نوشتهاند: روزی آن حضرت در مسجد كوفه با جمعی از اصحاب نشسته بودند، مردی وارد شد و گفت: یا امیرالمؤمنین! من از وادیالقری آمدهام؛ آنجا خالدبنعرفطه از دنیا رفت. امام فرمود: نه، او نمرده است. آن مرد گفت: چرا یا امیرالمؤمنین، او مُرد. امام فرمود:
وَ الَّذِی نَفْسِی بِیدِهِ اِنَّهُ لَمْ یمُتْ وَ لا یمُوتُ حَتَّی یقُودَ جَیشَ ضَلالَةٍ یحْمِلُ رایتَهُ حَبیبُ بْنُ جَمّاز.
«قسم به خدایی كه جانم به دست اوست؛ خالد نمرده است و نمیمیرد تا سردار لشكر ضلالت بشود و حبیب بن جمّاز هم پرچمدار او خواهد بود».
در این اثنا جوانی از میان جمعیت برخاست و گفت: یا امیرالمؤمنین! حبیب بن جمّاز منم، من از دوستان مخلص شما هستم، مگر ممكن است من پرچمدار لشكر كفر و ضلالت شوم؟! امام(ع) فرمود: دروغ نگفتهام و نخواهم گفت؛ گویی هم اكنون میبینم كه خالدبن عرفطه سردار لشكر شده و با لشكر خویش از این در مسجد (اشاره به بابالفیل مسجد كرد) وارد میشود، تو هم پرچمدار او هستی و پردهی پرچم به حلقهی در گرفت و پاره شد.[1]
این یك پیشگویی و اخبار از غیب بود. تقریباً بیست و دو ـ سه سال از این جریان گذشت و زمان حكومت یزید رسید و اِبن زیاد از طرف او فرماندار كوفه شد و لشكر برای اعزام به كربلا و جنگ با امام حسین(ع) تجهیز كرد و آن روز كه مركز اجتماع مردم، مسجد بود؛ برای ایجاد رعب و وحشت در مردم، لشكر را به مسجد وارد و خارج میكردند. همان مردمی كه بیست و چند سال پیش در همان مسجد آن سخن را از امام امیرالمؤمنین(ع) راجع به خالدبن عرفطه و حبیب بن جمّاز شنیده بودند، آن روز در مسجد حاضر بودند كه صدای هلهله و هیاهوی لشكریان برخاست! دیدند خالدبن عرفطه سردار لشكر كفر و ضلالت از بابالفیل مسجد دارد وارد میشود و حبیب بن جمّاز هم پرچمدار او گشته و در حین ورود به مسجد دامن پرچم به حلقهی در گرفت و پاره شد!!
آنها كه آنجا حاضر بودند، در همان لحظه به یاد گفتار بیست و چند سال قبل امام امیرالمؤمنین(ع) افتاده و از عمق جان گفتند: «صَدَقَ مَولانا اَمِیرُالْمُؤمِنین».
اینگونه پیشگوییهای صادق، نمونهای از علم غیب است كه به تعلیم خدا در حدّی كه صلاح بداند انبیا و امامان(ع) واجد آن میباشند و در عین حال مرحلهی ذاتی و نامحدود آن مختصّ به ذات اقدس حضرت حقّ است و بس كه میفرماید:
وَ لِلّهِ غَیبُ السَّماواتِ وَ اْلاَرْضِ.
«آگاهی از اسرار نهان [آسمانها و زمین] در انحصار الله [عزّوجلّ] میباشد».
حضرت امام امیرالمؤمنین(ع) در صفات متّقیان كه راهروان این راهند فرمودهاند:
غَضُّوا أبْصَارَهُمْ عَمَّا حَرَّمَ اللهُ عَلَیهِمْ وَ وَقَفُوا أسْمَاعَهُمْ عَلَی الْعِلْمِ النَّافِعِ لَهُمْ.
«از آنچه كه خدا بر آنها حرام كرده چشم پوشیدهاند [مرتكب گناهی نمیشوند] و به علمی كه آنان را سود رساند، گوش فرا داشتهاند [از سخنان بیهوده كه موجب خشم خدا میشود دوری میكنند]».
عَظُمَ الْخالِقُ فِی أنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِی أعْینِهِمْ فَهُمْ وَ الْجَنَّةُ كَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِیهَا مُنَعَّمُونَ وَ هُمْ وَ النَّارُ كَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِیهَا مُعَذَّبُونَ.
«خدا در نظرشان بزرگ گشته و غیر خدا هر چه كه هست در نظرشان كوچك آمده است. یقین و باورشان به بهشت مانند یقین و باور كسی است كه آن را دیده و در آن به خوشی به سر برده است و ایمانشان به آتش، همچون ایمان كسی است كه آن را دیده و عذابش را چشیده است».
وَ لَوْ لَا الْأجَلُ الَّذِی كَتَبَ اللهُ عَلَیهِمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ أرْوَاحُهُمْ فِی أجْسَادِهِمْ طَرْفَةَ عَینٍ شَوْقاً إِلَی الثَّوَابِ وَ خَوْفاً مِنَ الْعِقَابِ.[2]
«اگر نبود اجل و مدّت معینی كه خدا برایشان مقدّر كرده كه باید در دنیا بمانند، از شدّت اشتیاق به ثواب و خوف عقاب، به قدر یك چشم به هم زدن، جان در بدنشان آرام نمیگرفت»!
در روایت سنّی از ابوسعید خِدری نقل شده كه از رسول خدا(ص) پرسیدم، مقصود از (مَنْ عِندَهُ عِلمٌ مِنَ الْكِتابِ)؛ كیست؟
در سورهی نمل آمده كه حضرت سلیمان پیامبر(ع) از حضّار در مجلسش پرسید: كسی هست كه تخت ملكهی سبا را در بارگاه من حاضر كند؟
قالَ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ أنَا آتِیكَ بِهِ قَبْلَ أنْ یرْتَدَّ إلَیكَ طَرْفُكَ...[3]
«كسی كه پارهای از علم كتاب را داشت، گفت: من آن تخت را تا تو، چشم به هم بزنی آوردهام...».
جناب سلیمان(ع) دید تخت در پیش او حاضر است. ابوسعید از رسول خدا(ص) پرسید: آن كس كه چنین قدرتی از خود نشان داد كه بود؟
رسول اكرم(ص) فرمود:
ذاكَ وَصِی اَخِی سُلَیمانَ بنِ داوُد.
«او وصی برادرم سلیمان بن داود بود».
ابوسعید گفت:
یا رَسُولَ الله فَقَوْلُ اللهِ كَفَی بِاللهِ شَهِیداً بَینِی وَ بَینَكُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ.
«ای رسول خدا! پس مقصود در این آیه كیست كه تمام علم كتاب پیش اوست»؟
فرمود:
ذاكَ اَخِی عَلی بنُ اَبیطالِب.[4] «او، برادرم علی بن ابیطالب است».
آن كس كه بخشی از علم كتاب پیشش بوده؛ توانسته است آن كار خارقالعاده را انجام بدهد كه تخت سلطانی را در یك چشم به هم زدن از كشوری به كشور دیگر منتقل كند، آیا آن كس كه تمام علم كتاب پیشش هست، چه قدرتی خواهد داشت؟!
در حدیثی از امام صادق(ع) نقل شده است: علم (مَنْ عِنْدَهُ عِلمٌ مِنَ الْكِتابِ)؛ نسبتش با علم (مَنْ عِندَهُ عِلمُ الكتاب)؛ نسبت یك قطره است در مقابل دریای اخضر. آنگاه امام صادق(ع) دو بار فرمود:
عِلمُ الْكِتابِ وَ اللهِ كُلُّهُ عِنْدَنا.[5] «به خدا قسم علم تمام كتاب پیش ماست».
شرایط استغفار مقبول
مردی در خدمت امام امیرالمؤمنین(ع) گفت: «اَسْتَغْفِرُ اللهَ»؛ ما هم فراوان میگوییم استغفر الله، امام با تندی به او فرمود:
ثَكِلَتْكَ اُمُّكَ اَتَدْری مَا الاِسْتِغْفار. «مادرت در مرگت بگرید، آیا میدانی استغفار چیست»؟
یعنی تو بمیری بهتراز این است كه بمانی و حرفی بزنی و نفهمی كه چه میگویی؛ هیچ میفهمی استغفار یعنی چه؟ سپس شش شرط برای تحقّق آن بیان فرمود: از جملهی آن شرایط این است:
النَّدَمُ عَلَی مَا مَضَی وَ الثَّانِی الْعَزْمُ عَلَی تَرْكِ الْعَوْدِ إلَیهِ أبَداً وَ الثَّالِثُ أنْ تُؤَدِّی إلَی الْمَخْلُوقِینَ حُقُوقَهُمْ.[6]
نسبت به گذشتهها، واقعاً پشیمان بشوی و آتش ندامت از درونت برخیزد و نسبت به آینده تصمیم قطعی بگیری كه دیگر مرتكب گناه نخواهم شد و الآن نیز حقوقی را كه از دیگران در ذمّه داری ادا كنی. مالی از مردم بردهای، به آبروی مردم لطمه زدهای، حقّی از زن و فرزندت تضییع نمودهای، باید از صاحبان حقوق، حلّیت بخواهی. بین خود و خدا نیز اگر نماز و روزهی قضا داری، حجّ نرفته و خمس و زكات نداده داری، باید ادا كنی و آنگاه بگویی: «اَسْتَغْفِرُاللهَ رَبّی وَ اَتُوبُ اِلَیه»؛ وگرنه لقلقهی زبان بدون عمل، به استهزا شبیهتر است تا استغفار.
تنبیه كج فهمان
امام امیرالمؤمنین(ع) روزی عبورشان به جمعی افتاد كه در حالی كه از صحّت و سلامت بدنی برخوردارند، بدون هیچ عذری كار را رها كرده، در گوشهی مسجد نشستهاند! فرمود: «مَنْ اَنْتُمْ»؛ «شماها چه كسانی هستید»؟ «قالُوا نَحْنُ الْمُتَوَكِّلون»؛ «گفتند ما گروه متوكّلین هستیم». توكّل هم برای آنها حرفهای شده است! فرمود:«لا بَلْ اَنْتُمُ الْمُتَأَكِّلَة»؛ «نه شما متوكّل نیستید؛ بلكه شما متأكّل هستید». مفت خوارانی هستید كه از محصول دسترنج دیگران ارتزاق میكنید! آنگاه فرمود:
فَما بَلَغَ بِكُمْ تَوَكَّلُكُمْ.
«حالا شما با توكّلتان به چه مقامی از مقامات معنوی رسیدهاید»؟
قالُوا اِذا وَجَدْنا اَكَلْنا وَ اِذا فَقَدْنا صَبَرْنا.
«گفتند: [ما به این درجه از مقامات معنوی رسیدهایم كه] وقتی چیزی گیرمان آمد، میخوریم و اگر نیامد صبر میكنیم»!
قالَ هكَذَا تَفْعَلُ الْكِلابُ عِنْدَنا.
«فرمود: این كاری است كه سگهای ما نیز انجام میدهند»!
آنها هم وقتی چیزی گیرشان آمد میخورند و اگر نیامد صبر میكنند و میخوابند. «قالُوا فَما نَفْعَلُ»؛ «گفتند: پس ما چه كار كنیم كه همانند انسان باشیم»؟! «قالَ كَما نَفْعَلُ»؛ «فرمود: آن كاری كه ما میكنیم شما هم آن كار را بكنید». «قالُوا كَیفَ تَفْعَلُ»؛ «گفتند: شما چگونه عمل میكنید»؟ «قالَ اِذا وَجَدْنا بَذَلْنا وَ اِذا فَقَدْنا شَكَرْنا»؛[7] «فرمود: ما كارمان این است وقتی چیزی را بر اساس كار و كوشش به دست آوردیم، آن را در راه خدا به دیگران میبخشیم و هنگامی كه چیزی به دستمان نرسید، خدا را شكر میكنیم».
پس آیهی قرآن درست است ولی برداشت گروهی از مردم از آیه، نادرست است كه توسّل را منافی با توكّل میدانند.
1- شرایط تحقّق استغفار را بیان کنید.
2- حضرت امام امیرالمؤمنین(ع) در صفات متّقیان چه فرمودند؟
3- امام علی(ع) در نتیجه توكّلشان چگونه عمل میکردند؟
[1]ـ سفینة البحار، جلد۱، صفحهی۲۰۲(حبب).
[2]ـ نهجالبلاغهی فیض، خطبهی ۱۸۴.
[3]ـ سورهی نمل، آیهی۴۰.
[4]ـ تفسیر المیزان، جلد۱۱، صفحهی ۴۲۷.
[5]ـ تفسیر نورالثقلین، جلد۲، صفحهی ۵۲۲.
[6]ـ شرح نهجالبلاغهی فیض، بابالحکم، حکمت ۴۰۹.
[7]ـ مستدرک الوسائل، جلد۲، صفحهی ۲۸۹.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت