به جز آیاتى كه درباره اطاعت از پیامبر(ص) و سایر پیامبران نازل شده و دلالت بر اسوه بودن آنها نیز دارد، در برخى از آیات صراحتاً پیامبر(ص) به عنوان الگو و اسوه معرفى شدهاست:
لَقَدْ كانَ لَكُمْ فِی رَسُولِ اللهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كانَ یَرْجُوا اللهَ وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَكَرَ اللهَ كَثِیراً؛[1] قطعا براى شما در [خصلتها و روش] پیامبر خدا نمونه و سرمشق نیكو و پسندیدهاى است، براى كسى كه به خدا و روز بازپسین امید دارد و خدا را بسیار یاد مىكند.
مفسرین و مورخین گفتهاند كه سوره احزاب در ارتباط با وقایع پس از جنگ اُحد و آنچه در گیرودار جنگ احزاب رخ داد، نازل گشت. جنگ احد كه به شكست ظاهرى مسلمانان انجامید، خسارات سنگینى را بر آنان، تحمیل كرد. در آن جنگ شمارى از یاران رسول خدا(ص) شهید و یا مجروح گشتند و دندان آن حضرت شكست و زخم فراوانى بر امیرالمؤمنین(ع) وارد گشت. این شكست، باعث گشت كه منافقان به توطئه و فتنهگرى بیشتر علیه اسلام و اهداف متعالى رسول خدا بپردازند و با ناامید ساختن مسلمانان، زمینه سقوط حتمى اسلام را فراهم آورند. از سوى دیگر، مشركان كه خود را فاتح میدان مىدیدند، دنبال این بودند كه ضربه نهایى را به مسلمانان وارد سازند. در این گیرودار، یهود نیز فرصت یافت كه علىرغم پیمانهایى كه با رسول خدا بسته بود، به مبارزه با مسلمانان برخیزد. اینجا بود كه مثلث مشركان، یهود و منافقان داخلى شكل گرفت و همه با پیمانى مشترك متحد شدند كه با شیوههاى گوناگون به مبارزه با مسلمانان بپردازند.
پس از جنگ اُحد، مشركان كه احساس مىكردند مسلمانان روحیه خود را باختهاند و دیگر توان مبارزه و جنگ ندارند و آمادهاند پیشنهاد صلح و سازش را بپذیرند، سه نفر از سران خود، به نامهاى ابوسفیان، عكرمة بن ابىجهل و ابوالاعور سلمى، را به مدینه گسیل داشتند. آن سه نفر به خانه رئیس منافقان مدینه، عبدالله بن اُبَىّ، وارد شدند و پس از آنكه به وسیله میزبان خود از رسول خدا امان گرفتند، به اتفاق میزبان و دو منافق دیگر، به نامهاى عبدالله بن سعید بن ابى سرح و طعمة بن أُبیرق، به خدمت رسول خدا رسیدند و گفتند: تا كنون دشمنى و جنگ بین ما و شما برقرار بوده است كه نتیجه آن جز تحمیل خسارات جانى و مالى بر ما و شما نبوده است. ما آمدهایم كه دشمنىها و خصومتها را كنار بگذاریم و با صلح و سازش، در كنار هم زندگى مسالمت آمیزى را تجربه كنیم. به این شرط كه شما كارى به خدایان ما نداشته باشى و متعرض لات و عُزّى و مناة و عقاید ما نشوى و با آیین بتپرستى مبارزه نكنى، ما نیز تصمیم مىگیریم كه دست از دشمنى با مسلمانان و مخالفت با عقاید شما برداریم. ما مىخواهیم با همدیگر دوست و رفیق باشیم و به رفتوآمد و تجارت و زندگى مسالمتآمیز با همدیگر بپردازیم و كارى به عقاید همدیگر نداشته باشیم و هر كس به دین خود عمل كند. اما رسول خدا(ص) با قاطعیت آن پیشنهاد را رد كرد.
چنانكه ملاحظه مىشود منطق مشركان، همان منطق تولرانس و تساهل و تسامح است كه امروزه در دنیا ترویج مىشود. منطقى كه مردم را به پذیرش و احترام نهادن به افكار دیگران و تحمل عقاید و رفتار دعوت مىكند. هر چند نادرست و خطرناك باشد. بر اساس این منطق و نگرش، كسى نباید در برابر بىدینى و هجمه به ارزشها و ترویج باطل و فسادْ حساسیت داشته باشد؛ بلكه همه باید بكوشند یكدیگر را تحمل كنند. مشركان به دنبال ایجاد نرمش و رفع اصطكاك و درگیرى بودند تا به اهداف شوم خود برسند، نه اینكه نفع و خیر مسلمانان را در نظر داشته باشند. آنان مىدانستند كه اگر رسول خدا(ص) در برابر عقاید و رفتار آنان نرمش داشته باشد و به اصطلاح مداهنه كند و با ایجاد فضاى سازش و همزیستى با مشركان و ملایمت با آنان، جلوى اصطكاك و برخورد را بگیرد، آنان فرصت مىیابند كه در مسلمانان ساده دل و سطحى نفوذ كنند و عقاید آنان را فاسد گردانند، و در نهایت زمینه سقوط اسلام را فراهم آورند؛ از این جهت خداوند مىفرماید:
فَلا تُطِعِ الْمُكَذِّبِینَ. وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَیُدْهِنُونَ؛[2] پس از دروغ انگاران فرمان مبر. دوست دارند نرمى كنى، تا نرمى كنند.
همچنین منافقان كه به ظاهر مسلمان بودند و در انجام فرایض دینى شركت مىكردند و در نهان روابط دوستانه با مشركان داشتند، از روى مصلحتاندیشى و خیرخواهى پیشنهاد صلح و سازش با مشركان را مطرح مىكردند. آنان مىگفتند: اطراف ما را دشمنان فرا گرفتهاند و یهود و مشركان در دشمنى ما همپیمان هستند. اگر ما با این دشمنان پرشمار و نیرومند، سازش و مسالمت نداشته باشیم و مصلحت مسلمانان را در نظر نگیریم و به دنبال عناد و دشمنى باشیم، آنان بر ما یورش آورده ما را از بین مىبرند. اما خداوند پیامبر خود را از پذیرش پیشنهاد آنان باز مىدارد و مىفرماید:
یا أَیُّهَا النَّبِیُّ اتَّقِ اللهَ وَ لا تُطِعِ الْكافِرِینَ وَ الْمُنافِقِینَ إِنَّ اللهَ كانَ عَلِیماً حَكِیماً؛[3] اى پیامبر تقواى الهى داشته باش و از كافران و منافقان فرمان مبر؛ همانا خدا دانا و با حكمت است.
پس از آنكه رسول خدا(ص) قاطعانه پیشنهاد مشركان را رد كرد و خداوند نیز آن حضرت را از پذیرش پیشنهاد كفار و منافقان و مداهنه و سازش با آنان باز داشت و او را به پایدارى و مقاومت در برابر دشمنان اسلام و توطئههاى آنها دعوت كرد؛ مشركان تصمیم گرفتند كه به مقابله قاطع با مسلمانان بپردازند و كار را یكسره كنند و ریشه اسلام را بركنند. آنان كه كینهاى دیرینه از اسلام داشتند و برخى از همكیشان خود را در طى چند سال جنگ و كشمكش با مسلمانان از دست داده بودند، به سراغ سایر طوایف عرب و از جمله یهودیان اطراف مدینه رفتند، كه هم از ثروت و تجارب علمى برخوردار بودند و هم داراى قدرت فراوان، قلعههاى محكم و نفوذناپذیر و مناطق سوقالجیشى بودند و با آنان همقسم و همپیمان شدند كه كار مسلمانان را یكسره كنند.
احزاب متشكل از مشركان و یهودیان، براى مقابله با مسلمانان، در صدد تهیه سازوبرگ نظامى و بسیج نیروهاى جنگى كارآزموده خود برآمدند و سپاهى عظیم به سوى مدینه گسیل داشتند. رسول خدا(ص) نیز مسلمانان را براى مقابله با دشمنان بسیج كرد و براى گزینش بهترین شیوه براى دفاع و جنگ با دشمنان، با یاران خود به مشورت پرداخت و در نهایت پیشنهاد سلمان فارسى، پذیرفته شد. سلمان فارسى چون دیده بود كه در ایران براى جلوگیرى از هجوم دشمنان در اطراف شهرها خندق مىكندند تا دشمنان نتوانند به شهرها نفوذ كنند، پیشنهاد داد كه در اطراف مدینه خندق بكنند و از این طریق مانع نفوذ نیروهاى دشمن به مدینه شوند. مسلمانان در جریان كندن خندق با گرفتارىها و مشكلات فراوانى روبرو شدند. آنان در حالى كه از گرسنگى رنج مىبردند و براى كاستن از گرسنگى، سنگ به شكم خود مىبستند، دست از كار نمىكشیدند. گاهى بر اثر شدت گرسنگى و خستگى غش مىكردند، اما پیامبر آنان را به مقاومت و تلاش فرامىخواند و به آنان وعده پیروزى بر دشمنان مىداد. او به آنان مىفرمود كه ما در این جنگ بر مشركان پیروز مىشویم و پس از آن سراسر جزیرة العرب را فتح مىكنیم و بر ایران و روم نیز غلبه مىیابیم و آنان را شكست مىدهیم. وقتى منافقان سخنان آن حضرت را مىشنیدند، به یكدیگر نگاه مىكردند و با تمسخر مىگفتند: اینها كه شكم خود را نمىتوانند سیر كنند مىخواهند ایران و روم را شكست دهند!
منافقان، مسلمانان را از خطر دشمنان بیم مىدادند و مىترساندند. به آنان مىگفتند كه اگر نیروهاى اتّحاد یافتهی عرب به ما هجوم آورند، شهر و دیار ما را خراب مىكنند و همه ما از بین مىرویم. كسانى كه ایمانشان ضعیف بود تحت تاثیر سخنان آنان قرار گرفتند و وحشت و ترس بر آنان چیره گشت و نگران سرانجام خود گردیدند. اما مؤمنان راستین خم به ابرو نیاوردند و تصمیم گرفتند كه در برابر دشمنان مقاومت كنند. از این رو، وقتى مشاهده كردند كه سپاه احزاب با نیروهاى فراوان و سازوبرگ انبوه جنگى به مدینه نزدیك مىشود، گفتند: وعده پیامبر تحقق یافته است و به زودى ما بر دشمنان پیروز مىشویم. نه فقط نترسیدند، بلكه بر ایمان آنها افزوده شد و بیش از پیش تسلیم خواست خداوند گردیدند و با ارادهاى محكم و ایمانى قوى، آماده كشتن و یا كشته شدن گردیدند. خداوند در باره ایمان و پایدارى آنها مىفرماید:
وَ لَمّا رَأَ الْمُؤْمِنُونَ الْأَحْزابَ قالُوا هذا ما وَعَدَنَا اللهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَ اللهُ وَ رَسُولُهُ وَ ما زادَهُمْ إِلاّ إِیماناً وَ تَسْلِیماً؛[4] و چون مؤمنان آن لشگرها را دیدند گفتند: این است آنچه خدا و پیامبرش ما را وعده دادهاند و خدا و پیامبرش راست گفتند، و [دیدن آن لشگرها] جز بر ایمان و فرمانبردارى آنان نیفزود.
بالاخره سپاه عظیم مشركان و همپیمانان آنها به مدینه نزدیك شدند، اما خندق اطراف مدینه مانع پیشروى آنان شد و آنان بیش از بیست روز اطراف مدینه ماندند. سران قریش گفتند: براى ما ننگ است كه اینجا بمانیم و كارى از پیش نبریم، باید راهى براى حمله و هجوم به مسلمانان بیابیم. سرانجام چند نفر از جنگجویان آنها از جمله عمرو بن عبدود، راهى براى عبور از خندق یافتند امّا با كشته شدن عمرو بن عبدود به دست على(ع)، دشمن پا به فرار نهاد و جنگ با پیروزى مسلمانان خاتمه پذیرفت.
با توجه به آنكه رسول الله(ص) پیشنهاد سازش با مشركان را نپذیرفت و تسلیم خواستِ منافقان نشد و با همهی وجود در برابر هجوم سپاه شرك ایستاد و موضع به حق او باعث شكست دشمن و پیروزى قاطع مسلمانان گردید، خداوند آیه 21 سوره احزاب را كه قبلا بدان اشارت رفت در شأن ایشان نازل كرد. در آن آیه، خداوند پیامبر را اسوه و الگوى مؤمنان معرفى مىكند و سه ویژگى براى كسانى كه آن حضرت را الگوى خویش برمىگزینند و لیاقت اقتداى به او را دارند، ذكر مىكند:
1. امید داشتن به خداوند؛ چون در سایه امید به خداوند متعال و تكیه بر قدرت لایزال او و قطع امید از غیر خدا، انسان با همه وجود در راه خداوند و انجام وظایف خود قدم برمىدارد و هیچ عاملى نمىتواند خللى در اراده او وارد سازد و او را از رسیدن به اهداف متعالىاش باز دارد.
2. امید داشتن به آخرت؛ چون وقتى انسان به آخرت ایمان داشته باشد و آخرت را فرجام ابدى خود بشناسد، از یك سو با هواهاى نفسانى و خواستههاى شیطانى مبارزه مىكند و با توجّه به فرجام رفتار، خود را به عصیان و گناه نمىآلاید و براى رسیدن به سعادت اخروى و كسب رضاى خداوند، در انجام وظایف و تكالیفى كه خداوند بر عهده او نهاده كوتاهى نمىكند. از سوى دیگر، وقتى عاقبت تلاش در راه كسب رضاى خداوند را نایل گشتن به سعادت ابدى دید، باكى از خطراتى كه او را تهدید مىكند ندارد و حتّى حاضر است در راه رسیدن به سعادت و لقاى الهى جانش را نیز از دست بدهد. او مىداند كه خواه در راه خدا متحمل شكست ظاهرى شود و حتى شهید شود و خواه به پیروزى ظاهرى نایل شود، در واقع پیروز است؛ چون رضایت خدا را براى خود تأمین كرده و به سعادت ابدى رسیده است.
3. ویژگى سوم، خدا را فراوان یاد كردن است: انسان با تداوم بخشیدن به ذكر خدا و توجه عمیق به سرچشمه هستى، دل را از آلودگىها و تاریكىها مصون مىدارد و در سایه این ارتباط و توجهات قلبى، دلش آرامش مىیابد. مهمتر آنكه، دوام یاد خدا و توجهات قلبى، رفتار و اندیشهها را به سوى هدف متعالى قرب خداوند هدایت مىكند.
نکتهای كه لازم مىدانم به آن اشاره كنم، شباهتى است كه وضعیت امروز ما با مسلمانان صدر اسلام، در گیرودار جنگ احزاب، دارد. اگر در آن روز مشركان و یهودیانْ مسلمانان را محاصره كرده بودند و مىكوشیدند آنان را شكست دهند، امروز نیز استكبار جهانى و آمریكا با حضور در كشورهاى همسایه ما، انقلاب اسلامى را محاصره كردهاند و در صدد به زانو در آوردن ما هستند. آمریكا در افغانستان، تركمنستان، آذربایجان، عراق و تركیه حضور مستقیم نظامى دارد، حتى كشور تركیه علاوه بر ارتباط دیرینه و عمیق با آمریكا، ارتباط بسیار نزدیكى با رژیم صهیونیستى دارد و با آن رژیم پیمان نظامى بسته است. البته در چند سال اخیر، تحولاتى در تركیه رخ داد و با گسترش گرایشهاى اسلامى، احزاب اسلامى توانستد پیروزىهایى كسب كنند و در صحنه سیاسى آن كشور حضور یابند. اما رژیم لائیك تركیه هر بار با اعمال فشار و انحلال احزاب اسلامى، آنها را از دستیابى به اهدافشان باز مىداشت، تا اینكه چند ماه پیش، در جریان انتخابات عمومى، حزبى با گرایش اسلامى به پیروزى رسید و براى اولین بار در تاریخ اخیر تركیه حزبى توانست به تنهایى دولت تشكیل دهد. در هر صورت، ما باید هشیار باشیم و مراقب توطئههاى دشمنان خارجى و عمال داخلى آنان و منافقان باشیم.
1- یک آیه که صراحتاً پیامبر(ص) به عنوان الگو و اسوه معرفى شدهاست را ذکر کنید.
2- سه ویژگى ذکر شده در آیه 21 سوره احزاب، براى كسانى كه پیامبر(ص) را الگوى خویش برمىگزینند را بیان کنید.
3- شباهت وضعیت امروز ما با مسلمانان صدر اسلام را بیان کنید.
[1]. احزاب، ۲۱.
[2]. قلم، ۸و۹.
[3]. احزاب، ۱.
[4]. همان، ۲۲.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت