و آقای شیخ اعظم در طول این مدّت اشتغال به درس و بحث و استنباط داشته است و اكنون ایشان از من قویتر است و برای تصدّی منصب افتاء و مرجعیّت سزاوارتر است و لازم است این منصب را بپذیرند و فتوا به دست مردم بدهند. آقایان علما به نجف برگشتند و سخن آقای سعیدالعلما را به حضور شیخ اعظم عرض كردند و ایشان ناچار از باب عمل به وظیفه و تكلیف الهی پذیرفتند كه عهدهدار مرجعیت باشند و فتوا به دست مردم بدهند.
این عالمانند كه در روایات ما دارای آن همه فضیلت و جلالت هستند و ما در زمان غیبت ولیّ و امام عزیزمان(عج) چه قدر به این چراغهای روشنیبخش احتیاج داریم تا در پرتو نور علمشان راه مستقیم را بیابیم و به بیراهه نیفتیم و هلاک نشویم؛ زیرا فضا هر چه تاریکتر باشد، طبیعی است كه انسان به شمع و چراغ احتیاج بیشتری دارد.
آیا وقتی شب میشود و آفتاب پشت پردهی استتار میرود، ما چه میكنیم؟ آیا در گوشهای مینشینیم تا صبح آفتاب طلوع كند؟ یا خیر، میگوییم: ما در شب هم زندگی و رفتوآمد و نشست و برخاست داریم؛ باید به فكر تهیّهی شمع و چراغ باشیم و در پرتو نور آنها به زندگی برسیم تا صبح شود و آفتاب طلوع كند و ما را از شمع و چراغ بینیاز سازد. دنیای ما نیز اكنون شب است و خورشید ما در پشت پردهی غیبت و فضای عالم به شدّت تاریک است و روز به روز هم تاریکتر میشود؛ بنابراین، ما نمیتوانیم بگوییم فعلاً دنیا شب است و تاریک، كناری باید بنشینیم و با تاریكی بسازیم تا صبح شود و آفتاب طالع گردد. خیر؛ اگر چنین كنیم دزدهای طرّار[۲] كه در كمین نشستهاند و منتظر فرصت، از ظلمت فضا و گوشهنشینی ما استفاده میكنند و دست به چپاول میزنند و هستی ما را به غارت میبرند. لذا ما موظّفیم با جدّ و کوشش تمام بر تعداد این چراغهای روشن یعنی عالمان و فقیهان، كه مشعلهای فروزان هدایت در میان شیعیانند، بیفزاییم و مراقب باشیم كه طوفانها و تندبادهای ویرانگر خاموششان نكند؛ دورشان بچرخیم و از نورشان بهره ببریم تا آن لحظهای كه خدا خواهد و خورشید ما از افق ظلمانی این جهان طالع گردد و در پرتو نور خود تمام ظلمتها را برطرف سازد. اِنشاءالله.
یک آدم مادّی مسلک كه اعتقاد به خدا هم ندارد، اگر انسان منصفی باشد، نه لجوج و معاند، با نگاه كردن به این عالم پر از قوانین و مقرّرات دقیق و منظّم كه حكایت از وجود صانعی علیم و حكیم میكند و نیز با شنیدن این كه میگویند در ماورای این عالم، عالم دیگری به نام عالم غیب هست كه تمام این نظامات عالم مادّه و طبیعت از آن جهان نشأت گرفته است و میگیرد، طبعاً دچار حالت شکّ و تردید میشود و به فكر میرود كه آیا در ماورای این عالم محسوس عالم دیگری به نام عالم غیب وجود دارد یا نه؟ این حالت شکّ و تردید در واقع حالت مقدّسی است که مقدّمهی تحقیق است و اوّلین قدمی است که به سوی خداشناسی برداشته میشود؛ چون تا حالِ شکّ و تردید در انسان پیدا نشود، در مقام تحقیق برنمیآید. انسانِ مردّد است که سرانجام محقِّق میشود و میکوشد تا بفهمد آیا واقعاً این تشكیلاتی كه در این عالم محسوس هست، مولود عالمی به نام «عالم غیب» است (که محسوس نیست) یا نه؟ و وقتی قدم به وادی تحقیق گذاشت و جلو رفت، در پایان سیر، سر از معرفتالله و خداشناسی در میآورد؛ زیرا در همه جای عالم نظم و حساب دقیق میبیند كه حاكی از وجود ناظم و حسابگر دقیق است كه از ماورای این عالم به تدبیر و تنظیم این عالم میپردازد و پس از تصدیق وجود او، به فكر شناختن صفات او میافتد و قدم به قدم جلو میرود و او را به وحدانیّت و علم و قدرت و دیگر صفات كمال میشناسد و سرانجام به جرگهی مخلصین در توحید میپیوندد.
پینوشتها
[۱]ـ مقرّر: تقریرکننده.
[۲]ـ طرّار: تردست، ماهر.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله سید محمد ضیاءآبادی