در حالات مرحوم صاحب جواهر(رض) نوشتهاند كه وقتی در نجف به مرجعیّت تامّه رسید، یكی از علما از تبریز حركت كرد و به نجف رفت. وقتی ایشان را دید كه مرجع شده، گفت: او صلاحیّت داشت كه به این مقام برسد، چون من خاطرهای از ایشان در ایّام جوانی و طلبگیشان دارم.
آن موقع من از طرف مرجع وقت موظّف بودم كه میان آقایان طلّاب كه در حوزهی علمیّه تحصیل میكردند پول تقسیم كنم. حساب كردم دیدم نفری یك تومان به آنها میرسد. آن وقت به او كه طلبهای بیش نبود؛ محمّد حسن میگفتند. به او گفتم: محمد حسن بیا این یك تومان هم مال توست، گفت: نمیگیرم. گفتم: چرا؟ گفت: من امروز به دو ریال محتاجم، بیشتر نمیگیرم. گفتم: برای روزهای آیندهات نگه دار. گفت: نه این كار را نمیكنم. چون روز آینده معلوم نیست كه من زنده بمانم. گفتم: بسیار خوب این یك تومان را بگیر و دو ریالش را بردار. گفت: من پول خرد ندارم تا بقیهاش را بدهم. اگر داشتم كه نمیگرفتم. ناچار شدیم از كفشداری حرم پول خرد كردیم و دو ریال به او دادیم. با این ورع و پرهیز آن هم در سنّ جوانی بوده تا رسیده است به مقام بزرگی كه مرجع تامّ امّت اسلامی شده است.[۱]
[۱]ـ صفیر هدایت (انفال/۳۱).
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت