موعظهای از حضرت امام امیرالمؤمنین(ع) نقل شده است كه مردی خدمت آن حضرت آمد و گفت :
یا أمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ أوْصِنِی بِوَجْهٍ مِنْ وُجُوهِ الْبِرِّ أنْجُ بِهِ.
«به راهی از راههای نیكی هدایتم كن تا با عمل به آن، نجات یابم».
قَالَ أمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ(ع): أیهَا الاِنْسان اسْتَمِعْ ثُمَّ اسْتَفْهِمْ ثُمَّ اسْتَیقِنْ ثُمَّ اسْتَعْمِلْ.[1]
«فرمود، ای انسان (با همان جملهی اوّل نشان میدهد كه برنامه ی زندگی انسان چیست و انحراف از كجا شروع شد). با اینكه او فردی است كه از امام تقاضای موعظه كرده است، امام(ع) به عنوان (ایها الانسان) خطاب میكند. یعنی من وقتی در مقام دستور دادن برآیم به عالم انسان دستور میدهم؛ اوّل كلام حقّ را بشنو و بعد بفهم و بعد باور كن و بعد عمل كن».
یعنی این چهار مرحله باید طی شود تا انسان به آن سعادت معنوی كه میخواهد برسد. اوّل واقعاً گوش شنوا داشته باشد، حاضر بشود حرفها را بشنود. در همین مرحلهی اوّل، افراد بسیاری لنگی دارند. اصلاً حاضر نیستند سخن حقّی را بشنوند و خودشان را مستغنی از مساجد و مجالس علمی و محافل دینی میدانند.
این قدم اوّل است كه آدمی گوش خود را باز كند و بشنود ولی وقتی مطلبی را شنید، به محض شنیدن، دنبالش نرود بلكه «ثمّ استفهم» آن شنیده را مورد تفكّر و تدبّر قرار دهد و بفهمد كه آیا با موازین عقلی و علمی و دینی مطابقت دارد یا نه؟ بعد از این كه فهمید درست است، آن را در مركز باور بنشاند و به آن ایمان بیاورد زیرا ممكن است كسی علم به مطلبی داشته باشد امّا آن را باور نداشته باشد.
امام علی(ع) ضمن نامهای كه به محمّدبن ابیبكر استاندار خودشان در مصر مرقوم فرمودهاند؛ آمده است:
فَأنْتَ مَحْقُوقٌ أنْ تُخَالِفَ عَلَینَفْسِكَ وَ أنْ تُنَافِحَ عَنْ دِینِكَ وَ لَوْ لَمْ یكُنْ لَكَ إِلَّا سَاعَةٌ مِنَ الدَّهْرِ.
«تو سزاواری كه با نفس خویش مخالفت نموده و از دینت دفاع كنی؛ هر چند از روزگار برایت نمانده باشد مگر ساعتی».
وَ لا تُسْخِطِ اللهَ بِرِضَا أحَدٍ مِنْ خَلْقِهِ فَإِنَّ فِی اللهِ خَلَفاً مِنْ غَیرِهِ وَ لَیسَ مِنَ اللهِ خَلَفٌ فِی غَیرِهِ.
«خدا را به خاطر خشنود ساختن یكی از خلقش به خشم نیاور؛ زیرا هر چه را كه به خاطر خشم غیر خدا از دست دادهای عوض آن را با جلب رضای خدا به دست میآوری؛ امّا آنچه را كه به خاطر خشم خدا از دست دادهای عوض آن را با جلب رضای غیر خدا نمیتوانی به دست بیاوری».
خدا جای خالی همه چیز را پر میكند امّا هیچ چیز نمیتواند جای خالی خدا را پر كند.
در قسمت پایانی همان نامه راجع به اهمّیت «نماز» این دستور را داده است:
صَلِّ الصَّلاةَ لِوَقْتِهَا الْمُوَقَّتِ لَهَا.
«مراقب نمازت باش و آن را سر وقت معینش بخوان».
وَ لا تُعَجِّلْ وَقْتَهَا لِفَرَاغٍ وَ لا تُؤَخِّرْهَا عَنْ وَقْتِهَا لِاشْتِغَالٍ.
«نه به خاطر بیكاری آن را جلوتر از وقتش بخوان و نه به خاطر پركاری آن را به آخر وقتش بینداز»!
وَ اعْلَمْ أنَّ كُلَّ شَیءٍ مِنْ عَمَلِكَ تَبَعٌ لِصَلاتِكَ.[2]
«و بدان كه تمام اعمالت دنبالهرو نماز توست».
اگر راجع به نمازت درستكار و منظّم بودی؛ در تمام اعمالت درستكار و منظّم خواهی بود. آدمی كه حقّ خدا را زیر پا بگذارد و اعتنا به آن نكند؛ به طور مسلّم حقّ بندگان خدا را هم زیر پا خواهد گذاشت و اعتنا به آن نخواهد كرد؛ البتّه نماز به معنای واقعیش كه زنده نگهدارندهی یاد خدا در دل باشد كه فرموده است:
...أقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْرِی.[3] «...نماز را برای یاد من بپا دار».
امام امیرالمؤمنین (ع) این تذكّر را به استاندارش میدهد تا همه را در همهی كارها متذكّر سازد. شما كه میخواهید عروس و داماد انتخاب كنید؛ در كسب و كارتان شریك بگیرید و خانه به مستأجر بدهید و كارگر به كارگاهتان بیاورید و... اهتمام به امر نمازشان داشته باشید كه مولا و امیر و فرمانده كلّ در امور دنیا و آخرتمان فرموده است:
وَ اعْلَمْ أنَّ كُلَّ شَیءٍ مِنْ عَمَلِكَ تَبَعٌ لِصَلاتِكَ.
آیا بجا نیست كه ما پیروان علی امیرالمؤمنین(ع) این جملهی پرنور را تابلو كنیم و بر سینهی دیوار خانهها و كارگاههایمان نصب كنیم و در تمام شئون زندگیمان نماز و آثار آسمانی آن را به نمایش بگذاریم؟! بدان كه تمام كارهای تو پیرو نماز توست. نماز تو سرمشق تمام كارهای توست.
از مولایمان امام امیرالمؤمنین(ع) بشنویم كه فرمود:
وَ اُوصِیكُمْ اَیها النّاس بِذِكْرِ الْمَوْتِ وَ إِقْلالِ الْغَفْلَةِ عَنْهُ.
«ای مردم! شما را سفارش میكنم كه مرگ یادتان نرود و از آن غفلت نكنید»!
عجیب است خدا و اولیاء خدا دربارهی مرگ، تذكّرات جدّی دارند و ما با بیتفاوتی از كنار آن میگذریم! در صورتی كه انسان عاقل نسبت به حادثهی مهمّی كه حتماً خواهد آمد نمیتواند بیاعتنا و سهلانگار باشد.
وَ كَیفَ غَفْلَتُكُمْ عَمَّا لَیسَ یغْفِلُكُمْ وَ طَمَعُكُمْ فِیمَنْ لَیسَ یمْهِلُكُمْ.
«چگونه شما از چیزی غفلت دارید كه او از شما غافل نمیباشد؟ [مرگ از شما غافل نیست ولی شما نسبت به آن در حال غفلتید!] و چگونه طمع دارید از كسی كه او به شما مهلت نخواهد داد»؟
ملكالموت كه برای قبض روح شما آمد دیگر كمترین مهلتی به شما نمیدهد:
...فَإذا جاءَ أجَلُهُمْ لا یسْتَأخِرُونَ ساعَةً وَ لا یسْتَقْدِمُونَ.[4]
«...اجلشان كه سرآمد، دیگر لحظهای تقدّم و تأخّر در كار نخواهد بود».
فَكَفَی وَاعِظاً بِمَوْتَی عَاینْتُمُوهُمْ حُمِلُوا إِلَی قُبُورِهِمْ غَیرَ رَاكِبینَ وَ اُنْزِلُوا فِیهَا غَیرَ نَازِلِینَ.
«كافی است برای پند گرفتن؛ دیدن جنازهها كه بر دوش مردم به سوی قبرها برده شدند در حالی كه خودشان سوار نبودند و خودشان نمیرفتند! در میان قبرها فرودشان آوردند در حالی كه خودشان فرود نمیآمدند [نه با میل و اختیارشان سوار شدند و نه با میل و اختیارشان فرود آمدند]».
أوْحَشُوا مَا كَانُوا یوطِنُونَ وَ أوْطَنُوا مَا كَانُوا یوحِشُونَ.
«[بیرون رفتند و] بیگانه شدند از خانههایی كه در آن سكونت داشتند و جا گرفتند در قبرهایی كه از آنها وحشت داشتند [و از آنها میگریختند]».
ما وقتی بستر خواب پهن میكنیم؛ زمین در عالم خود به ما میخندد و میگوید خیلی از من فاصله میگیری! فرش و روی آن تخت و روی تخت تشك و ملافه و بالش و متّكا ولی به همین زودی در شكم خود جایت خواهم داد و طعمهی مار و مورهایت خواهم ساخت!
فَسَابِقُوا رَحِمَكُمُ اللهُ إِلَی مَنَازِلِكُمُ الَّتِی اُمِرْتُمْ أنْ تَعْمُرُوهَا وَ الَّتِی رُغِّبْتُمْ فِیهَا وَ دُعِیتُمْ إِلَیهَا وَ اسْتَتِمُّوا نِعَمَ اللهِ عَلَیكُمْ بِالصَّبْرِ عَلَی طَاعَتِهِ وَ الْمُجَانَبَةِ لِمَعْصِیتِهِ فَإِنَّ غَداً مِنَ الْیوْمِ قَرِیبٌ مَا أسْرَعَ السَّاعَاتِ فِی الْیوْمِ وَ أسْرَعَ الْأیامَ فِی الشَّهْرِ وَ أسْرَعَ الشُّهُورَ فِی السَّنَةِ وَ أسْرَعَ السِّنِینَ فِی الْعُمُرِ.[5]
«حال، خدا شما را بیا مرزد [تا دیر نشده است] دست به كار شده سبقت بگیرید به سوی منازل [اخروی] خود كه مأمور به آباد ساختن آن گشتهاید و به سوی آن دعوت شدهاید و با صبر بر طاعت خدا و دوری از معصیت و نافرمانیش نعمتهای او را برخودتان تمام و مستدام[6] گردانید زیرا فردا [هنگام فرا رسیدن مرگ] به امروز نزدیك است و چه به شتاب میگذرد ساعتها در روز و چه زود سپری میشود روزها در ماه و چه سریع تمام میشود ماهها در سال و چه با تندی میگذرد سالها در عمر [پس به همین زودی این مدّت مهلت تمام میشود و لحظهی مرگ فرا میرسد]»!!
ضمن حدیثی از امام امیرالمؤمنین(ع) منقول است:
اَلْزَمُ الْعِلْمِ لَكَ ما دَلَّكَ عَلَی صَلاحِ قَلْبِكَ وَ اَظْهَرَ لَكَ فَسادَهُ.[7]
«لازمترین علم برای تو آن علمی است كه تو را به صلاح قلبت راهنمایی كند و فساد آن را بر تو آشكار سازد».
و ذیل همان حدیث آمده است:
فَلا تَشْغَلَنَّ بِعِلْمٍ لا یضُرُّكَ جَهْلُهُ وَ لا تَغْفُلَنَّ عَنْ عِلْمٍ یزیدُ فِی جَهْلِكَ تَرْكُهُ.
«پس هیچگاه خود را سرگرم علمی مساز كه ندانستن آن برای تو زیانی نخواهد داشت و هیچگاه از [فراگرفتن] علمی غفلت مكن كه ترك [تحصیل] آن بر جهل تو خواهد افزود».
در جنگ جمل هم میبینیم وقتی امام امیرالمؤمنین(ع) میخواهد پسرش، محمّد بن حنفیه را به میدان بفرستد، در عین حال كه به او تعلیم نظامی میدهد او را متوجّه میسازد كه خیال نكن چون پسر من هستی و من در رأس جمعیت هستم و جمعیتی فراوان داریم حتماً پیروزیم؛ نه، تا نصرت خدا نرسد ما كاری از پیش نمیبریم. پس پرچم را به دست پسر داد و فرمود:
تَزُولُ الْجِبالُ وَ لاتَزُلْ... أعِرِ اللهَ جُمْجُمَتَكَ تِدْ فِی اْلاَرْضِ قَدَمَكَ وَ اعْلَمْ أنَّ النَّصْرَ مِنْ عِنْدِ اللهِ سُبْحانَهُ.[8]
«كوهها تكان بخورند تو تكان نخور، جمجمهات را به خدا بسپار، پاها را مثل میخ بر زمین بكوب و بدان كه تنها یاری از خدا باشد و بس»!
جریان غزوهی حنین نشان داد كه لحظهای غفلت از خدا و اتّكا به خود و دلگرم شدن به كثرت جمعیت، سبب شكست فاحش و رسوایی گردید.
جناب سلیمان(ع) پیغمبری با آن عظمت و بزرگواری كه مولای ما چنین از او تعبیر میكند:
الَّذِی سُخِّرَ لَهُ مُلْكُ الْجِنِّ وَ اْلاِنْسِ مَعَ النُّبُوَّةِ وَ عَظِیمِ الزُّلْفَةِ.[9]
كسی كه علاوه بر داشتن مقام نبوّت، بر جنّ و انس سلطنت داشت، همین كه لحظهای تكیه به مشیت خود كرد و إنشاء الله نگفت، مبتلا به مصیبتی بزرگ گردید كه خدا میفرماید:
وَ لَقَدْ فَتَنّا سُلَیمانَ وَ ألْقَینا عَلی كُرْسِیهِ جَسَداً.
«ما سلیمان را مبتلا كرده و جسدی روی تختش انداختیم».
در روایات آمده كه حضرت سلیمان همسران متعدّدی داشت؛ پیش خود تصمیم گرفت و گفت: فرزندان متعدّدی تولید میكنم تا همه شمشیر زن باشند و در راه خدا جهاد كنند. ولی انشاء الله نگفت! خدا هم چنان كرد كه هیچ كدام از آن زنهای متعدّدش حامل نشدند جز یكی! آن هم بچّهای ناقصالخلقه آورد كه فقط نصف بدن داشت! جسدی روی تختش انداختند تا بفهمانند یك لحظه غفلت از خدا و تكیه بر مشیت خود، نتیجهاش این است. ترك اولی كرد و تنبیه شد.
ثُمَّ أنابَ.[10] «و آنگاه به حالِ انابه درآمد [و گفت]»:
رَبِّ اغْفِرْ لی... .[11] «ای خدای من؛ مرا بیامرز».
1- حضرت امام امیرالمؤمنین(ع) راه نجات انسان را چه چیزهایی معرفی کردند؟
2- تذکراتی که امام علی(ع) به استاندارش، محمّدبن ابیبكر دادند را مختصراً بیان کنید.
3- چرا جناب سلیمان(ع) پیغمبری با آن عظمت و بزرگواری مبتلا به مصیبتی بزرگ گردید؟
[1]ـ کافی، جلد۲، صفحهی ۴۵۶.
[2]ـ نهجالبلاغهی فیض، نامهی ۲۷.
[3]ـ سورهی طه، آیهی۱۴.
[4]ـ سورهی اعراف، آیهی۳۴.
[5]ـ نهجالبلاغهی فیض، خطبهی ۲۳۰.
[6]ـ پایدار.
[7]ـ مجموعهی ورّام، جلد۲، صفحهی ۱۵۴.
[8]ـ نهجالبلاغهی فیض، خطبهی ۱۱.
[9]ـ همان، خطبهی ۱۸۱.
[10]ـ سورهی ص، آیهی۳۴.
[11]ـ همان، آیهی۳۵.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت