او بشری است که به تدبیر و تنظیم خدا دستگاه گیرندهی وحی از آسمان، در وجودش قرار داده شده است. از عالم بالا میگیرد و به عالم انسان ابلاغ میکند. آری، آن کس که میخواهد تربیت عالم انسان را به عهده بگیرد، اینچنین باید باشد؛ دری از آسمان به رویش باز باشد و در دیگری از زمین، وگرنه فرشته قادر بر تربیت انسان نخواهد بود؛ زیرا فرشته دارای شهوت و غضب نیست تا بتواند الگوی عملی برای انسانی باشد که دارندهی شهوت و غضب است. آن پیامبر از جنس بشر است که میتواند بگوید: من هم مانند شما موجودی مرکّب از عقل و شهوت و غضبم که توانستهام عقلم را حاکم بر شهوتم قرار بدهم. از شما هم میخواهم مثل من باشید. آن تأثیری که پیامبر از طریق عملش در تربیت انسانها داشت، به طور مسلّم از طریق گفتارش نداشت. او هر چه میگفت، ابتدا خودش به آن عمل میکرد و سپس مردم را به پیروی از عملش دعوت میکرد و میفرمود:
«وَ اُمِرْتُ لِأنْ أکُونَ أوَّلَ الْمُسْلِمِینَ»؛[1]
«من مأمورم اوّل کسی باشم که در مقابل خدا تسلیم است».
به ما نیز اینچنین دستور داده و گفتهاند شما که به قول خود میخواهید در حدّ خودتان کار انبیاء(ع) را انجام بدهید اینگونه عمل کنید.
«کُونُوا دُعَاةً لِلنّاسِ بِغَیْرِ ألْسِنَتِکُمْ»؛
«مردم را با غیر زبانتان دعوت به دین کنید».
این تعبیر هم عجیب است؛ با این که در دعوت به حقّ و تبلیغ دین، زبان باید در کار باشد، وقتی میخواهند کم اثر بودن گفتار عاری از کردار را نشان بدهند اینگونه تعبیر میکنند که گویی اصلاً زبان در امر دعوت به دین نقشی ندارد. دعوت به دین باید طوری باشد که:
«لِیَرَوْا مِنْکُمُ الْوَرَعَ وَ الاِجْتِهَادَ وَ الصَّلاةَ وَ الْخَیْرَ»؛
«مردم از شما پرهیز از گناهان و کوشش در بندگی و نماز [به معنای حقیقی] و مطلق کارهای نیک را ببینند».
از شما ببینند که چه میکنید، نه فقط بشنوند از شما که چه میگویید. این قدر از زبان خودتان و گوش مردم مایه نگذارید؛ از چشم مردم و عمل خودتان نیز مایه بگیرید. عمل به مردم نشان بدهید تا اثرگذار باشد.
«فَاِنَّ ذلِکَ الدّاعِیَّة»؛[2]
«بهراستی که دعوت کننده [ی مردم به دین] معنای واقعیش همین است».
حال، خداوند حکیم از میان آدمیان رسول خود را برانگیخت تا اینگونه عمل کند:
«یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ»؛
کار اوّلش این که آیات خدا را بر مردم تلاوت کند. البتّه این منافات با امّی بودن پیامبر اکرم(ص) ندارد که در تمام عمرش نه یک صفحه نوشتهای خوانده نه یک سطر خطّی نوشته است! چنان که خدایش در این باره فرموده است:
«وَ ما كُنْتَ تَتْلُو مِنْ قَبْلِهِ مِنْ كِتَابٍ وَلا تَخُطُّهُ بِیمِینِکَ...»؛
«تو پیش از نزول قرآن نه کتابی میخواندی نه با دست خود چیزی مینوشتی...».
«...إِذاً لَارْتَابَ الْمُبْطِلُونَ»؛[3]
...اگر چنین بودی، دشمنانت برای ابطال دعوتت دستاویزی مییافتند و میگفتند: او کتابهای پیشینیان را میخواند و از روی آنها نسخه برمیدارد و به نام وحی خدا به ما تحویل میدهد! چنان که با نبود چنین دستاویزی:
«وَ قالُوا أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ اكْتَتَبَهَا فَهِیَ تُمْلَى عَلَیهِ بُكْرَةً وَأَصِیلاً»؛
«گفتند: او از افسانههای گذشتگان رونویسی میکند. صبح و شام بر او املا میکنند و او مینویسد»!
ولی خدا آنها را تخطئه کرده که او اصلاً سواد نوشتن و خواندن از ابتدا نداشته است و کمال او در همین است که منبع و مرجعی جز اقیانوس بیکران وحی خدا ندارد و میگوید:
«...إنْ أتَّبِعُ إلاّ ما یُوحَی إلَیَّ...»؛
«...جز آنچه از جانب خدا به من وحی میشود، دنبال چیزی نمیروم...».
سواد خواندن و نوشتن برای افراد عادی کمال بزرگ است و نداشتن آن نقص خجلتبار. امّا همین خواندن و نوشتن برای رسول الله اعظم(ص) نقصی بزرگ و سبب ایجاد شبهه در صدق ادّعای نزول وحی است.
اگر بودی کمال اندر نویسایی و خوانایی
چرا آن قبلهی کلّ نانویسا بود و ناخوانا؟
داشتن قریحهی شعرسرایی نیز برای هر کسی کمال است ولی برای پیامبر اکرم(ص) نقص است که خدایش فرموده:
«وَ ما عَلَّمْناهُ الشِّعْرَ وَ ما یَنْبَغِی لَهُ...»؛[4]
ما به او شعر یاد ندادیم و شایستهی شأن او نیست، و لذا نه تنها هیچگاه شعر نمیگفت بلکه اشعار دیگران را هم نمیخواند و اگر فرضاً میخواست تک بیتی از دیگری بخواند، کلماتش پس و پیش میشد و از وزن میافتاد و معالوصف دشمنانش به شاعری متّهمش کردند:
«وَ یَقُولُونَ أ إنَّا لَتارِکُوا آلِهَتِنا لِشاعِرٍ مَجْنُونٍ»؛[5]
«میگویند: آیا ما به گفتهی شاعر مجنونی دست از خدایان خود برداریم»؟
خداوند علیم حکیم به رسول مکرّمش(ص) قریحهی شعرسرایی و خواندن و نوشتن نداد، از این جهت که دستاویزی برای باطلکاران و باطلخواهان میشد و قرآن را که وحی الهی است به شعر شاعران و استنساخ* شده از کتب پیشینیان مشتبه میساختند.
حاصل این که امّی بودن پیامبر اکرم(ص) منافات با این ندارد که یکی از وظایف الهیاش تلاوت آیات خدا بر مردم است؛ زیرا تلاوت و قرائت قرآن مستلزم خواندن از روی نوشتهای نیست، چنان که حافظان قرآن تلاوت قرآن میکنند بدون این که نوشتهای مقابلشان باشد.
وظیفهی دیگر آن حضرت:
«وَ یُزَکّیهِمْ»؛
«مردم را [از رذایل و زشتیهای اخلاقی] پاک گرداند».
«وَ یُعَلِّمُهُمْ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَة»؛[6]
و راه و رسم زندگی و طریق درک و فهم حقایق هستی را به آنها تعلیم دهد. او معلّم عالم انسان هست امّا متعلّم از عالم انسان نیست.
نگار من که به مکتب نرفت و خطّ ننوشت
به غمزه مسأله آموز صد مدرّس شد
او خود، قلم اعلای حضرت ربّالعالمین است. تمام کلمات و سطور این کتاب آفرینش به اذن خدا به ارادهی او که مجرا و واسطهی فیض است تکوّن پیدا کرده است. تمام عالمان و کاتبان و شاعران، وجود و علم و فکر و ذوقشان، رشحهای از رشحات علمی آن وجود اقدس انور است. ولی با این همه، او نه صفحهای خواند نه خطّی نوشت و نه شعری بر زبانش جاری شد!
«...إنْ هُوَ إلاّ ذِکْرٌ وَ قُرْآنٌ مُبِینٌ»؛
«... این [آیات قرآن] نیست مگر ذکر و یادآوری و قرآنی روشن و آشکار».
«لَقَدْ مَنَّ اللهُ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ یتْلُو عَلَیهِمْ آیاتِهِ وَیزَكِّیهِمْ وَیعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَالْحِكْمَةَ وَ إِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلَالٍ مُبِینٍ»؛
خدا بر اهل ایمان منّت گذاشت که رسولی از میانشان برانگیخت، در حالی که آنان پیش از آمدن آن رسول در گمراهی آشکاری بودند و چه گمراهی از این بارزتر که انسان زندهی با عقل و شعور در مقابل یک موجود مردهی بیعقل و شعور اظهار ذلّت کند و آن را مؤثّر در سرنوشت خود بداند و قربانی برایش ببرد و بر اثر همین جهل و دنائت روح و پستی فکر، انواع و اقسام گناهان را مرتکب شود؛ گناهانی که امنیّت عمومی را از بین میبرد؛ از قبیل قتل و غارت، دزدی و یغماگری و گناهانی که خانوادهها را ویران میکند؛ مثل زنا، شُرب خَمر، بچّهکشی و گناهانی که به اقتصاد عمومی لطمه میزند؛ مثل ربا و قمار و گناهانی که وحدت اجتماعی را از بین میبرد مثل دروغ، غیبت، نفاق، حسدورزی و ...
این روش، روش جاهلیّت است و آن مردم، مردم عصر جاهلیّت نامیده شدهاند. امّا روشن است که این صفت جاهلیّت به مردم جزیرةالعرب قبل از ظهور اسلام اختصاص ندارد! بلکه هر مردمی در هر عصر و زمانی و در هر شهر و دیاری که متّصف به این صفات و مرتکب این اعمال باشند اهل جاهلیّت هستند، اگر چه به زعم خودشان متمدّن نامیده شوند و اسماً مسلمان و حتّی شیعه به حساب بیایند! گیرم آنها مردم جاهلیّت اُولی بودهاند و اینها مردم جاهلیّت ثانیهاند. زیرا آنچه که ملاک جاهلیّت آن مردم بوده است، از افکار شیطانی و اخلاق زشت و اعمال ننگین، در میان این مردم به قول خود متمدّن و مسلم و شیعی جاری و ساری است! آن هم به نحو اَتمّ و اَکمل! منتهی در پوشش القاب و عناوین فریبنده و گولزن. حتّی خود رسول اکرم(ص) فرموده است:
«یَأتِی فِی آخِر الزَّمانِ اُناسٌ مِنْ اُمَّتِی یَاتُونَ الْمَساجِدَ یَقْعُدُونَ حَلَقاً ذِکْرُهُم الدُّنیا... مَساجِدُهُم مَعْمُورَةٌ مِنَ الْبِناءِ وَ قُلُوبُهُمْ خَرابٌ مِنَ الْهُدی عُبّادُهُمْ عَلَی الرِّیاءِ وَ تُجّارُهُمْ عَلَی اَکْلِ الرِّبا وَ نِسائُهُم عَلَی زینَةِ الدُّنْیا»؛
«در آینده گروهی میآیند که از امّت من محسوب میشوند. آنها به مسجدها میآیند و دستهدسته مینشینند امّا فکر و ذکرشان دنیاست! مساجدشان از حیث ساختمان آباد است و قلبهاشان از حیث هدایت ویران! عبادتکنندگانشان ریاکارند و تاجرانشان رباخوار و زنانشان آرایشطلب».
«فَتَعَجَّبَتِ الصَّحابَةُ فَقالُوا یا رَسُولَ الله اَیَعْبُدُونَ الاَصْنامَ»؛
«اصحاب از شنیدن این گفتار رسول خدا تعجّب کردند و گفتند: آیا آن روز آن مردم بتپرست میشوند»؟
«قالَ نَعَمْ کُلُّ دِرْهَمٍ عِنْدَهُم صَنَمْ»؛[7]
«فرمود: بله، هر یک درهم پیش آنها یک بت میشود»!
این جمله بهراستی عجیب است و اعجازی از پیشگوییهای رسول خدا(ص) است که آن روز گفته و امروز تحقّق آن را مشاهده میکنیم و حاکمیّت پول را در ابعاد زندگی مردم بالعیان میبینیم. مردمی شدهاند که اگر از جایی بوی پول به شامّهشان برسد و رنگ پول به چشمشان بخورد، تا خود را به آن نرسانند آرام نمیشوند و در راه رسیدن به آن از هیچ گناهی نمیپرهیزند. آری، چه بجا فرمودهاند:
«حُبُّ الدُّنْیَا رَأْسُ کُلِّ خَطِیئَةٍ»؛[8]
«دنیادوستی سردستهی همهی گناهان است».
یکی به جای «دنیا» میگفت «دینار»
«حُبُّ الدِّینارِ اُسُّ کُلِّ خَطیئة»؛
«پولدوستی پایه و اساس هرگونه خطایی است».
1- به چه دلیل فرشته قادر به تربیت انسان نخواهد بود؟
2- چه زمانی از تعبیر «کُونُوا دُعَاةً لِلنّاسِ بِغَیْرِ ألْسِنَتِکُمْ» استفاده میکنند؟
3- آیا امّی بودن پیامبر اکرم(ص) با تلاوت آیات خدا توسط ایشان بر مردم منافات دارد؟ چرا؟
[1]ـ سورهی زمر، آیهی ۱۲.
[2]ـ سفینةالبحار، جلد۲، صفحهی ۶۴۳ (ورع).
[3]ـ سورهی عنکبوت، آیهی ۴۸.
[4]ـ سورهی یس، آیهی ۶۹.
[5]ـ سورهی صافّات، آیهی ۳۶.
*استنساخ: نسخه برداری، کپی کردن.
[6]ـ سورهی بقره، آیهی ۱۲۹.
[7]ـ بحارالانوار، جلد ٢٢، صفحهی ٤٥٣، برگزیده از قسمتهای متعدّد از یک حدیث شمارهی ١١.
[8]ـ اصول کافی، جلد ٢، صفحهی ١٣١.
*مِنْ حَیْثُ لایَشعُر: ناخودآگاه، بدون اطّلاع.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت