جنگ احزاب (غزوهی خندق) سختترین جنگها بود؛ زیرا همهی قبایل با هم متّحد شدند و یكجا به مدینه و مركز اسلام حمله آوردند. در آن جنگ، عمروبن عَبدوَدّ، رزمندهی نامدار، كه با هزار رزمنده برابر بود، به مقابله با امیرالمؤمنین(ع) آمد. آنجا بود كه رسول خدا(ص) فرمود:
بَرَزَ الایمانُ كُلُّهُ اِلَی الشِّرْكِ كُلِّهِ.[1]«تمام ایمان با تمام كفر روبهرو شد».
در همان جنگ بود كه رسول خدا(ص) فرمود:
لَضَرْبَةُ عَلِی یوْمَ الْخَنْدَقِ اَفْضَلُ مِنْ عِبادَة الثَّقَلَینِ.[2]
«یك ضربت شمشیر علی در روز خندق افضل از عبادت همهی جنّ و انس است».
از این بیان رسول اكرم(ص) معلوم میشود كه اگر آن روز عمروبن عَبدوَدّ به شمشیر علی كشته نمیشد، اساس اسلام منهدم گشته و اثری از اسلام و قرآن و شخصیت پیامبر باقی نمانده بود و لذا تا روز قیامت، هر چه عبادت از جنّ و انس صادر شود، همه از بركات یك ضربهی شمشیر علی(ع) در روز خندق است.
حال برخی از نویسندگان بیاطّلاع یا مغرض، فتوحات اسلامی صدر اسلام را به كسانی نسبت میدهند كه فیالواقع آنان در این پیروزیها نقش چندانی نداشتهاند و اگر به فرض آن فتوحات را بتوان نام اسلامی و الهی روی آن گذاشت، محصول ایمان و شجاعت سربازانی بوده است كه دست پروردههای رسول خدا(ص) بودهاند و آنان بودند كه این پیروزی و افتخارات را كسب كردند و نه كسان دیگر وآن كس كه توانست در جزیزةالعرب شاخهای شجاعان عرب را بشكند و پیل تنان آنها را به زانو در آورد و بینی مستكبران گردنكش را به خاك بمالد و قدرت آسمانی اسلام را مستقرّ گرداند، اسدالله الغالب، امام علیبن ابیطالب(ع)، بود.
آری، پس از این كه سفره با فداكاریهای علی(ع) گسترده شد، دیگران آمدند و بر سر سفرهی آماده نشستند و ناجوانمردانه با صاحب سفره هم به جنگ و ستیز برخاستند و آن چنان فضا را تیره و تار كردند كه مولای مظلوم ما فرمود: دیگر صلاح اسلام و مسلمین در این نیست كه من قیام كنم و شمشیر بكشم و مسند را بگیرم؛ چون در این صورت، جنگ داخلی پیش میآید و اساس دین به هم میریزد.
فَصَبَرْتُ وَ فِی الْعَینِ قَذی وَ فِی الْحَلْقِ شَجی.[3]
«صبر كردم مانند كسی كه خار در چشم و استخوان در گلویش گیر كرده باشد».
برخی رسمشان این است هر جا فضیلتی برای امیرالمؤمنین علی(ع) ببینند اگر توانستند آن را منكر میشوند و اگر نتوانستند توجیهش میكنند مانند مطلب «سدّالابواب الّا باب علی» كه خدا دستور داد تمام درهایی را كه از خانههای اصحاب به مسجد پیامبر باز میشد ببندند، مگر درِ خانهی علی كه آن همچنان باز بماند. معلوم است كه فضیلتی بسیار بزرگ است كه تنها دری كه به خانهی خدا باز میشود، درِ خانهی علی باشد تا احكام خدا از آن در به بندگانش برسد و بندگان نیز از آن در رو به خدا بروند و از بركات خدا برخوردار گردند. امّا اینجا هم میگویند این یك امر عادی است و برای جلوگیری از بینظمی واردین به مسجد، دستور دادند درها بسته شود و فقط یك در باز بماند.
در غزوهی حُنَین، پس از این كه مسلمانان فاتح شدند، رسول اكرم(ص) غنایم جنگی را در بین مجاهدین تقسیم میكردند. در این حین، مردی بلند بالا، در حالی كه اثر سجده در پیشانیاش پیدا بود، وارد شد و سلام كرد و جَسورانه گفت:
اِعْدِلْ یا رَسُولَ الله.
«ای رسول خدا، [در تقسیم مال] عدالت را رعایت كن».
رسول اكرم(ص) فرمود:
وَیحَكَ اِذْ لَمْ یكُنِ الْعَدْلُ عِنْدی فَعِنْدَ مَنْ یكُون.
«وای بر تو! اگر من عادل نباشم، پس چه كسی عادل خواهد بود»؟
یعنی، من كه خود از جانب خدا بنیانگذار قانون عدلم، اگر عدالت را رعایت نكنم، پس از چه كسی توقّع عدالت میتوان داشت؟ اصحاب كه از این گستاخی برآشفته بودند، در مقام تنبیه او برآمدند. ولی رسول اكرم(ص) فرمود: رهایش كنید. او در آینده پیروانی پیدا خواهد كرد كه از دین بیرون میروند و به دست محبوبترین خلق خدا كشته میشوند. این یك خبر غیبی بود كه رسول خدا آن روز داد. سالها گذشت تا جنگ نهروان پیش آمد و همین آدم در آن جنگ، در حالی كه سردستهی خوارج بود، به دست مولا كشته شد. او حرقوص بن زهیر بجلّی ملقّب به ذوالثَّدْیه بود.
مارقین، یعنی همان خوارج نهروان، دوازده هزار نفر بودند كه بعد از داستان حكمیت رودرروی امام ایستادند و به محاربه با امام پرداختند. تاریخ خوارج به راستی از عجایب تاریخ اسلام است؛ زیرا آنها جمعیتی بودند نه كافر نه منافق، بلكه متعبّدانی پرهیزكار بودند كه ارتكاب كبیره را نه تنها فسق بلكه كفر میدانستند. قاری قرآن و شب زندهدار و كاملاً مقید به ظواهر احكام اسلام بودند؛ البتّه، دیندارانی دیننشناس و خشكه مقدّسهایی عاری از معرفت و شناخت حقیقت دین بودند. به عذر این كه چرا امیرالمؤمنین(ع) حكمیت را قبول كرده است، گفتند: او كافر شده است و از اینرو، به ستیز با امام برخاستند و شمشیر به روی حضرت كشیدند. امام آنها را به طرق گوناگون نصیحت كرد تا این كه هشت هزار نفر برگشتند و چهارهزار نفر باقی ماندند و كشته شدند. همان مرد جسور (حرقوص بن زهیر ذوالثّدیه) سر دستهی خوارج هم در میان كشتهها بود. امام میان كشتهها میگشت تا جسد او را پیدا كند. همراهان امام از یافتن او مأیوس شدند و گفتند: معلوم میشود كه او كشته نشده است. امام(ع) فرمود:
وَاللهِ ما كَذَبْتُ وَ ما كُذِبْتُ.
«به خدا قسم، نه من دروغ گفتهام نه به من دروغ گفته شده است».
پیامبر به من خبر داده است كه او به دست ما كشته خواهد شد. او حتماً كشته شده و جسدش میان اجساد است. بالاخره گشتند و پیدایش كردند و سرش را بالای نیزه زدند و منادی ندا میكرد:
صَدَقَ اللهُ وَ صَدَقَ رَسُولُهُ. «راست گفت خدا و رسولش نیز راست گفت».
آنچه رسول خدا قبلاً خبر داده بود تحقّق یافت و آن مرد و پیروانش كشته شدند.
كمیل بن زیاد نخعی، كه از اصحاب سرّ امام امیرالمؤمنین(ع) به حساب میآمد. (امام(ع) بعضی مطالب را كه دیگران اهلیت شنیدن آن را نداشتند، با كمیل و چند تن دیگر، با اختلاف درجاتشان، در میان میگذاشت) از امام(ع) پرسید: «مَا الْحَقیقَةُ»؛ «حقیقت چیست»؟ امام(ع) فرمود: «ما لَكَ و الْحَقیقَة»؛ «تو را با حقیقت چه كار»؟ كمیل گفت: «اَوَلَسْتُ صاحِبَ سِرّكَ»؛ «آیا من صاحب سرّ شما نیستم»؟ امام فرمود:
بَلَی، وَلكِنْ یرْشَحُ عَلَیكَ ما یطْفَحُ مِنّی.[4]
«آری هستی، ولكن ترشّحی از كف سر ریز از دیگ سینهام به تو می رسد».
وقتی دیگ غذا در حال جوشیدن است و در میان آن، نخود و لوبیا و عدس و دیگر موادّ غذایی موجود است، در آن حال، كفی روی دیگ میآید و اندكی از اطراف آن بیرون میریزد. آن كف ارزش غذایی ندارد. حال، امام(ع) به كمیل فرموده است: تو قادر به تحمّل علوم و معارف مكنون در وجود من نیستی. گاهی كه دیگ سینهام به جوش میآید و اندك كفی از آن سرریز میكند، ترشّحی از آن كف به تو میرسد و لبی از آن تر میكنی.
زمان دیگری، در حالی كه به سینهی شریفش اشاره میكرد، خطاب به كمیل فرمود:
هاإِنَّ هَیهُنَا لَعِلْماً جَمّاً (وَ أشَارَ بِیدِهِ إِلَی صَدْرِهِ) لَوْ أَصَبْتُ لَهُ حَمَلَةً.[5]
«این سینهی من دریای موّاج علم است. ای كاش كسی را مییافتم كه توانایی تحمّل آن را میداشت».
آری، علی(ع) را نه تنها دنیای دیروز نمیشناخت، دنیای امروز هم او را نمیشناسد و تا آخرین روز هم، آن چنان كه باید، او را نخواهد شناخت.
آیا این اهلیت در دنیای امروز هست كه تاب تحمّل اسرار او را داشته باشد؟ به نقل از مرحوم كلینی(ره)، امام صادق(ع) به ابوبصیر كه از اصحاب حضرت بود، فرمود:
یا أبَا مُحَمَّدٍ إنَّ عِنْدَنَا وَ اللهِ سِرّاً مِنْ سِرِّ اللهِ وَ عِلْماً مِنْ عِلْمِ اللهِ وَ اللهِ مَا یحْتَمِلُهُ مَلَكٌ مُقَرَّبٌ وَ لا نَبِی مُرْسَلٌ وَ لا مُؤْمِنٌ امْتَحَنَ اللهُ قَلْبَهُ لِلْإیمَانِ وَ اللهِ مَا كَلَّفَ اللهُ ذَلِكَ أحَداً غَیرَنَا وَ لا اسْتَعْبَدَ بِذَلِكَ أحَداً غَیرَنَا.[6]
«به خدا قسم، در نزد ما سرّی از اسرار خدا و علمی از علم خدا هست. به خدا قسم، آن سرّی كه از خدا نزد ما هست، نه تنها شما تاب تحمّل آن را ندارید، بلكه هیچ ملك مقرّبی و هیچ پیامبر مرسلی و هیچ مؤمن ممتحنی كه خدا قلب او را مورد آزمایش قرار داده و مقبول شده است، تاب تحمّل آن را ندارد. به خدا قسم، جز ما، خداوند اَحَدی را مكلّف به تحمّل آن نكرده است».
1- به چه دلیل رسول اكرم(ص) فرمودند«یك ضربت شمشیر علی در روز خندق افضل از عبادت همهی جنّ و انس است»؟
2- به چه دلایلی خوارج از عجایب تاریخ اسلام هستند؟
3- چرا پس از رحلت رسول خدا(ص)، صلاح اسلام و مسلمین در این نبود كه حضرت علی(ع) قیام کنند؟
[1]ـ همان، جلد۲۰، صفحهی ۲۱۵.
[2]ـ بحارالانوار، جلد41، صفحهی91، به این عبارت آمده است: «لَمبارَزَة عَلِی بنِ ابیطالب لِعَمْرِوبْنِ عَبْدِوَد اَفْضَلُ مِنْ عَمَلِ اُمَّتی اِلَی یومِ القِیامَة».
[3]ـ نهجالبلاغهی فیض، خطبهی ۳.
[4]ـ نقل از روضات الجنّات، جلد۶، صفحهی ۴۰۳.
[5]ـ نهجالبلاغهی فیض، خطبهی ۱۳۹.
[6]ـ کافی، جلد۱، صفحهی ۴۰۲.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت