کد مطلب: ۵۴۹۰
تعداد بازدید: ۵۵۴
تاریخ انتشار : ۰۶ خرداد ۱۴۰۱ - ۱۰:۲۵
توسل | ۱۳
و امّا اعتقاد حقّ و حقّ «قدر» آن ذات بی‌همتا، بحکم برهان و لسان قرآن، همان است که در گذشته بیان شد که: تمامی عالم امکان، از ذات خود، «عدم» است و به «اراده‌ی» او موجود است. و لذا هیچ موجودی، شایسته‌ی آن نیست که حائز مقام «ربوبیّت» در جهان باشد.

بخش  دوّم: طرح شبهات و پاسخ به آنها|۷



توبیخ و ملازمت قرآن، نسبت به کسانی که انزال وحی از جانب خدا را، بدون وساطت «انبیاء» توقّع دارند!


مردم نادان عصر نزول قرآن، بر اثر جهالت و ناآگاهی که نسبت به «نظام رُبوبیّت» خدا و «تشکیلات خلقت» داشتند، موضوع «وساطت» مقام «رسالت» را در مسئله‌ی «اخذ وحی از مقام حضرت ربّ و ایصال آن، به عالم انسان»، انکار کرده و میگفتند:
اگر خدا میخواست انزال وحی و کتاب، بنماید، چه لزومی داشت که فرد دیگری از «بشر» را در این میان، واسطه قرار داده و از طریق وی با ما، در رابطه باشد؟ بلکه ممکن بود، او مستقیماً با خود ما، در تماسّ، بوده و بی هیچ واسطه‌ای با ما، سخن بگوید!
أَأُنْزِلَ عَلَيْهِ الذِّكْرُ مِنْ بَيْنِنا...؛[1]
آیا از بین ما فقط به او، وحی، نازل شده است؟!
... لَوْ لا اُنْزِلَ عَلَيْنَا الْمَلائِكَةُ اَوْ نَری رَبَّنا...؛[2]
چرا نباید فرشتگان خدا، بر خود ما، نازل گردند؟ یا چرا نباید، ما، خودمان، خدای خود را ببینیم؟!
وَ ما مَنَعَ النّاسَ اَنْ يُؤْمِنُوا اِذْ جاءَهُمُ الْهُدی اِلاّ اَنْ قالُوا اَبَعَثَ اللهُ بَشَراً رَسُولاً؛[3]
چیزی مانع از ایمان مردم به هدایت حقّ، نبود جز اینکه میگفتند: چگونه ممکن است، خدا بشری را بعنوان رسول (از جانب خویش) برانگیزد؟!
آری، این سخن، نشأت گرفته‌ی از جهل به سُبُّوحیّت و قُدُّوسیّت و کبریاء حضرت حقّ ـ عزّوعلا ـ و عدم آشنائی با مسئله‌ی «تفاوت در شدّت و ضعف مراتب وجودی عالم خلق» و لزوم ترتیب و نظام خاصّ، برای افاضه‌ی انحاء برکات اعمّ از «تشریعیّه» و «تکوینیّه» بوده است و می‌باشد.
و لذا، خداوند حکیم، در مقام تخطئه‌ی این پندار سُست و خیال خام، میفرماید:
وَ ما قَدَرُوا اللهَ حَقَّ قَدْرِهِ اِذْ قَالُوا ما اَنْزَلَ اللهُ عَلی بَشَرٍ مِنْ شَيْءٍ...؛[4]
یعنی: «خدا را به آنچنان شناسائی که شایسته‌ی ساحت اقدس او است، شناسائی نکردند؛ و لذا گفتند: خدا، چیزی بر بشری، نازل نکرده است».
این آیه‌ی شریفه، انکار نزول وحی از سوی خدا ـ و یا ـ انکار لزوم «وساطت» رسولان بشری، در اخذ وی(وحی) از مقام ربوبی را، ناشی از خدانشناسی، میداند و میگوید:
اینان، چون، پی به عظمت شأن خدا و کبریایش نبرده‌اند، این نسبت ناروا را به ساحت امنع وی داده و او را شایسته‌ی امساک «فیض» ـ و یا ـ سزاوار تماسّ مستقیم گرفتن با انسانهای ناقص و دانیقدر، پنداشته‌اند.
همچنانکه در جای دیگر از کلام مجیدش، پندار موهوم دیگری از این جاهلان را، مورد ذمّ و نکوهش قرار داده و میفرماید:
اِنَّ الَّذينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللهِ لَنْ يَخْلُقُوا ذُباباً وَلَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَ اِنْ يَسْلُبْهُمُ الذُّبابُ شَيْئاً لا يَسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطّالِبُ وَالْمَطْلُوبُ. ما قَدَرُوا اللهَ حَقَّ قَدْرِهِ تِنَّ اللهَ لَقَوِيٌّ عَزيزٌ؛[5]
«آنهائی که شما آنان را به جای خدا میخوانید (و از آنان توقّع حلّ مشکلات دارید، آنچنان ناتوانند که) هرگز نمیتوانند مگسی را بیافرینند: هر چند همه باهم برای اینکار، اجتماع نمایند و گرد هم آیند.
و (عجیب‌تر آنکه) اگر مگس (آن حیوان ضعیف) چیزی از آنان برباید، توانائی اینکه آنرا از چنگ آن درآورند، ندارند! (آری) طالب و مطلوب (هر دو) ناتوانند.
(و این پندار جاهلانه، یعنی غیر خدا را مستقلّ در کار و عمل، پنداشتن و او را، در حدّ پرستش قرار دادن و وی را بجای خدا، خواندن، ناشی از این است که) خدا (و معبود بحقّ) را، آنچنانکه شایسته است، نشناخته‌اند و پی به عظمت شأن وی نبرده‌اند و ندانسته‌اند که «الله» (آن معبود بحقّ)، توانائی عزیز و نیرومندی شکست‌ناپذیر است (و مخلوق ضعیف عاجز را نسزد که جای او را گرفته و معبود و مدعوّ مستقلّ انسان، قرار گیرد).
و باز در جای دیگر میفرماید:
وَ ما قَدَرُوا اللهَ حَقَّ قَدْرِهِ وَالْاَرْضُ جَمِيعاً قَبْضَتُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَالسَّمواتُ مَطْوِيّاتٌ بِيَمِينِهِ سُبْحانَهُ وَ تَعالی عَمّا يُشْرِكُونَ؛[6]
«خدا را چنانکه شایسته‌ی شأن او است، نشناخته‌اند؛ و حال آنکه در روز قیامت (که روز بُروز و ظهور و مالکیّت مطلقه‌ی حقّ است) تمام زمین (با همه چیزش) در قبضه‌ی او و تمام آسمانها، پیچیده‌ی دست قدرت او است. منزّه و بلند مرتبه است او، از اینکه چیزی را شریک وی قرار دهند».
این دو آیه‌ی شریفه (آیه‌ی ۷۴ سوره ی حجّ و آیه‌ی ۶۷ سوره‌ی زُمر) آن پندار نامعقول را تخطئه میکند که برای موجودی غیر خدا اعمّ از انسان و غیر انسان، استقلال در وجود و ایجاد، قائل میشود و او را بی‌استمداد از خدا و بی‌اذن خدا (من دون الله) مؤثّر در کاری میشناسند.
و آیه‌ی پیشین (آیه‌ی ۹۱ سوره‌ی انعام) نیز، آن خیال واهی دیگر را باطل و بی‌اساس، ارائه می‌نماید که مسئله‌ی «وساطت» موجودات را در جریان فیض از مبدء فیّاض (که از آن جمله است وساطت انبیاء علیهم السّلام در نزول وحی از سوی خدا) انکار کرده و فاعلیّت ذات اقدس حضرت «سُبّوح» و «قُدّوس» را بدون واسطه و عاری از «نظام خاصّ» و بی تشکّل از مراتب «عالی» و «دانی» خلقت، ترسیم مینماید.
و لذا درباره‌ی هر دو پندار غلط که در دو نقطه‌ی مقابل یکدیگر، قرار گرفته‌اند می‌فرماید: «ما قَدَرُوا اللهَ حَقَّ قَدْرِهِ؛ یعنی:
هیچکدام از اینان، در شناسائی ذات اقدس «الله» ـ عزّوجلّ ـ و توصیف وی به عظمت و کبریاء و جلال، آنچنانکه حقّ و شایسته‌ی «قَدر» او است، اِعمال فکر و تعقّل نکرده‌اند؛ و نتیجتاً به این نوع از ضلالت در اعتقاد افتاده‌اند.
و امّا اعتقاد حقّ و حقّ «قدر» آن ذات بی‌همتا، بحکم برهان و لسان قرآن، همان است که در گذشته بیان شد که:
تمامی عالم امکان، از ذات خود، «عدم» است و به «اراده‌ی» او موجود است. و لذا هیچ موجودی، شایسته‌ی آن نیست که حائز مقام «ربوبیّت» در جهان باشد.
ولی در عین حال، «اراده‌ی فعلی» و «فاعلیّت» حکیمانه‌ی وی نیز، از مجاری موجودات امکانی، به ظهور رسیده و از طریق علل و اسباب خلقی، در جریان است و «یَدُ اللهِ فَوْقَ اَیْدیهِمْ»:[7] با اینکه دست همه‌ی موجودات، در کار است؛ امّا دست قوّی و قهّار خدا، بالای دست همه‌ی آن مخلوقات و به گردش درآورنده‌ی چرخ «وجود» و «ایجاد» تمامی آن نظامات است.


نتیجه‌ی گفتار


پس نتیجه‌ی گفتار، این شد که با در نظر گرفتن معیار «شرک در افعال» که عبارت از اعتقاد به فاعلیّت استقلالی موجودی غیر خدا است، اگر ما، مخلوقی را (اعمّ از انسان و غیر انسان؛ و اعمّ از زنده و مرده) با اذعان به مخلوقیّتش فاعل «بالاذن» نسبت به فعلی دانسته و او را مأذون از جانب خدا در انجام آن فعل و ایجاد آن اثر بدانیم، هیچگاه محکوم به «شرک» در اعتقاد نخواهیم بود.
نهایت امر، اگر این اعتقاد خود را نسبت به فاعلیّت بالاذن و ذی اثر بودن آن مخلوق درباره‌ی آن فعل و اثر، با دلیلی روشن و معتبر، ثابت کردیم، طبعاً آن اعتقاد ما، اعتقادی مستدلّ و مبرهن خواهد بود و مورد تصدیق صاحبنظران و خردمندان، قرار خواهد گرفت.
و اگر چنانچه نتوانستیم اقامه‌ی برهان و دلیل، بر اعتقاد خود بنمائیم مالاً اعتقاد ما اعتقادی سخیف و خرافی و موهوم، بحساب خواهد آمد و از نظر صاحبنظران، دارای ارزش عقلی و دینی نخواهد بود.
و به هر حال، آنچه در این باب، بطور مسلّم، منتفی است، موضوع «شرک» است که به هیچوجه از نظر عقل و شرع، معیار و ملاکش که همان نسبت استقلال در فاعلیّت، به غیر خدا است، در اینگونه موارد که اعتقاد به اذن در فاعلیّت مخلوق است، تحقّق ندارد.
از باب مَثَل، ما اگر اعتقاد به این داشته باشیم که تربت پاک امام سیّدالشّهداء ـ ارواحنا فداه ـ شفابخش است، به این معنی که خداوند قادر متعال، این اثر را به آن تربت طیّبه، اعطا فرموده است، و به اذن تکوینی خدا، همچون سایر داروها، خاصیّت شفاء بیمار، از آن، به ظهور میرسد، بطور مسلّم، ما، در این عقیده، مشرک نخواهیم بود.
زیرا، ما آن خاک پاک را مخلوق خدا و اثر شفابخشی آن را هم موهبتی از جانب خدا میدانیم؛ نه مستقلّ در تأثیر و مستغنی از خدا که معیار «شرک» است و عقیده‌ای نامعقول و ضدّ توحید است.
منتها، اگر این مطلب را علاوه بر امکان عقلی که دارد، از طریق روایات منقوله‌ی از معصومین علیهم السّلام نیز ثابت کردیم، مطلبی صحیح و مستدلّ، خواهد بود؛ وگرنه مطلبی غیر ثابت و بی ‌مدرک.
فَبِناءً علی هذا، کسانی که اینگونه اعتقادات را «شرک»، و دارندگان آنها را «مشرک» میخوانند، یا جاهل به معنای «شرک» هستند، و یا افرادی معاند و مغرض و بی‌پروای از عقاب خدا میباشند. و نستجیر بالله من الجهالة و اللّجاج.


شرک در عبادت


قسم چهارم از اقسام «شرک»، شرک در «عبادت» است؛ و آن، عبارت از این است که موجودی غیر خدا، مورد پرستش واقع شود. و «پرستش»، چنانکه در بیان معنوی «توحید در عبادت» گذشت، عبارت است از: تذلّل توأم با تقدیس.
یعنی، انسان در مقابل موجودی، نهایت ذُلّ و خضوع را اظهار بدارد و در عین حال، آن موجود را منزّه و مبرّی از جمیع نقائص دانسته و وی را ذاتاً واجد کلّ کمالات بشناسد.
و روشن است که غیر خدا هر چه که هست، در حدّ ذات خود، دارای نقیصه‌ی «امکان»، یعنی «فقر وجودی» بوده و روسیاهی حاجت و نیاز به خارج از ذات، در ماهیّت کلّ ممکنات، استوار است.
سیه روئی ز «ممکن»، در دو عالم / جدا هرگز نشد، و الله اعلم
و لذا به حکم «عقل»، هیچیک از موجودات «ممکن»، در خور «تنزیه» و «تقدیس» نمیباشند؛ و مالاً موجودی جز خدا، سزاوار پرستش و عبادت، در عالم، وجود ندارد.
و همین است معنای عمیق و صحیح «لا اله الاّ الله» که بیانگر توحید در عبادت است.


خودآزمایی


1- خداوندد حکیم، در مقام تخطئه‌ی کسانیکه انزال وحی از جانب خدا را، بدون وساطت «انبیاء» توقّع دارند، چه می‌فرماید؟
2- در نظر گرفتن معیار «شرک در افعال»، فاعلیّت موجودی غیر از خدا، در چه صورت شرک است و در چه صورت شرک محسوب نمی‌شود؟
3- شرک در عبادت را توضیح دهید.

 

پی‌نوشت‌ها


[1]ـ سوره‌ی ص، آیه‌ی ۸.

[2]ـ سوره‌ی فرقان، آیه‌ی ۲۱.
[3]ـ سوره‌ی اسراء، آیه‌ی ۹۴.
[4]ـ سوره‌ی انعام، آیه‌ی ۹۱.
[5]ـ سوره‌ی حجّ، آیه‌ی ۷۳ و ۷۴.
[6]ـ سوره‌ی زمر، آیه‌ی ۶۷.
[7]ـ سوره‌ی فتح، آیه‌ی ۱۰.

 

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت

آیت الله سید محمد ضیاءآبادی
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: