کد مطلب: ۵۳۰۳
تعداد بازدید: ۸۶۴
تاریخ انتشار : ۲۰ بهمن ۱۴۰۰ - ۱۹:۰۶
در جستجوی علم دین | ۷
هر كس در یک رشته از رشته‌های علمی و فنّی تخصّص و اطّلاع کافی نداشته باشد و در زندگی به امری از امور مربوط به آن علم نیاز پیدا كند، طبعاً به افراد متخصّص در آن علم مراجعه و از آنها نظرخواهی می‌كند و طبق آن عمل می‌كند و از این روش در اصطلاح علمی‌ و فقهی تعبیر به تقلید می‌كنند.

فصل سوّم: اجتهاد و تقلید| ۳


یک نمونه از هراس بزرگان از تصدّی مقام فتوا!


از باب نمونه این قصّه را مطالعه فرمایید تا شمّه‌ای از سنگینی بار مرجعیّت و افتاء را احساس کنید. وقتی كه فقیه نامدار عالی‌مقام، مرجع بزرگ شیعه در عصر خویش، مرحوم حاج شیخ محمّدحسن نجفی، صاحب كتاب گرانقدر جواهرالكلام، از دنیا رحلت كرد، تمام علمای صاحب نظر و فقهای حوزه‌ی علمیّه‌ی نجف به شخصیّت عظیم فقه و اجتهاد، مرحوم حاج شیخ مرتضی انصاری، چشم دوختند و همگی متّفق بر این شدند كه آن بزرگوار به عنوان مرجع کلّ معرفی شود و امر زعامت حوزه و ریاست دینی عامّه‌ی مسلمین به دست ایشان سپرده شود. ولی آن مرد بزرگ از پذیرفتن این امر مهم استنكاف كرد و فرمود: با بودن فرد اعلم از من «سعیدالعلماء مازندرانی» حقّ من نیست كه متصدّی امر فتوا باشم.
چون سعیدالعلماء با شیخ انصار شریک بحث و درس بوده و حضرت شیخ كاملاً به مقامات علمی‌ او واقف بوده است، لذا او را به اعلمیت از خود معرّفی كرد. در آن زمان سعیدالعلماء از حوزه خارج شده در مازندران اقامت داشته است؛ لذا كسانی را از نجف به مازندران اعزام کرده و از آن عالم جلیل كسب تكلیف می‌كنند. ایشان در جواب می‌گویند: اگر فرضاً من در گذشته اعلم از شیخ بوده‌ام، ولی اشتغال مداوم شیخ در حوزه به درس و بحث و دور افتادن من از حوزه و متارکه‌ی مناظرات علمی، رتبه‌ی ما را عکس سابق کرده و الحال جناب شیخ اعلم از من است و برای تصدّی مقام مرجعیّت و فتوا اولی و احقّ از من.
و پس از این جریان بود كه مرحوم شیخ مرتضی انصاری ـ اعلی الله مقام ـ احساس وظیفه‌ی شرعی كرده و حاشیه به كتاب «نجاة‌العباد»[1] زد و اظهار فتوا کرد[2] و عملاً نشان داد تصدّی مقام «افتاء» یک تکلیف الهی است که به هنگام حصول شرایط، در عمل به آن باید اقدام گردد ـ طلباً لِمَرْضاة الله ـ نه آن که یک طعمه‌ی دنیوی باشد كه به چنگ آوردن آن در میدان ریاست‌طلبی به مسابقه گذاشته شود و مآلاً چهره‌ی پاک و روحانی فقه و اجتهاد و مرجعیّت در عداد چهره‌های آلوده به جنبه‌های مادّی و دنیوی قرار گیرد و در نظر توده‌ی مردم شبهه‌انگیز و احیاناً سبب لکّه‌دار شدن چهره‌ی آسمانی اسلام و قرآن گردد؛ و نستجیر بالله منه.
تا اینجا توضیحی بود درباره‌ی واژه‌ی اجتهاد از نظر تفكیک و تمییز بین دو مفهوم مردود و مقبول آن.


تقلید


و امّا واژه‌ی تقلید ـ آن هم چنان كه در گذشته اشاره شد ـ دارای دو مفهوم متباین است؛ یک مفهوم مردود و منفور و دیگر مفهوم مقبول و مطلوب.


تقلید مردود


امّا مفهوم مردود آن عبارت است از پیروی كوركورانه و بی‌پایه از فردی یا گروهی یا مكتبی، اعمّ از دینی و غیردینی، بدون این كه این اتّباع دنباله‌روی براساس تعقّل و اندیشه‌ی صحیح استوار باشد، چنان كه قرآن حكیم از این روش منحطّ نامعقول از زبان مقلّدان جاهل و نادان اینگونه تعبیر می‌فرماید كه در جواب ناصحان مشفق كه آنها را به پیروی از حق دعوت می‌كردند، می‌گفتند:
...إنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلی اُمَّةٍ وَ إنَّا عَلی آثارِهِمْ مُقْتَدُونَ؛[3]
...ما پدران خود را بر مذهبی یافته‌ایم و به آثار همانها اقتدا می‌كنیم [و به دنبال همانها می‌رویم].
آنگاه در آیه‌ی دیگر، این منطق بی‌پایه را مورد ذمّ و نكوهش قرار می‌دهد و می‌فرماید:
...أ وَ لَوْ کانَ آباؤُهُمْ لا یَعْقِلُونَ شَیْئاً وَ لا یَهْتَدُونَ؛[4]
آیا [حتّی] اگر پدرانشان چنان بودند که چیزی درک نمی‌کردند و راه صحیح را نیافته بودند [باز اینها باید به دنبال همان بی‌خردان و گمراهان بروند]؟
آری، تقلید به این معنا كارجاهلانه و خوی ابلهانه‌ای است كه آدمی‌ را تا مرز یک حیوان لایعقل تنزّل می‌دهد و ملّت‌ها را به انحطاط فكری و ابتذال عملی می‌کشاند و بازیچه‌ی دست استعمارگران شیّاد مکّار قرار می‌دهد و این نوع تقلید است كه شرف و عزّت خلق را بر باد می‌دهد و آنها را بر خاک ذلّت و پستی می‌نشاند و... «ای دو صد لعنت برین تقلید باد»


تقلید مقبول


امّا تقلید به مفهوم مقبول و مطلوبش عبارت است از مراجعه‌ی افراد غیر وارد در مسائل تخصّصی به افراد متخصّص و به عبارت كوتاه‌تر رجوع جاهل به عالم.
هر كس در یک رشته از رشته‌های علمی و فنّی تخصّص و اطّلاع کافی نداشته باشد و در زندگی به امری از امور مربوط به آن علم نیاز پیدا كند، طبعاً به افراد متخصّص در آن علم مراجعه و از آنها نظرخواهی می‌كند و طبق آن عمل می‌كند و از این روش در اصطلاح علمی‌ و فقهی تعبیر به تقلید می‌كنند. بدیهی است كه تقلید به این معنا نه تنها مذموم و مردود نیست، بلكه از ضروریّات زندگی اجتماعی بشری است كه بدون آن، نظام حیاتی انسان‌ها در اندک مدّتی دچار اختلال می‌شود و از هم می‌پاشد، چرا كه این حقیقت بر همه كس روشن است كه هیچ فردی به طور عادی ممكن نیست در تمام رشته‌های علوم مورد نیاز بشر اطّلاعات کافی در حدّ تخصّص داشته باشد و فرضاً که افرادی بسیار پراستعداد و زحمتکش در چند رشته از علوم به حدّ تخصّص رسیده و صاحب نظر شده باشند، باز همانها در رشته‌های دیگر علمی نیاز به تقلید یعنی مراجعه به متخصّصان و صاحب‌نظران در آن رشته‌ها خواهند داشت.
از باب مثل، یک فرد متخصّص در رشته‌ی پزشكی كه تخصّص در رشته‌ی مهندسی ساختمان ندارد، در صورت نیاز داشتن به نقشه‌ی مطلوب برای احداث یک ساختمان، چاره‌ای جز مراجعه به یک فرد متخصّص در رشته‌ی مهندسی ندارد. همانگونه كه آن فرد متخصّص در رشته‌ی مهندسی نیز به هنگام عروض بیماری حلق و گوش و بینی می‌شود، ناچار به پزشک متخصّص مراجعه می‌کند. حال آیا اینگونه مراجعات متقابل در زندگی انسان‌ها عملی جاهلانه و دور از منطق عقل است و باید تعطیل گردد و از محیط زندگی اجتماعی بشر مطرود شود؟ یا به عكس، این یک برنامه‌ی مستمرّ جاری در حیات اجتماعی مردم در هر عصر و زمانی و در هر منطقه و مكانی بوده و هست و باید باشد و نفی آن در واقع نفی تمدّن از جوامع بشری است؟ قرآن كریم نیز در مقام ارشاد به همین روش عقلایی است كه می‌فرماید:
...فَسْئَلُوا أهْلَ الذِّکْرِ إنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ؛[5]
...اگر نمی‌دانید از اهل اطّلاع سؤال کنید.
«ذكر» به معنای اطّلاع و آگاهی است و «اهل ذكر» با مفهوم وسیعی كه دارد تمام آگاهان و اهل اطّلاع را در زمینه‌های مختلف شامل می‌شود و در واقع، آیه‌ی شریفه همان برنامه‌ی مستمرّ جاری در حیات اجتماعی جوامع بشری را به عنوان یک اصل اساسی اسلامی‌ ارائه می‌فرماید و به پیروان خود تأكید می‌كند كه در هر مسأله‌ای از مسائل مربوط به زندگی، اعمّ از مادّی و معنوی، هر چه را كه نمی‌دانند از اهل اطّلاع آن مطلب بپرسند و هیچگاه از پیش خود در مسائلی كه آگاهی ندارند دخالت نكنند و به این ترتیب، اصل تخصّص نه تنها در مورد مسائل دینی بلكه در همه‌ی مسائل مربوط به زندگی اجتماعی از سوی قرآن به رسمیّت شناخته شده و اتّکا بر آن در تمام زمینه‌ها مورد تأكید قرار گرفته است و بر اساس این اصل مسلّم عقلی و قرآنی، بر امّت اسلامی‌ لازم است در هر عصر و زمانی افراد متخصّص و صاحب نظر و به اصطلاح قرآن «اهل‌الذّکر» در همه‌ی زمینه‌های علمی‌، صنعتی، اقتصادی، سیاسی و دیگر امور مورد نیاز به اقتضای زمان داشته باشند تا افراد غیر متخصّص به هنگام نیاز به آنها مراجعه كنند و جریان زندگی را از ركود و اختلال مصون نگه دارند و عزّ و شرف اسلامی‌ و انسانی خود را با دراز كردن دست حاجت به سوی دیگران از دست ندهند.


تقلید یعنی پیروی عاقلانه و بصیرانه


باز می‌پرسیم: آیا تقلید به این معنا، یعنی رجوع جاهل به عالم یا به تعبیر خوشایندتر رجوع غیرمتخصّص به متخصّص، یک تبعیّت بی‌دلیل و یک پیروی كوركورانه است؟ یا به عكس، پذیرشی است كاملاً با دلیل و اتّباعی است، دقیقاً بصیرانه و حركتی است، تحقیقاً عاقلانه و با بینشی صحیح و متین و به اصطلاح از قبیل «قضایا قیاساتها معها»[6] است كه دلیلش همراه خودش است؟
آن كس كه در مسائل طبّی به طبیب و در مسائل مربوط به ساختمان به مهندس مراجعه می‌كند، دلیل واضح راسخ در ذهنش این است كه من چون متخصّص در طبّ و مهندسی نیستم، باید طبق حكم عقل از متخصّص در فنّ استعانت و استمداد بجویم و چون طبیب و مهندس را متخصّص در فنّ طبّ و ساختمان تشخیص داده و به حسن نیت و پاكیشان نیز معتقدم، لذا خود را موظّف می‌دانم به آنها مراجعه كنم و این خود یک دلیل بسیار متقن و متّکی به عقل و جامع تمام موارد رجوع جاهل به عالم است؛ یعنی جهل به یک مسئله از یک سو و علم به آن از سوی دیگر، روشن‌ترین دلیل بر لزوم رجوع جاهل به عالم است. بنابراین، تقلید به معنای صحیحش تبعیّت بی‌دلیل و پیروی كوركورانه و پذیرش نفهمیده و نسنجیده نیست، بلكه یک عمل كاملاً منطقی و عقلانی است بر اساس همان دلیل عقلی اجمالی كه توضیح داده شد.
اگر شنیده می‌شود از برخی از دانشمندان كه تقلید را به معنای پیروی بدون دلیل تعریف می‌كنند، منظورشان نفی دلیل تفصیلی است؛ یعنی، به عنوان مثال، یک بیمار كه به طبیب مراجعه می‌كند یا كسی كه برای احداث ساختمان از مهندس نظرخواهی كرده طبق نقشه‌ی او عمل می‌كند، هرگز به خود حق نمی‌دهد كه از طبیب تمام مسائل مربوط به بیماری خودش را از علل بیمار و کیفیّت تأثیر داروها و دیگر رموز پزشكی بپرسد تا به نسخه‌ی او عمل كند و آن فرد دیگر نیز مطالب مربوط به علم مهندسی را به طور مشروح و مفصّل از مهندس سؤال نمی‌كند تا دقیقاً به رموز و اسرار آن علم پی ببرد و آنگاه نقشه‌ی او را اجرا كند. خیر، هرگز چنین حقّی را به خود نمی‌دهند، بلكه همین قدر كه آن دو را متخصّص و بصیر و امین در فنّ خود تشخیص دادند، از دستورشان تبعیّت می‌كنند و در مقام مطالبه‌ی دلیل تفصیلی بر نمی‌آیند، چرا كه می‌دانند طلب دلیل تفصیلی از طبیب و مهندس به معنای پی بردن به تمام رموز و دقایق علم طبّ و مهندسی است و بدیهی است كه این امر احتیاج به طیّ مراحل مقدّمات علمی‌ دارد، آن هم در ظرف یک زمان طولانی. پس، تقلید تبعیّت جاهل از عالم است بر اساس دلیل عقلی اجمالی، بدون تفحّص از دلیل تفصیلی. اینک دقیقاً به همین منوال است تقلید در احكام دینی (یعنی فروع دین) كه باید از متن قرآن مجید و سنّت و اجماع و ادلّه‌ی عقلی با به كار بردن قواعد مخصوص مقرّر در جای خود (كه در گذشته به آن اشاره شد) استنباط شود و اهل اطّلاع از فنّ اجتهاد می‌دانند كه تحصیل علوم مقدّماتی اجتهاد با آن عمق و وسعتی كه دارد، اوّلاً در خور استعداد همه کس نیست و ثانیاً نیازمند به اشتغال مداوم چندین ساله می‌باشد كه به طور حتم از بسیاری از علوم دیگر زمان طولانی‌تر است و سعی و تلاش بیشتری را می‌طلبد.


خودآزمایی


1- چرا مرحوم حاج شیخ مرتضی انصاری از پذیرش مرجعیت استنكاف كرد؟
2- مفهوم مقبول و مطلوب تقلید را شرح دهید.
3- منظور از نفی دلیل تفصیلی در تقلید را بیان کنید.

 

پی‌نوشت‌ها

 

[1]ـ نجاة العباد از جمله‌ی تألیفات مرحوم صاحب جواهر و رساله‌ی فتوائیّه است.
[2]ـ این قصّه از کتاب الکلام یجرَالکلام آیت الله سیّد احمد زنجانی، جلد 1، صفحه‌ی 127 اقتباس و نقل شد.
[3]ـ سوره‌ی زخرف، آیه‌ی 23.
[4]ـ سوره‌ی بقره، آیه‌ی 170.
[5]ـ سوره‌ی نحل، آیه‌ی 43 و سوره‌ی انبیاء، آیه‌ی 7.
[6]ـ مسأله‌ای که در بداهت و وضوح در حدّی باشد که تصدیق آن نیاز به تفکّر و تأمّل نداشته، از مطالب حاضر در ذهن همه‌کس باشد، در اصطلاح اهل منطق به عنوان قضا یا قیاستهامعها تعبیر می‌شود؛ یعنی مسائلی که دلیلشان همراهشان است.

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله سید محمد ضیاءآبادی
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: