درس نهم | ۱
یَا ابْنَ جندبٍ، لا تَقُل فىِ المُذْنِبینَ مِن أَهلِ دَعْوَتِكُم اِلاّ خَیراً و اسْتَكینُوا اِلىَ اللهِ فى تَوْفیقِهِم وَ سَلوا التوبةَ لَهُم فَكُلُّ مَن قَصَدَنا و تَوَلاّنا و لم یُوالِ عَدُوَّنا و قالَ ما یَعْلَمُ و سَكَتَ عمّا لا یَعْلَمُ اَو اَشكَلَ عَلیه فهو فى الْجَنَّةِ.
در ادامهی روایت، امام صادق(ع) مؤمنان را از بدگویى نسبت به شیعیان بر حذر داشته و به ایشان سفارش مىكند كه حتى اگر برخى از شیعیان گناهكار باشند، جز سخن خیر، چیز دیگرى دربارهی آنها نگویند، بلكه با خضوع و خشوع و التماس، دعا كنند كه خداوند به آنها توفیق دهد گناهانشان را ترك و توبه كنند تا مشمول آمرزش حق تعالى قرار گیرند.
این یك دستور اخلاقى است كه مؤمنان نباید به محض اینكه خطایى از برادران دینى خود مشاهده كردند، با آنها قطع رابطه كنند و ایشان را منحرف، غیر قابل هدایت و اهل جهنم بدانند. اگر شیعیان گناهكار هستند ولى اساس ایمان و اعتقادشان درست است، باید خالصانه برایشان دعا كنیم كه خداوند توفیق توبه و ترك گناه به آنها عطا فرماید.
انسان باید نسبت به مؤمنان حُسن ظن داشته باشد؛ بر فرض اگر گناهى هم كردهاند، فقط همان كارشان را بد بداند و نسبت به خودشان دشمنى نداشته باشد. روایتى هم در این باره وجود دارد كه مىفرماید: خداوند كسانى را كه مؤمن هستند و ایمانشان را حفظ مىكنند دوست دارد؛ اگر آنها كار بدى بكنند، خداوند همان كار بدشان را دشمن مىدارد، اما خودشان را دشمن نمىدارد. بر عكس، اگر كسانى از ریشه فاسد بوده و عقایدشان درست نباشد، اگر كار خوبى هم انجام دهند، خداوند كار خوبشان را دوست مىدارد اما خودشان را دوست نمىدارد.
ما نیز باید نسبت به دیگران اینگونه باشیم؛ اگر كسى مؤمن و اعتقادش صحیح است، باید او دوست داشته باشیم، اگر گناهى هم مىكند، آن گناهش را دشمن بداریم و دعا كنیم خداوند به او توفیق دهد گناهش را ترك كند و آمرزیده شود.
حضرت در ادامه مىفرماید: هر كس سراغ ما بیاید و ولایت ما را پذیرفته و ولایت دشمنان ما را نپذیرفته باشد، به این شرط كه هر چه مىداند بگوید و از گفتن چیزهایى كه نمىداند پرهیز كند و در زمینههایى كه برایش مشكل و مشتبه است سكوت نماید، مشمول شفاعت ما شده و به بهشت مىرود.
بر این اساس، اگر از شخصى سؤالى پرسیده شود كه نسبت به آن علم ندارد، باید سكوت كند و از اظهار نظر خوددارى نماید. بسیارى از افراد هستند كه وقتى مسألهاى مطرح مىشود، بدون اینكه دربارهی آن علم داشته و تحقیق كرده باشند، به انكار آن مىپردازند، در حالى كه دلیل انكار خود را نیز نمىدانند. انسان مؤمن باید این شجاعت را داشته باشد كه اگر در مسایل دینى و غیر آن از او سؤالى شد با صراحت بگوید: «نمىدانم؛ از كسى كه تحقیق بیشترى در این زمینه كرده و متخصصتر است بپرسید. از سوى دیگر، كسانى كه دربارهی موضوعى خوب تحقیق كردهاند و نسبت به آن علم و آگاهى دارند، باید محكم و استوار روى حرفشان بایستند و از آن دفاع نمایند.
یك مسأله اساسى كه منشأ خیلى از ابهامات شده، این است كه برخى گمان مىكنند چون ولایت ائمه اطهار(ع) را قبول دارند، اگر هر گناهى را انجام دهند، آمرزیده مىشوند و از طرف دیگر اگر كسى ولایت ائمه(ع) را قبول نداشته باشد، هر چند عبادات زیادى انجام دهد، خداوند از او نمىگذرد و به جهنم مىرود.
بر این اساس ـ و با توجه به روایات زیادى كه در این باره وجود دارد ـ كسانى تصور مىكنند همین كه شیعه هستند و ائمه اثنا عشر را دوست دارند، اگر گناهى نیز مرتكب شوند، مشمول شفاعت ائمه معصومین(ع) قرار مىگیرند. آنها چنین مىپندارند كه اگر بر فرض در روضهی امام حسین(ع) شركت كنند و خود را شبیه گریهكنندگان قرار دهند، با توجه به روایت: «من بكى اَوْ اَبكى اَوْ تباكى للحسین وَجَبَتْ لَهُ الْجَنَّةُ»[1] همهی گناهانشان آمرزیده مىشود. اگر كسى با این دید به روایت نگاه كند، از یك طرف باعث مىشود دیگر هیچ ابایى از گناه كردن نداشته باشد؛ زیرا فكر مىكند مثلاً سینهزدن در یك شب عاشورا و تباكى براى سیدالشهدا(ع)، جبران همهی گناهان او را مىكند، از سوى دیگر چنین فردى نسبت به كسانى كه امامت ائمه معصومین(ع) را قبول ندارند، بیش از حد بدبین مىشود. روایتى هم به این مضمون داریم كه اگر كسى ولایت اهل بیت(ع) را قبول نداشته باشد، اگر بین ركن و مقام عبادت كند به طورى كه مثل مشك خشكیدهاى شود، خداوند او را به جهنم مىبرد.
صرف نظر از اینكه آیا سند چنین روایاتى صحیح است یا خیر، بیان چند نكته در این خصوص ضرورى است كه در ادامه به آنها اشاره مىكنیم.
یك مسأله اعتقادى مهم این است كه آیا ایمان و عمل هر دو، شرط سعادت هستند یا ایمان به تنهایى و یا عمل به تنهایى كافى است؟ به عبارت دیگر آیا اصل ایمان است یا عمل، یا هر دو؟
پاسخ اجمالى این سؤال این است كه بدون شك از نظر قرآن كریم، عمل بدون ایمان ارزشى ندارد. اگر كسى خداوند، روز قیامت، پیامبر اسلام(ص) و ائمه معصومین(ع) را قبول نداشته باشد، هر كار خوبى هم كه انجام دهد، باعث سعادت آخرتش نمىشود. اصولاً كسى كه اعتقادى به بهشت و جهنم و روز قیامت ندارد چگونه مىخواهد به بهشت برود؟! خداوند در قرآن كریم مىفرماید:
وَ الَّذِینَ كَفَرُوا أَعْمالُهُمْ كَسَرابٍ بِقِیعَةٍ یَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ ماءً حَتّى إِذا جاءَهُ لَمْ یَجِدْهُ شَیْئاً وَ وَجَدَ اللهَ عِنْدَهُ فَوَفّاهُ حِسابَهُ وَ اللهُ سَرِیعُ الْحِسابِ؛[2]
و آنان كه كافرند، اعمالشان در مَثَل به سرابى ماند در بیابان هموار بىآب كه شخص تشنه آن را آب پندارد و به جانب آن شتابد، چون بدانجا رسد هیچ آب نیابد و آن كافر، خدا را حاضر و ناظر اعمال خویش ببیند كه به حساب كارش تمام و كامل برسد [و كیفر كفرش بدهد] و خدا با سرعت به حساب تمام خلایق رسیدگى مىكند.
مردم معمولاً كسانى را كه كارهاى خوب زیاد و بزرگى انجام مىدهند، مثلاً بیمارستان مىسازند یا پولهاى خیلى كلان خرج مىكنند، بسیار محترم مىشمارند، حال آنكه شاید به دلیل عدم اعتقاد به روز قیامت و... كارهاى آنها در نظر خداوند ارزشى نداشته باشد. ممكن است بعضى بپرسند، مگر مىشود كسى كه برق را اختراع كرده و امروزه مردم تمام دنیا از اختراع او استفاده مىكنند به بهشت نرود؟ پاسخ این است كه از نظر قرآن اگر همین فردى كه برق را اختراع كرده است، وجود خداوند، و حقانیت اسلام، پیامبر(ص)، قرآن و ائمهی اثنا عشر(ع) نیز برایش ثابت شده باشد ولى تمام آنها را از روى عناد انكار كرده باشد، به بهشت نمىرود.
كسى كه از روى عمد حقیقتى را انكار كند و با اینكه مىفهمد یا مىتواند بفهمد، كوتاهى كند، هر كار خوبى هم كه انجام دهد، موجب سعادت اخرویش نمىشود. البته ممكن است خداوند در دنیا جزاى كار خوب او را بدهد، اما در رسیدگى به اعمال او در آخرت تأثیرى ندارد.
بنابراین از نظر اسلام و قرآن، اگر كسى ایمان نداشته باشد؛ یعنى معارف الهى برایش ثابت شده باشد و عمداً آنها را انكار كند، نه تنها به بهشت نمىرود، حتى بوى بهشت را هم استشمام نمىكند: «لا یَجِدُ ریحَ الجَنَّة». عكس این مطلب نیز ممكن است وجود داشته باشد؛ یعنى كسى كه ایمان دارد اما هیچ كار خوبى انجام نمىدهد. البته شاید اصلاً فرض اینكه كسى ایمان داشته باشد و هیچ عمل صالحى انجام ندهد، درست نباشد؛ چون كسى كه ایمان دارد حداقل یك «الله اكبر» مىگوید، یك سجده براى خدا مىكند، در پیشگاه الهى خضوع دارد و... . معناى ایمان این است كه شخص، اینها را قبول دارد و قطعاً این عقیده در زندگى او اثرى ـ هرچند محدود و كم ـ خواهد داشت. غیر ممكن است كسى به مطلبى ایمان داشته باشد ولى هیچ اثرى در زندگى او بر جاى نگذارد. اگر قبول دارد كه «خدا هست»، حتى اگر لال باشد و نتواند «الله اكبر» بگوید، حداقل در دلش خضوعى براى خدا انجام مىدهد. بنابراین فرض اینكه كسى ایمان واقعى داشته باشد ولى هیچ عمل صالحى انجام ندهد، بسیار مشكل است. فرض معقولش مثلاً این است كه نوجوانى در ابتداى رسیدن به سن تكلیف، خدا را بشناسد و ایمان بیاورد ولى به محض ایمان آوردن، از دنیا برود و فرصت نكند عمل صالحى انجام دهد.
در هر حال، ایمان به تنهایى مىتواند منشأ سعادت باشد به شرط آنكه فرض صحیحى داشته باشد. ادعاى كسانى كه مىگویند ایمان داریم اما در تمام عمرشان نه تنها یك كار خیر انجام نمىدهند بلكه مرتكب جنایات فراوانى نیز مىشوند، منطبق با واقعیت نیست و دروغ مىگویند. ایمان واقعى با ترك همهی اعمال صالح امكان ندارد؛ مگر اینكه كسى فرصت انجام چنین اعمالى را پیدا نكرده باشد. اصل اینكه ایمان مىتواند منشأ سعادت بشود، فى نفسه صحیح است اما لازمهی ایمان، عمل صالح است به شرط اینكه شرایط آن فراهم باشد و شخص فرصت داشته باشد تا عمل صالحى انجام دهد.
اما اگر لازمهی ایمان، عمل صالح است و انسان مؤمن گناه نمىكند، پس چرا مؤمنان فراوانى هستند كه مرتكب گناه مىشوند؟ در پاسخ به این سؤال باید بگوییم كه آنها مؤمن هستند اما ایمانشان ضعیف است؛ یعنى وقتى شهوت و غضب بر آنها غالب مىشود، لازمهی ایمان را فراموش مىكنند و مرتكب گناه مىشوند. با توجه به روایاتى كه در این زمینه وجود دارد، به هنگام انجام گناه، روح ایمان از فرد مؤمن جدا مىشود و در آن لحظه مؤمن نیست ـ اما كافر هم نمىشود ـ و وقتى شهوت و یا غضبش فروكش كرد، دوباره روح ایمان برمىگردد. انسان مؤمنى كه فىالجمله عمل صالحى هم انجام داده است، ولى به دلیل غلبهی شهوت و غضب مرتكب گناه مىشود، اگر انجام همان گناه، موجب شود كه به طور كلى معتقدات و لوازم ایمان را فراموش كند و هر روز بر گناهانش ـ آن هم گناهان كبیره ـ افزوده شود، چنین فردى در معرض كفر قرار دارد:
ثُمَّ كانَ عاقِبَةَ الَّذِینَ أَساؤُا السُّواى أَنْ كَذَّبُوا بِآیاتِ اللهِ وَ كانُوا بِها یَسْتَهْزِؤُنَ؛[3]
سرانجام كار آنان كه به آن اعمال زشت و كردار بد پرداختند این شد كه كافر شده و آیات خدا را تكذیب و تمسخر كردند. طبیعى است دلى كه اینقدر به گناه آلوده شده است، دیگر لیاقت ایمان ندارد. ایمان چنین فردى كم كم ضعیف مىشود و بعد به طور كلى از بین مىرود و دیگر باز نمىگردد.
البته انسانى كه ایمان صحیحى دارد و كار خیر هم انجام مىدهد، باز هم باید خطر را همیشه جلوى چشم خود ببیند؛ زیرا اگر خداى ناكرده به دلیل حبّ شهوت و شهرت و مقام، حرص دنیا، حسد و... به گناه آلوده شود، ممكن است در معرض كفر قرار گیرد. بنابراین ایمان باید بقا داشته باشد تا موجب سعادت گردد. البته هر ایمانى هم موجب سعادت ابدى نمىشود. اگر انسانى تا روز آخر عمر با ایمان باشد، اما در لحظهی مرگ فاقد ایمان شود، مثل این است كه از اول كافر بوده است. عكس این مطلب نیز صادق است؛ یعنى اگر كسى فقط لحظهی آخر عمر واقعاً ایمان بیاورد، گناهان گذشتهی او آمرزیده مىشود.
یك فرض دیگر این است كه سرنوشت اخروى انسان مؤمنى كه عمل صالحى انجام داده ولى از سوى دیگر مرتكب گناهان زیادى نیز شده است و قبل از مرگ موفق به توبه نمىشود، چیست؟ چنین فردى آیا به بهشت مىرود یا به جهنم؟
در توضیح این مسأله باید بگوییم، انسان اگر قبل از مرگ موفق به توبه ـ آن هم توبهی نصوح و واقعى ـ شود، همهی گناهانش آمرزیده مىشود. ممكن است كسانى بگویند بیان اینگونه مطالب موجب تجرى بیشتر گناهكاران مىشود؛ اما ما مىگوییم چه كسى مىتواند مطمئن باشد كه موفق به توبه نصوح مىشود؟ در هر حال اگر موفق به توبه شد، خداوند ضمانت كرده گناهان او را بیامرزد:
إِلاّ مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلاً صالِحاً فَأُوْلئِكَ یُبَدِّلُ اللهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ وَ كانَ اللهُ غَفُوراً رَحِیماً؛[4]
مگر آن كسانى كه از گناه توبه كنند و با ایمان به خدا عمل صالح به جاى آرند، پس خدا گناهان آنها را بدل به ثواب گرداند كه خداوند در حق بندگان بسیار آمرزنده و مهربان است.
همچنین انسانى كه در مدت عمر خود كبایر را ترك كرده و تنها مرتكب صغایرى شده كه به حد كبیره نرسیده است، اگر در لحظات آخر موفق به توبه نشود، خداوند او را مىآمرزد:
إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَیِّئاتِكُمْ وَ نُدْخِلْكُمْ مُدْخَلاً كَرِیماً؛[5]
چنانچه از گناهان بزرگى [گناهان كبیره] كه شما را از آن نهى كردهاند دورى گزینید ما از گناهان دیگر شما درگذریم و شما را [در دو عالم] به مقامى بلند و نیكو برسانیم. البته این در صورتى است كه سیئات و صغایر چنین فردى به حد كبیره نرسیده باشد؛ زیرا اصرار بر صغایر، خود گناهى است كبیره.
اما فردى كه قبل از مرگ موفق نشده از گناه كبیرهاش توبه كند چطور؟ بر اساس روایاتى كه در این زمینه داریم، ملك الموت جان اینگونه افراد را سخت مىگیرد. اگر با همان سخت گرفتن جانشان، حسابشان پاك شد، به بهشت مىروند وگرنه ممكن است مدتى در عالم برزخ معذّب بوده و فى الجمله عقابهایى داشته باشند. اینكه شب اول قبر و در عالم برزخ چه معاملهاى با آنها مىكنند، خدا مىداند. ممكن است حتى در محشر، ناراحتىها، گرفتارىها، گرسنگىها و تشنگىهایى داشته باشند. اگر با این عقابها، حسابشان پاك شد، مشمول آمرزش مىشوند و به شفاعت پیغمبر(ص) و ائمه معصومین(ع) به بهشت مىروند. البته شرط رفتن به بهشت، این است كه اصل ایمانشان لطمه نخورده باشد و تا لحظهی مرگ آن را حفظ كرده باشند.
البته ناگفته نماند كه درباب «مرتكب كبیره» خوارج معتقد بودند اگر كسى مرتكب گناه كبیره ـ آن هم كبیرهاى كه خود آنها كبیره مىدانستند ـ شود، كافر است. بر این اساس بود كه حضرت على(ع) را كافر مىدانستند؛ زیرا پذیرفتن حكمیت از سوى آن حضرت را یك گناه كبیره مىپنداشتند. آنها به دلیل همان عقاید انحرافى كه داشتند شیعیان را سر مىبریدند و به زنهایشان تجاوز مىكردند. آرى، همانهایى كه قائم اللیل و صائم النهار و حافظ قرآن بودند، چنین عقیدهی فاسدى داشتند. در هر صورت، این قول خوارج كه هر كبیرهاى موجب كفر مىشود، غلط است. البته اگر كسى گناه كبیرهاى انجام دهد و موفق به توبه هم نشود، گرفتار عذاب الهى مىگردد اما كافر نمىشود، بلكه اگر ایمانش محفوظ مانده باشد، هر چند مرتكب كبیرهاى هم شده باشد، بعد از تحمل عذاب، نهایتاً وارد بهشت مىشود. بنابراین براى رفتن به بهشت، ایمان شرط اساسى است؛ بدون ایمان كسى به بهشت نمىرود.
1- شرط نجاتبخش بودن ولایت اهل بیت(ع) را بیان کنید.
2- اما اگر لازمهی ایمان، عمل صالح است و انسان مؤمن گناه نمىكند، پس چرا مؤمنان فراوانى هستند كه مرتكب گناه مىشوند؟
[1]. البته عین این عبارت در روایات نیامده است، ولى شبیه و مضمون آن را در روایات داریم. براى نمونه ر. ك: حاج شیخ عباس قمى، نفس المهموم، فصل دوم، ح 13 و 14.
[2]. نور (24)، 39.
[3]. روم (30)، 10.
[4]. فرقان (25)، 70.
[5]. نساء (4)، 31.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله محمدتقی مصباح یزدی