«اعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم
لَقَدْ مَنَّ اللهُ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ یتْلُو عَلَیهِمْ آیاتِهِ وَ یزَكِّیهِمْ وَ یعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَ إِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ»؛[1]
«خداوند بر مؤمنان منّت گذاشت که در میانشان از خودشان رسولی برانگیخت تا آیات خدا را بر آنان تلاوت کند و آنها را از رذایل و پلیدیها پاک سازد و راه و رسم زندگی در این دنیا و طریق درک و فهم معارف را به آنان تعلیم کند، در حالی که آنها در ضلالت و گمراهی آشکاری بودند».
معنا و مفهوم منّت
کلمهی مّنت که آیه فرموده: «لَقَدْ مَنَّ اللهُ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ» به گفتهی اهل لغت به معنای اعطای نعمت بزرگ است. یعنی وقتی کسی متاعی گرانقدر و ارزشمند به کسی عطا کند، میگویند منّت بر او گذاشت. اینجا هم خداوند از بعثت رسول اکرم(ص) تعبیر به منّت کرده، از آن نظر که هیچ نعمتی در جلالت قدر و منزلت به پای آن نمیرسد.
نعمت هدایت
همهی خیرات و برکات در دنیا و آخرت، نشأت گرفته از بعثت است که یکی از برکات آن، نعمت هدایت است که از اعظم نعم الهی است و راه رسیدن به سعادت ابدی را پیش پای انسان میگشاید، و لذا ما در شبانهروز چندین بار در نمازهایمان که بزرگترین مظهر عبادت و بندگی است، از خدا نعمت هدایت میطلبیم و میگوییم:
«إهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ»؛
«ما را به راه راست و صراط مستقیم هدایت فرما».
و این نعمت هدایت نیز متأخّر از نعمت خلقت است؛ یعنی نعمت آفرینش وایجاد، از عدم بهوجود آوردن، نیستی را تبدیل به هستی کردن، از هیچ چیز همه چیز ساختن و لاشیء را شیء کردن، نخستین نعمت خدا به عالم انسان است! چنان که در سورهی (هَلْ أتی) میخوانیم:
«هَلْ أَتى عَلَى الْإِنْسَانِ حِینٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ یكُنْ شَیئاً مَذْكُورًا»؛[2]
«آیا چنین نیست که روزگار درازی بر انسان گذشت، در حالی که چیز قابل ذکری نبود»؟
ما از گذشتهی خود خبری بگیریم و ببینیم چه بودهایم که اکنون این شدهایم؟ ذرّات وجود ما در همه جای عالم پخش بوده؛ در میان خاکها، لابهلای صخرهها، قطرات باران، امواج هوا، اشعّهی خورشید و... تا آن که دست قدرتی آن ذرّات پراکنده را جمع کرده و اینچنین ترکیب و تنظیم کرده و صورت و سیرتی داده و اینک انسانی شده است.
خداوند متعال در سورهی (هَلْ أتی) میفرماید: تو ای انسان، ابتدا چیز قابل ذکری نبودی؛ امّا در سورهی مریم میفرماید: اصلاً تو چیزی نبودی!
«یا زَکَرِیَّا إنَّا نُبَشِّرُکَ بِغُلامٍ اسْمُهُ یَحْیَی...»؛
به زکریّا پیامبر بزرگ خود، که پیرمرد بود و نود سال داشت و همسرش هم پیرزنی نازا بود، بشارت داد که میخواهم به تو فرزندی به نام یحیی بدهم! او با تعجّب عرض کرد:
«قَالَ رَبِّ أَنَّى یكُونُ لِی غُلامٌ وَ كانَتِ امْرَأَتِی عَاقِرًا وَ قَدْ بَلَغْتُ مِنَ الْكِبَرِ عِتِیا»؛
«گفت: خدایا، چگونه ممکن است من فرزنددار شوم و حال آن که زنم عجوزی نازا و خودم پیری فرتوت و از کار افتادهام»!
«قَالَ كَذَلِکَ قالَ رَبُّکَ هُوَ عَلَیَّ هَینٌ وَ قَدْ خَلَقْتُکَ مِنْ قَبْلُ وَ لَمْ تَکُ شَیئاً»؛
«جواب آمد: این گفتار پروردگار توست که میگوید: این کار بر من آسان است. خودت را من پیش از این خلق کردهام و حال آن که چیزی نبودی».
آری، اوست که لاشیء را شیء میسازد و از هیچ چیز، همه چیز میآفریند.
«إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشاجٍ نَبْتَلِیهِ...»؛
«ما انسان را از نطفهای که دارای استعدادهای گوناگون است آفریدهایم...».
از مراحل خلقت انسان، مرحلهی نطفه بودن اوست و داشتن استعدادهای گوناگون و سپس برای هدایت آماده گشتن.
«إِنَّا هَدَیناهُ السَّبِیلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً»؛[3]
«ما راه را به او نشان دادیم، میخواهد سپاسگزار باشد یا ناسپاس».
از آیات استفاده میشود که خلقت انسان از شیء ناچیز آغاز گشته و به مرحلهی هدایت رسیده است؛ یعنی «هدایت» نعمتی است که در رتبهی متأخّره از خلقت قرار گرفته و از طریق بعثت تحقّق یافته است. احیاناً کودکصفتانی میاندیشند که آیا بهتر نبود ما را در همان عالم لاشیء و نیستی باقی میگذاشتند و به این عالم نمیآوردند تا به گناهان مبتلا نشویم و از جهنّم سوزان سر درنیاوریم!
خلقت و هدایت انسان به اقتضای صفت سبّوحیّت خداوند
این همان طرز تفکّر عمربن خَطّاب است؛ درتفسیر مجمعالبیان نقل شده که وقتی عمر این آیه را شنید که میفرماید:
«هَلْ أَتى عَلَى الْإِنْسَانِ حِینٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ یكُنْ شَیئاً مَذْكُورًا»؛
«دورانی بر انسان گذشت که چیز قابل ذکری نبود».
گفت:
«لَیْتَ ذلِکَ ثُمَّ»؛
ای کاش آدم همچنان در عالم شیء غیر مذکور باقیمانده و بهوجود نیامده بود و سبب پیدایش ما و مبتلا گشتنمان نشده بود! این سخن بیانگر عدم معرفت و نشناختن خدا و صفات علیای خداست. گویندهی این سخن ندانسته است که خدا سبّوح و کمال مطلق است. یعنی هیچگونه نقص از قبیل جهل و عجز و بخل و ... به ساحت قدس او راه ندارد. او از ازل میدانست که ممکن است ماهیّتی به نام انسان دارای استعداد تکامل بهوجود آید که از خاک برآید و بر افلاک نشیند؛ آنچنان در حرکت به سوی کمال و عروج به عالم بالا اوج بگیرد که فرشتگان آسمان نیز از همدوشی با او عاجز شوند. او میتواند در غرفات جَنَّة المأوَی و سُرادِقات جَنّة اللِّقاء به حیات ابدی و سعادت سرمدی نایل گردد.
آری، خدا از یک سو علم به امکان وجود چنین ماهیّتی داشت و از دیگر سو قدرت و توانایی ایجاد آن را نیز در خود میدید. حال اگر با داشتن این علم و این قدرت، چنین ماهیّتی را ایجاد و خلق نمیکرد، آیا متّهم به بخل نمیشد؟
از باب مثال اگر شما بدانید فلان خانواده بیچاره و بدبخت و خاکنشینند، بیمار و گرفتارند، و شما میتوانید آنها را از بدبختی برهانید و به رفاه در زندگی برسانید، اگر چنین نکنید طبیعی است که مبتلا به صفت بخل و قساوت و بیرحمی هستید. آری، خدا هم میدانست که ماهیّتی به نام انسان با آن که مستعدّ تکامل است، در عالم فقر عدم که بدترین نوع فقر و خاکنشینی و بدبختی است، با محرومیّت از هرگونه حیات و کمالی دست به گریبان است و از عمق سرشتش دست حاجت به سوی حضرت علیم قدیر رحیم دراز کرده و از او نعمت ایجاد و اِحیاء و اِغْناء میطلبد. آنگونه که خودش فرموده است:
«یا أَیهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللهِ وَ اللهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ»؛[4]
«ای مردم، شما فقیر درگاه خدایید و خدا بینیاز و ستوده است».
حال اگر با این وصف اعتنا نکند و او را از فقر عدم نرهاند، بدیهی است که متّهم به نقیصهی بخل و قساوت و بیرحمی خواهد بود.
«وَ تَعالَی اللهُ عَنْ ذلِکَ عُلُوّاً کَبِیراً»؛
اینجا ممکن است این شبهه به ذهن کسی بیاید که در مثالی که شما آوردید خانوادهی فقیری وجود دارند و ما موظّفیم آنها را بر اساس علم و قدرتی که داریم از فقر و بدبختی برهانیم، امّا قبل از این که خدا انسان را بیافریند اصلاً فقیر نیازمند به ایجادی وجود ندارد تا از خدا نعمت ایجاد و اغنا بطلبد! در جواب میگوییم: بله، انسان قبل از ایجاد، در عالم خلق معدوم بوده ولی در عالم علم خدا موجود بوده است.
«أ لا یَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَ هُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ»؛[5]
آیا آن کس که خلق میکند قبلاً از وضع و حال آنچه میخواهد ایجادش کند آگاهی ندارد؟ معمار و مهندسی که ساختمانی بنا میکند، ابتدا نقشه و طرح آن را در عالم ذهن خود ترسیم مینماید و سپس آن را در عالم خارج اجرا میکند. خالق حکیم انسان نیز علیم لطیف خبیر است و پیش از این که او را بیافریند، در عالم علم خودش از تمام اسرار و دقایق و لطایف ماهیّت او آگاه بوده و فقر و نیاز همهجانبهی او را میدانسته و توانایی بر رفع نیاز او و اعطای وجود و حیات و دیگر کمالات به او داشته است، و لذا اگر او را به عالم خلق که عالم تکامل و گذرگاه سعادت ابدی است نمیآورد، ممکن بود او برای خودش حقّ اعتراضی به خدا قائل باشد و بگوید: تو با این که هم عالم به فقر همهجانبهی من بودی و هم قادر بر رفع آن، و همچنین خود را به صفت جود و رحمت و کرم میستودی، چرا مرا از کَتْم* عدم به عرصهی هستی در عالم خلق نیاوردی تا در مسیر تکامل بیفتم و به سعادت ابدی نایل گردم؟ ولی اینک که به او نعمت وجود و حیات و عقل و اراده و اختیار داده است، او اگر با سوء اختیار خود از صراط مستقیم حقّ منحرف گردد و سر از زبالهدان جهنّم درآورد، در این صورت احدی جز خودش شایستهی طعن و لعن و اعتراض نخواهد بود.
پس سُبُّوحیّت خدا و منزّه بودن او از جهل و عجز و بخل اقتضا کرده که انسان را متنعّم به نعمت خلق و ایجاد کند. اینک که موجود شده است، از آن نظر که دارای شهوت و غضب و دیگر تمایلات نفسانی است، احتیاج به هدایت دارد؛ زیرا اگر به حال خودش رها شود، از شهوات نفس تبعیّت میکند و خود را به تباهی میکشد، و لذا باز همان خدای سبّوح بر اساس علم و قدرت وجودش لازم است او را هدایت کند و راه حرکت به سوی سعادت مطلوب را به او بنمایاند. از طرفی هم بدیهی است که تمام افراد اهلیّت این را ندارند که با حضرت خالق سبحان تماسّ مستقیم بگیرند و برنامهی هدایت را از مقام ارفع اقدس او اخذ کنند، و لذا راهی جز این نیست که فردی از آدمیان را مشمول رحمت و عنایت خاصّ خود قرار دهد و او را به عنوان رسول و حامل وحی و برنامهی هدایت انسان برانگیزد و او باید علاوه بر آگاهی از تمام رموز هدایت، دارای مقام عصمت یعنی مصونیّت از هرگونه لغزش و سهو و خطا در مرحلهی اخذ وحی از خدا و ابلاغ آن به بندگان خدا باشد و این همان نعمت بعثت است که خدا از آن تعبیر به «منّت» کرده و فرموده است:
«لَقَدْ مَنَّ اللهُ عَلَی الْمُؤْمِنینَ إذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولاً مِنْ أنْفُسِهِمْ...»؛
«بهراستی خدا بر مؤمنان منّت گذاشت هنگامی که در بین ایشان رسولی از جنس خودشان برانگیخت».
کلمهی (لقد) دالّ بر حتمیّت مطلب است، زیرا سبّوحیّت خدا به طور حتم اقتضا میکند که هم انسان را خلق کند هم برای هدایت او رسول برانگیزد و این نعمت اگر چه از آنِ همهی آدمیان است، امّا از آن نظر که تنها اهل ایمان از آن بهره میبرند، فقط از آنان یاد کرده و فرموده است: خدا بر مؤمنان منّت گذاشت و در میانشان رسولی برانگیخت.
منّتگذاری خداوند منّت محمود است
این نکته نیز شایان ذکر است که منّتگذاری در ذهن ما خوی زشتی است ولی باید توجّه داشت که اگر کسی مثلاً خدمت کوچکی به کسی کرده و بعد آن را در مقام گفتار بزرگ نشان دهد و به رخ او بکشد، البتّه این خوی زشتی است؛ ولی اگر خدمت و احسان بزرگی کرده است و بعد برای این که ارزش آن را به طرف بفهماند ـ تا او از آن بهرهی وافی ببرد و در حفظ آن کوشا باشد ـ آن احسان را به زبان آورد، این خوی پسندیدهای است. از باب مثال شما یک گوهر گرانبها به عنوان جایزه به فرزندتان میدهید آنگاه به او میگویید: این گوهر که به تو دادم بسیار ارزشمند است مراقب باش آن را گم نکنی و دیگران از دستت نربایند!
این تذکّر، خود، نعمت و احسان دیگری و در واقع، منّت محمود و پسندیدهای است. خداوند منّان نیز برای آگاه ساختن اهل ایمان از ارزش نعمت بعثت، تذکّر داده و آنان را به قدردانی از آن نعمت و بهرهبرداری از آن ترغیب و تشویق فرموده است و ضمناً یادآوری کرده که این وجود عظیمالشّأن رسول(ص) و پیامآور آسمانی از جنس خود شما انسانهاست که خداوند علیم قدیر ساختمان وجود او را طوری پیریزی کرده که هم توانایی ارتباط با عالم ربوبیّت دارد هم قدرت ارتباط با عالم بشریّت.
«قُلْ إنَّما أنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحی إلَیَّ...»؛[6]
«ای پیامبر، بگو من هم بشری مانند شما هستم؛ تفاوت من با شما این است که به من وحی میشود...».
خودآزمایی
1- کلمهی مّنت در آیه «لَقَدْ مَنَّ اللهُ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ» به چه معناست؟
2- از آیات 2 و3 سورهی انسان، کدام نکات درباره خلقت انسان فهمیده میشود؟
3- کلمهی «لقد» در «لَقَدْ مَنَّ اللهُ عَلَی الْمُؤْمِنینَ إذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولاً مِنْ أنْفُسِهِمْ...» دالّ بر چه مطلبی است؟ چرا؟
پینوشتها
[1]ـ سورهی آل عمران، آیهی ۱۶۴.
[2]ـ سورهی انسان، آیهی ۱.
[3]ـ سورهی انسان، آیات ۲ و ۳.
[4]ـ سورهی فاطر، آیهی ۱۵.
[5]ـ سورهی ملک، آیهی ۱۲.
*کَتْم: پوشش.
[6]ـ سورهی کهف، آیهی ۱۱۰.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله سید محمد ضیاءآبادی