مولای ما، امیرالمؤمنین(ع) میفرماید:
إِنَّمَا هِی نَفْسِی أرُوضُهَا بِالتَّقْوَی.
من كه علی هستم خودم را با تقوا، به ریاضت وا میدارم و تمرین میدهم تا آلوده به تلذّذات دنیوی نشوم. توجّه میفرمایید كه او خود، تقوای مجسّم است؛ این سخن برای تنبیه و هشدار دادن به ماست كه اگر شما خود را در آغوش لذّات دنیوی بیفكنید از بُعد روحی شما كاسته میشود و از كمالات عالیه محروم میمانید، من خودم را تمرین میدهم.
لِتَأتِی آمِنَةً یوْمَ الْخَوفِ الْأكْبَرِ وَ تَثْبُتَ عَلَیجَوانِبِ الْمَزْلَقِ.[1]
«تا روز قیامت كه روز ترس بزرگ است، [این نَفْسم] از عذاب جهنّم مصونیت پیدا كرده و در پرتگاهها نلغزد و استوار بماند».
امام علی(ع) زندگی ساده و الهی خود را نشان مردم میداد و با گفتار و رفتارش میخواست ایمان به خدا و روز جزا را در دلها زنده نگه دارد و از آلودگی به دنیا تحذیرشان نماید. ولی آن مردم نه چنان بودند كه او را بشناسند و مقصودش را بفهمند، به همین جهت گاهی از دست آنان چنان به ستوه میآمد كه لب به شكایت از آنان و احیاناً به نفرینشان میگشود و میگفت:
لَوَدِدْتُ أنِّی لَمْ أرَكُمْ وَ لَمْ أعْرِفْكُمْ.[2]
آرزو میكنم ای كاش، شما را ندیده و نشناخته بودم.
قَاتَلَكُمُ اللهُ لَقَدْ مَلأتُمْ قَلْبِی قَیحاً وَ شَحَنْتُمْ صَدْرِی غَیظاً.[3]
«خدا شما را بكشد؛ دلم را پر از چرك و سینهام را آكندهی از غصّه و غم كردید».
گاهی پدرانه موعظه میكرد؛ گاهی با دلسوزی تمام تندی میكرد و توبیخشان مینمود و گاهی در میان بازار میایستاد و با صدای بلند گریه میكرد! مرد گریه كند خیلی مهم است؛ آن هم مردی مثل علی(ع) و آن هم در میان بازار!! دلش به حال مردم میسوخت، میگفت: آخر شما كه روز، سرگرم خرید و فروش و تبلیغ متاعتان هستید، شب هم كه خسته شدهاید و میخوابید.
فَمَتَی تُجَهِّزُونَ الزَّادَ وَ تُفَكِّرُونَ فِی الْمَعَادِ.[4]
«پس كی توشهی راه بر میدارید و دربارهی معاد و روز حساب میاندیشید».
سرانجام در سحرگاه شب نوزدهم ماه رمضان با شمشیر، جوابش را دادند. محاسن شریفش را با خون سرش خضاب كردند. در آن لحظه، یك صدا از محراب مسجد كوفه شنیده شد و صاحب آن صدا علی(ع) بود كه میگفت:
فُزْتُ وَ رَبِّ الْكَعْبةِ. «به خدای كعبه قسم؛ رستگار شدم».
به آنچه یك عمر در انتظارش بودم رسیدم. در همان لحظه صدای دیگری در فضای خاموش شهر كوفه پیچید و رستاخیزی بپا كرد! آن صدا از فرشتهی آسمانی بود كه میگفت:
تَهَدَّمَتْ وَ اللهِ اَرْكانُ الْهُدی وَ انْفَصَمَتِ الْعُرْوَةُ الْوُثْقی.
به خدا قسم؛ اركان هدایت فروریخت و ریسمان محكم نجات كه بین زمین و آسمان آویخته بود گسیخته شد.
قُتِلَ عَلی الْمُرْتَضی قَتَلَهُ اَشْقَی الاَشْقیاءِ.
«علی مرتضی به دست بدبختترین بدبختان جهان به شهادت رسید».
كَیفَ نَزَلَ بِهِمْ مَا كَانُوا یجْهَلُونَ وَ جَاءَهُمْ مِنْ فِرَاقِ الدُّنْیا مَا كَانُوا یأمَنُونَ وَ قَدِمُوا مِنَ الْآخِرَةِ عَلَی مَا كَانُوا یوعَدُونَ فَغَیرُ مَوْصُوفٍ مَا نَزَلَ بِهِمْ اجْتَمَعَتْ عَلَیهِمْ سَكْرَةُ الْمَوْتِ وَ حَسْرَةُ الْفَوْتِ فَفَتَرَتْ لَهَا أطْرَافُهُمْ وَ تَغَیرَتْ لَهَا ألْوَانُهُمْ ثُمَّ ازْدَادَ الْمَوْتُ فِیهِمْ وُلُوجاً فَحِیلَ بَینَ أحَدِهِمْ وَ بَینَ مَنْطِقِهِ وَ إِنَّهُ لَبَینَ أهْلِهِ ینْظُرُ بِبَصَرِهِ وَ یسْمَعُ بِاُذُنِهِ عَلَی صِحَّةٍ مِنْ عَقْلِهِ وَ بَقَاءٍ مِنْ لُبِّهِ یفَكِّرُ فِیمَ أفْنَی عُمُرَهُ وَ فِیمَ أذْهَبَ دَهْرَهُ وَ یتَذَكَّرُ أمْوالًا جَمَعَهَا أغْمَضَ فِی مَطَالِبِهَا وَ أخَذَهَا مِنْ مُصَرَّحَاتِهَا وَ مُشْتَبِهَاتِهَا قَدْ لَزِمَتْهُ تَبِعَاتُ جَمْعِهَا وَ أشْرَفَ عَلَی فِرَاقِهَا تَبْقَی لِمَنْ وَرَاءَهُ ینْعَمُونَ فِیهَا وَ یتَمَتَّعُونَ بِهَا فَیكُونُ الْمَهْنَاُ لِغَیرِهِ وَ الْعِبْءُ عَلَی ظَهْرِهِ وَ الْمَرْءُ قَدْ غَلِقَتْ رُهُونُهُ بِهَا فَهُوَ یعَضُّ یدَهُ نَدَامَةً عَلَی مَا أصْحَرَ لَهُ عِنْدَ الْمَوْتِ مِنْ أمْرِهِ وَ یزْهَدُ فِیمَا كَانَ یرْغَبُ فِیهِ أیامَ عُمُرِهِ وَ یتَمَنَّی أنَّ الَّذِی كَانَ یغْبِطُهُ بِهَا وَ یحْسُدُهُ عَلَیهَا قَدْ حَازَهَا دُونَهُ فَلَمْ یزَلِ الْمَوْتُ یبَالِغُ فِی جَسَدِهِ حَتَّی خَالَطَ لِسَانُهُ سَمْعَهُ فَصَارَ بَینَ أهْلِهِ لا ینْطِقُ بِلِسَانِهِ وَ لا یسْمَعُ بِسَمْعِهِ یرَدِّدُ طَرْفَهُ بِالنَّظَرِ فِی وُجُوهِهِمْ یرَی حَرَكَاتِ ألْسِنَتِهِمْ وَ لا یسْمَعُ رَجْعَ كَلامِهِمْ ثُمَّ ازْدَادَ الْمَوْتُ الْتِیاطاً فَقُبِضَ بَصَرُهُ كَمَا قُبِضَ سَمْعُهُ وَ خَرَجَتِ الرُّوحُ مِنْ جَسَدِهِ فَصَارَ جِیفَةً بَینَ أهْلِهِ قَدْ أوْحَشُوا مِنْ جَانِبِهِ وَ تَبَاعَدُوا مِنْ قُرْبِهِ لا یسْعِدُ بَاكِیاً وَ لا یجِیبُ دَاعِیاً ثُمَّ حَمَلُوهُ إِلَی مَحَطٍّ فِی الْأرْضِ فَأسْلَمُوهُ فِیهِ إِلَی عَمَلِهِ وَ انْقَطَعُوا عَنْ زَوْرَتِهِ.[5]
امام امیرالمؤمنین علی(ع) بعد از ذكر حال مغرورین از اهل دنیا كه متّعظ به وعظ هیچ واعظی از انبیاء و اولیای خدا نمیشوند، در حالی كه با چشم خود میبینند كه چگونه صاحبان عزّت و سطوت در برابر سلطان مرگ به زانو درآمده و رفتهاند، آنچنان كه دیگر راه فسخ و رجوع و بازگشتی برای آنها باقی نمانده است كه به دنیا بازگردند و جبران مافات نمایند، میفرماید:
«چگونه بدیشان نازل شد آنچه كه جهل به آن داشتند [از تفاصیل مرگ و شدائد هولانگیز آن] و به سراغشان آمد از جدایی دنیا چیزی كه از آن [به زعم خود] در امان بودند و وارد آخرت گشتند به همانگونه كه قبلاً وعده داده میشدند. پس سختیهایی كه برایشان فرود آمد [در هنگام مرگ] به وصف در نمیآید، سختی جان دادن و اندوه از دست رفتن [محبوبات]، دست به هم داده و بر آنها هجوم آوردند، در نتیجه اعضاء و جوارحشان سست گردید و رنگهایشان دگرگون شد.
پس از آن، ورود مرگ در آنان رو به ازدیاد و شدّت نهاد، تا آنكه میان هر یك از آنها و گفتارش حائل گردید [زبان از سخن بازماند] در حالتی كه او در بین كسان خویش [افتاده و] با دیدهاش [به اضطراب آنان] مینگرد و با گوشش [آه و نالهی آنها را] میشنود، عقلش به جا و درك و شعورش برقرار است. به فكر میرود كه عمر خود را در چه فنا كرده و روزگار خویش را چسان نابود ساخته است و به یاد میآورد اموالی را كه جمع كرده و در راه به دست آودرن آنها چشم [از حلال و حرام] بر هم نهاده و آنها را از مأخذی كه [بعضاً حلیت و حرمت آن] آشكار و [بعض دگر] مشتبه بوده فراهم نموده است.
طبعاً تَبِعات و آثار شوم جمعآوری آن اموال، گریبانگیر وی گردیده و [الحال] اشراف بر فراق آن همه گرد آوردهها پیدا كرده است [كه باید بگذارد و برود] تمام آن اموال میماند تا دیگران پس از او به خوشگذرانی در میراث وی بپردازند و از آن كام گرفته و برخوردار گردند.
نتیجه آنكه گوارایی [و لذّت ثروت او] مال دیگران بوده و بار سنگین [آثار شوم آن] بر پشت او باشد؛ در حالی كه مرد [مسكین] در گرو آن اموال مانده [از حساب و بازپرسی نسبت به آن رهایی ندارد و راه فَكّ و خلاصی از وبال آن به توبه و اعمال صالحه بر او] بسته شده است. پس بر اثر آنچه كه هنگام مرگ بر وی آشكار گشته [از زیان و تهیدستی نسبت به سعادت اُخروی] و از شدّت پشیمانی بر كار خود دست خود را میگزد و به آنچه كه در ایام عمرش به آن تمایل و رغبت داشت، بیرغبت میشود [از دنیا و همه چیز آن متنفّر میگردد] و آرزو میكند كه ای كاش آن كسی كه [وی] در امر دنیا به او رشك میبرد و به داشتن آن بر او حسد میورزید، همو این اموال را جمع كرده بود، نه این [و الآن هم بار سنگین و وبال این اموال بر دوش او میبود، نه بر دوش این].
پس پیوسته و دمبدم، مرگ در جسدش شدّت مییابد و راسخ میگردد، تا آنكه گوش او هم مانند زبانش از كار میافتد [دیگر صدا و سخنی هم نمیشنود] و در میان كسانش چنان میشود كه نه با زبانش سخن میگوید و نه با گوشش میشنود [تنها] چشم خود را به نظر كردن در چهرههای آنان میچرخاند، حركات زبان آنها را میبیند [ولی] كلام آنها را نمیشنود.
باز هم شدّت اِلْتِصاق و چسبندگی مرگ بیشتر میشود تا آنكه چشمش را هم میگیرد، چنانكه گوشش را گرفته بود [دیگر چیزی را نمیبیند] و جان از جَسَدش خارج میگردد [ در آن حال] او مُرداری میشود در میان كسانش كه از وی وحشت مینمایند و از نزدیك شدن به او دوری میكنند! نه گریه كنندهای را همراهی مینماید و نه خوانندهای را پاسخ میدهد. پس از آن [جنازهی] او را حمل میكنند به سوی شكافی یا محلّی از زمین [قبر] میآورند و او را در آن [تنها گذارده و] به عملش میسپارند و از دیدارش دست میكشند...».
از سُوَیدبن غَفْلَهْ كه از اصحاب امام امیرالمؤمنین(ع) بوده نقل شده: روزی وارد بر خانهی امام(ع) شدم و دیدم روی قطعه حصیری نشسته و چیزی از اثاث البیت و وسائل زندگی در خانهاش دیده نمیشود. با تعجّب و حیرت گفتم:
یا اَمیرَالْمُؤمِنینَ بِیدِكَ بَیتُ الْمال وَ لَسْتُ اَرَی فِی بَیتِكَ شَیئاً مِمّا یحْتاجُ اِلَیهِ الْبَیتُ.
«آقا! بیتالمال در اختیار شماست [و شما حدّاقلّ به قدر نیاز یك فرد مسلمان میتوانید از بیتالمال استفاده كنید] و من در خانهی شما چیزی كه هر خانهای به آن نیاز دارد نمیبینم»!
فَقالَ یاَبْنَ غَفْلة اِنَّ الْبَیتَ لا یتَاَثَّثُ فِی دارِ النَّقْلَةِ وَ لَنا دارٌ نَقَلْنا اِلَیها خَیرَ مَتاعِنا و اِنّا عَنْ قَلِیلٍ اِلَیها صائِرُون.[6]
«ای پسر غفله! هیچگاه خانهی موقّتی احتیاج به اثاث ندارد! ما خانهای [در ورای این دنیا] داریم و بهترین متاع خود را به آن خانه فرستادهایم و خودمان نیز اندكی بعد به آنجا خواهیم رفت».
این معنای چشم بیدار و قلب هوشیار است كه خود را و هدف از حیات خود را شناخته است و میفهمد چه میكند و عملاً مسافر بودن خود را نشان میدهد و میفهماند كه یك آدم مسافر هرگز خانهی موقّت خود را غرق در اثاث و تجمّل نمیكند مگر اینكه مسافر بودن خود را فراموش كرده باشد و نداند كه پردههای الوان و فرشهای فراوان، مال خانه و آرامگاه همیشگی انسان است نه مناسب با خانهی موقّت انسان. اینك یا امیرالمؤمنین! اگر تو عاقل هستی، پس مسلّم عقل ما پارسنگ میبرد و اگر ما عاقل هستیم؛ پس بی جهت دنبال تو افتادهایم و داد علی میزنیم. چه آنكه هیچ شباهتی به علی(ع) نداریم!! نه فكرمان فكر علی و نه كارمان كار علی است!
پایان
1- به چه دلیل امیرالمؤمنین(ع) میفرماید: «إِنَّمَا هِی نَفْسِی أرُوضُهَا بِالتَّقْوَی»؟
2- امام علی(ع) میخواست با زندگی ساده و الهی خود و با گفتار و رفتارش کدام مطالب را به مردم بفهماند؟
3- معنای چشم بیدار و قلب هوشیار چیست؟
[1]ـ نهجالبلاغهی فیض، نامهی ۴۵.
[2]ـ نهجالبلاغهی فیض، خطبهی ۲۷.
[3]ـ همان.
[4]ـ بحارالانوار، جلد۷۷، صفحهی ۴۲۲.
[5]ـ نهجالبلاغهی فیض، خطبهی ۱۰۸، قسمت سوّم.
[6]ـ ارشادالقلوب دیلمی، صفحهی ۲۶۲.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت