امام سیّدالسّاجدین، زینالعابدین(ع) نامهای به محمّدبن مسلم زُهری مرقوم فرموده و ضمن آن، نكات لطیفی به عنوان وعظ و نصیحت تذکّر دادهاند که بیتناسب با مبحث ما نیست و لذا ما قسمتهایی از آن نامه را تیمّناً نقل و ترجمه میكنیم و علاقهمندان را به مطالعهی اصل نامه در كتاب «تحفالعقول» صفحهی 198 و بحارالانوار، جلد 78، صفحهی ۱۳۲ ارجاع میدهیم.
محمّدبن مسلم معروف به ابْن شهاب زُهری بنا بر آنچه از گفتهی مورّخین استفاده میشود، از عُمّال حکومت بنیامیّه بوده و قسمت عمدهی عمر خود را در خدمت آنها سپری کرده و چون بر حسب مستفاد از نامهی امام سجّاد(ع) بهرهی وافری از علوم اسلامی و آگاهی درخور توجّهی از معارف كتاب و سنّت داشته و در نظر مردم از فقها و علمای دینی به شمار میرفته است، در تأیید و تحكیم اساس دولت مروانیان تأثیر بسزایی داشته و مظالم و جنایات آن ستمگران را با بودن خود در آن دستگاه توجیه میكرده است و لذا حضرت سیّدالسّاجدین(ع) با خطابهای عتابآمیز خود در ضمن رقیمهی كریمهاش او را تحذیر فرموده و هشدارش دادهاند كه برای ما هم منبّه و مذکّری بزرگ و فرمانی مُطاع* است. اینک جملاتی از آن نامهی نورانی:
کَفانَا اللهُ وَ اِیّاکَ مِنَ الْفِتَنِ وَ رَحِمَکَ مِنَ النّارِ! فَقَدْ اَصْبَحْتَ بِحالٍ یَنْبَغِی لِمَنْ عَرَفَکَ بِها اَنْ یَرْحَمَکَ. فَقَدْ اَثْقَلَتْکَ نِعَمُ اللهِ بِما اَصَحَّ مِنْ بَدَنِکَ وَ اَطالَ مِنْ عُمْرِک وَ قامَتْ عَلَیْکَ حُجَجُ اللهِ بِما حَمَّلَکَ مِنْ کِتابِهِ وَ فَقَّهَکَ فِیهِ مِنْ دینِهِ وَ عَرَّفَکَ مِنْ سُنَّةِ نَبِیِّهِ مُحَمَّدٍ(ص)؛
خداوند ما و تو را از فتنهها دور نگه دارد و از [شداید عذاب] آتش جهنّم بر تو رحم كند كه بهراستی تو در وضع و حالی قرار گرفتهای که جا جا دارد هر كه از حال تو آگاه شود ترحّم بر تو آورد [در راه نجات تو از بدبختیها قدم بردارد و دلسوزی کند، توجّه داشته باش] نعمتهای فراوانی كه خداوند به تو عنایت فرموده است، جدّاً بار [مسئولیّت] تو را سنگین كرده و حجّتهای الهی بر تو تمام شده [و عذری برای کجرویهای تو باقی نگذاشته است] صحّت بدن و عمر طولانی به تو داده و نعمت علم و اطّلاع از معارف كتابش را به تو ارزانی داشته و فقه و آگاهی از دینش را به تو عطا فرموده و با سنّت پیامبرش محمّد(ص) آشنایت گردانیده است.
فَانْظُرْ اَیُّ رَجُلٍ تَکُونُ غَداً اِذا وُقِفْتَ بَیْنَ یَدَیِ اللهِ فَسَأَلَکَ عَنْ نِعَمِهِ عَلَیْکَ کَیْفَ رَعَیْتَها وَ عَنْ حُجَجِهِ عَلَیْکَ کَیْفَ قَضَیْتَها وَ لا تَحْسَبَنَّ اللهَ قابِلاً مِنْکَ بِالتَّعْذیرِ وَ لا راضِیاً مِنْکَ بِالتَّقْصِیر. هَیْهاتَ! هَیْهاتَ! لَیْسَ کَذلِکَ! اَخَذَ عَلَی الْعُلَماءِ فِی کِتابِهِ اِذْ قالَ: لِتُبَیِّنُنَّهُ لِلنّاسِ وَ لا تَکْتُمُونَهُ؛
حال، بیندیش و بنگر كه فردا چون در پیشگاه خدا نگهت بدارند و او دربارهی نعمتهایش كه به تو داده و حجّتهایش که بر تو اقامه كرده است مورد پرسش و بازخواستت قرار دهد، چگونه مردی خواهی بود [و چه جوابی خواهی داد] و هرگز گمان مبر كه خدا [در آن روز] از تو عذری بپذیرد و تقصیری بپسندد. هیهات! هیهات [چه خیال خامی و چه گمان بیجایی] چنین نیست [كه تو میپنداری] او در کتابش از عالمان [و آگاهان] پیمان [دفاع از حریم حق] گرفته، آنجا كه فرموده است: به طور حتم و قطع باید آن را [آنچه را حق است] برای مردم آشکار سازید و پنهانش نکنید.[1]
وَ اعْلَمْ أَنَّ اَدْنى ما كَتَمْتَ وَ اَخَفَّ ما احْتَمَلْتَ اَنْ آنَسْتَ وَحْشَةَ اَلظَّالِمِ وَ سَهَّلْتَ لَهُ طَریقَ الْغَیِّ بِدُنُوِّکَ مِنْهُ حِینَ دَنَوْتَ وَ اِجابَتِکَ لَهُ حیَن دُعیتَ. فَما اَخْوَفَنی اَنْ تَكُونَ تَبُوءُ بِاِثْمِکَ غَداً مَعَ اَلْخَوَنَةِ وَ اَنْ تُسْأَلَ عَمّا اَخَذْتَ بِاِعانَتِکَ عَلى ظُلْمِ اَلظَّلَمَةِ؛
و بدان تو كمترین چیزی را [از حق] كه پنهان نمودهای و سبکترین باری [از ظلم] که بر دوش گرفتهای این است كه با نزدیک شدنت به دستگاه ظلم، راه ستم را برای ظالم هموار ساختهای و ترس و هراس را از دل او برداشته و آسودگی خاطر به او دادهای و من جدّاً نگران این هستم كه فردا تو علاوه بر گناه خودت در حالی كه بار گناه خائنان را بر دوش داری، در جرگهی آنان وارد محشر شوی و دربارهی آنچه در راه اعانت بر ظلم ظالمان به دست آوردهای مورد پرسش قرار گیری.
جَعَلُوکَ قُطْباً اَدارُوا بِکَ رَحَى مَظالِمِهِمْ وَ جِسْراً یعْبُرُونَ عَلَیکَ اِلَى بَلایاهُمْ وَ سُلَّماً اِلَى ضَلاَلَتِهِمْ داعِیاً اِلَى غَیهِمْ سَالِكاً سَبِیلَهُمْ یدْخِلُونَ بِکَ اَلشَّکَّ عَلَى اَلْعُلَماءِ وَ یقْتَادُونَ بِکَ قُلُوبَ الْجُهّالِ اِلَیهِمْ. فَلَمْ یبْلُغْ اَخَصُّ وَ زَرَائِهِمْ وَ لا اَقْوى اَعْوانِهِمْ اِلاَّ دُونَ ما بَلَغْتَ مِنْ اِصْلاحِ فَسادِهِمْ وَ اِخْتِلافِ الْخاصَّةِ وَ الْعامَّةِ اِلَیهِمْ؛
آنها تو را قُطبی* قرار دادهاند و آسیای مظالم خود را بر دور تو میچرخانند و تو را پلی ساختهاند كه از روی تو عبور میكنند و به مقاصد [نامشروع] خود میرسند. تو را نردبانی قرار دادهاند و به وسیلهی تو به سوی گمراهیهای خود بالا میروند! تو را جارچی خود کردهاند که [مردم را] به سوی آنها بخوانی و راه آنها را بپیمایی و [حتّی] به سبب تو [نه تنها عوام بلکه خواصّ و] علما را هم دچار شکّ و تردید میسازند [که نکند حکومت، حکومت حقّهای باشد و وظیفهی ما هم ترویج و تقویت آن] و مردم نادان را [با نشان دادن تو در دربارشان] اغفال و دلهای آنها را به سوی خود جذب میكنند [و خود را خیرخواه و دلسوز ملّت معرّفی میکند] و زمام افكارشان را به دست میگیرند و به دنبال خود میكشند. [تو خوب بیندیش و عمق بدبختی خود را بنگر كه] هیچ كدام از نزدیکترین و خصوصیترین وزیران آنها و هیچیک از قویترین و مؤثّرترین اعوان و انصار و كاركنان دولتشان در [تحكیم و تقویت پایههای حكومت ظالمانه و] صالح جلوه دادن اعمال فاسد آن ستمگران به پای تو نمیرسند [چون مردم تو را یک فرد عالم و آگاه از موازین دین میشناسند و بودن تو را در آن دستگاه، صحّهگذار بر اعمال آنها میدانند و طبیعی است که] خواصّ و عوامّ [فریب تو را میخورند و] رو به آنها میآورند [از این جهت تو زیانبخشتر از همه برای دین مردم و بدبختتر از همهی آن تیرهبختان سیهرو هستی].
فَما اَقَلَّ ما اَعْطَوْکَ فِی قَدْرِما اَخَذُوا مِنْکَ وَ ما اَیسَرَ ما عَمَرُوا لَکَ! فَكَیفَ مَا خَرَّبُوا عَلَیکَ! فَانْظُرْ لِنَفْسِکَ؛ فَاِنَّهُ لاَ ینْظُرُ لَها غَیرُکَ وَ حَاسِبْها حِسابَ رَجُلٍ مَسْئُولٍ... فَما اَخْوَفَنِی اَنْ تَكُونَ كَما قالَ اَللهُ فِی كِتابِهِ: فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ وَ رِثُوا الْكِتابَ یأْخُذُونَ عَرَضَ هذَا الْاَدْنی وَ یقُولُونَ سَیغْفَرُ لَنا؛
چه بسیار اندک است آنچه به تو دادهاند در مقابل آنچه از تو گرفتهاند و چه كم ارزش است آنچه برای تو آباد کردهاند و چه پربها و عظیم است آنچه از تو ویران کردهاند [دینت را از دستت گرفته و اندک حقوقی به تو دادهاند، آخرتت را ویران و دنیایت را آباد ساختهاند] حال [به خود بیا و ببین كه خود را چه ارزان فروختهای] اینک [که فرصت باقی است] دربارهی خویش بیندیش كه جز تو كسی دربارهی تو نمیاندیشد و خود به حساب خود برس مانند مردی که [از سوی مقام بالایی] مورد بازخواست قرار میگیرد. من بسی خائفم كه تو آنگونه باشی كه خدا در كتابش فرموده: «فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ...»[2] به جای گذشتگان صالح، ناصالحانی نشستند[3] که [به زعم خود] وارث کتاب [آسمانی] بودند [امّا با این حال] متاع این دنیای پست را گرفتند [و بر اطاعت فرمان خدا ترجیح دادند] و میگفتند: [اگر ما گنهکار هم باشیم] خدا محقّقاً ما را میبخشد [براساس غرور علمی و فریفتگی در مقابل دنیا که داشتند، خود را ایمن از عذاب خدا میپنداشتند].
اِحْذَرْ فَقَدْ نُبِّئْتَ وَ بادِرْ فَقَدْ أُجِّلْتَ... تَجَهَّزْ فَقَدْ دَنَا مِنْکَ سَفَرٌ بَعِیدٌ وَ دَاوِ ذَنْبَکَ فَقَدْ دَخَلَهُ سُقْمٌ شَدِیدٌ؛
به هوش باش و بپرهیز كه با خبرت كردهاند، [در اصلاح نفس خود] پیشدستی كن كه مهلتت دادهاند، لوازم سفر را آماده كن كه هنگام سفری دور نزدیكت شده است، گناهت را مداوا كن كه بیماری سختی عارضش گشته است.
وَ لا تَحْسَبْ اَنِّی اَرَدْتُ تَوْبِیخَکَ وَ تَعْنِیفَکَ وَ تَعْییرَکَ لكِنِّی اَرَدْتُ اَنْ ینْعَشَ اَللهُ ما قَدْفاتَ مِنْ رَأْیِکَ وَ یرُدَّ اِلَیکَ ما عَزَبَ مِنْ دِینِکَ وَ ذَكَرْتُ قَوْلَ اَللهِ تَعالى فِی كِتابِهِ وَ ذَكِّرْ فَاِنَّ الذِّكْرى تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِینَ؛
و گمان مبر كه من خواستهام تو را توبیخ و سرزنش كنم و یا معیوب و لکّهدار و بدنامت معرّفی كنم؛ بلكه خواستم [بدینوسیله زمینهی رحمت و مغفرت خدا را دربارهات فراهم سازم] كه خداوند آنچه را از رأی و تصمیم [اصلاح نفس] كه از تو فوت شده است جبران كند و آنچه را از [بهرههای] دین که از تو غایب گشته و از دستت رفته است به تو برگرداند و این گفتار خدا را به یاد آوردم كه در كتابش فرموده است: یادآوری کن که یادآوری کردن نافع به حال مؤمنان است.[4]
ما اَخْوَفَنی اَنْ تَكُونَ كَمَنْ قَالَ اَللهُ تَعَالى فِی كِتابِهِ: اَضاعُوا الصَّلوةَ وَ اتَّبَعُوا الشَّهَواتِ فَسَوْفَ یلْقَوْنَ غَیاً... فَنَحْمَدُ اللهَ الَّذِی عافانا مِمّا ابْتَلاکَ بِهِ، وَ السَّلام؛
من چقدر نگران این هستم كه مبادا تو هم مانند كسانی باشی كه خداوند در موردشان در كتابش فرموده است: [ناصالحانی جانشین گذشتگان صالح شدند كه] نماز را ضایع كردند و به پیروی از شهوات پرداختند و به زودی [سزای] گمراهی خود را خواهند دید.[5] حال، خدا را شكر میكنیم كه ما را سالم نگه داشته از آنچه تو را به آن مبتلا كرده است، والسّلام.
مطلب اصلی مورد بحث ما این بود كه در مسألهی جواز تقلید از فقیه، علاوه بر لزوم رعایت «اصل تخصّص و اجتهاد»، داشتن نیروی عدالت و تقوا و ملکهی ترک هوی نیز شرط اساسی و حتمی است و لذا بر تودهی مردم که موظّفند در مسائل دین خود از فقیه تقلید كنند، لازم است با جدّ و اهتمام شدید در مقام فحص از این باشند كه آیا شخص مجتهدی كه میخواهند از او در احكام دین خود تقلید كنند، دارای ملکهی تقوا و صیانت نفس و ترک هوی نیز هست یا خیر؟ و در صورت نداشتن این فضیلت عُلیا، حقّ تقلید از او را ندارند اگرچه در درجهی اعلا از علم و اجتهاد و تخصّص فنّی استنباط احكام باشد. این مطلب به طور اكید از ناحیهی ائمّهی معصومین(ع) مورد عنایت و دقّت قرار گرفته است.
حدیث مفصّلی در این زمینه از حضرت امام صادق(ع) منقول است كه ذكر آن در اینجا بسیار مناسب بهنظر میرسد و جملهی معروف «فَاَمّا مَنْ کانَ مِنَ الْفُقَهاءِ صائِناً لِنَفْسِهِ...» که در صفحات پیشین نقل و ترجمه شد، در ضمن همین حدیث است و این حدیث در ذیل این آیهی کریمه آمده است:
وَ مِنْهُمْ اُمِّیُّونَ لا یَعْلَمُونَ الْکِتابَ إلاّ أمانِیَّ وَ إنْ هُمْ إلاّ یَظُنُّونَ؛[6]
این آیه دنبالهی آیاتی است كه روش ناپسند و خیانتآمیز علمای یهود را ذكر میكند و میفرماید:
...وَ قَدْ كانَ فَرِیقٌ مِنْهُمْ یسْمَعُونَ كَلامَ اللهِ ثُمَّ یحَرِّفُونَهُ مِنْ بَعْدِ ما عَقَلُوهُ وَ هُمْ یعْلَمُونَ؛[7]
...گروهی از آنها سخنان خدا را میشنیدند و پس از فهمیدن [مقصود از كلام خدا، برای حفظ منافع دنیوی خود] آن را تحریف میکردند [در نقل آن برای مردم خیانت میورزیدند و خلاف مراد خدا را به مردم القا میكردند] در حالی كه [كاملاً] میدانستند [و در عین دانایی به راه خطا میرفتند و سبب گمراهی مردم میشدند].
و در این آیه هم (۷۸ سورهی بقره) مردم عوام و بیسواد یهود را كه در فهم مقاصد كتاب خدا از علما و پیشوایان دین خود پیروی میکردند، مورد ذمّ و نكوهش قرار میدهد و میفرماید:
گروهی از آنها افراد عوام و بیسوادی هستند كه كتاب خدا را [به تقلید از پیشوایانشان] جز یک سلسله خیالات و آرزوها نمیدانند و تنها به دنبال وهم و گمان خود میروند.
و حدیثی كه مفسّرین در ذیل این آیه آوردهاند این است:[8]
شخصی خدمت حضرت امام صادق(ع) عرض میكند: وقتی مردم عوام یهود برای پی بردن به مفاهیم كتاب دینیشان راهی جز تقلید از عالمانشان نداشتهاند، حال اگر علمای یهود در نقل و تبیین كتاب خدا تحریفی كرده و مرتكب خیانت شدهاند چه گناهی مردم عوام داشتهاند كه در لسان قرآن كریم مورد ذمّ و نكوهش قرار گرفتهاند؟ مگر نه این كه عوام یهود هم مانند عوام ما مسلمانان در پی بردن به حقایق دینیشان وظیفهی تقلید از عالمانشان داشتهاند، پس اگر تقلید از عالمان نادرست است، باید در میان ما مسلمانان نیز نادرست باشد و اگر راه صحیح همان راه تقلید جاهل از عالم است، پس گناه جاهلان یهود كه از عالمان تقلید كردهاند، چه بوده است كه مورد مذمّت خدا واقع شدهاند و خلاصه آن كه چه فرقی هست بین عوام یهود و عوام ما كه تقلید آنها مذموم و تقلید ما ممدوح است؟ حضرت امام(ع) فرمودند:
بَیْنَ عَوامِّنا وَ عُلَمائِنا وَ بَیْنَ عَوامِّ الْیَهُودِ وَ عُلَمائِهِمْ فَرْقٌ مِنْ جَهَةٍ وَ تَسْوِیَةٌ مِنْ جَهَةٍ. اَمّا مِنْ حَیْثُ اسْتَوَوْا، فَاِنَّ اللهَ قَدْ ذَمَّ عَوامَّنا بِتَقْلیدِهِمْ عُلَماءَهُمْ کَما ذَمَّ عَوامَّهُمْ وَ اَمّا مِنْ حَیْثُ افْتَرَقُوا، فَلا؛
عوام و علمای ما با عوام و علمای یهود از یک جهت فرق دارند و از یک جهت مثل هم هستند. از آن جهت كه مثل هم هستند، خداوند عوام ما را نیز به خاطر تقلید از علما مذمّت كرده همانگونه كه عوام آنها را مذمّت كرده و امّا از آن جهت كه فرق دارند، نه.
آن شخص گفت: توضیح بدهید برای من یابن رسول الله. فرمودند:
اِنَّ عَوامَّ الْیهُودِ كانُوا قَدْ عَرَفُوا عُلَماءَهُمْ بالْكِذْبِ الصَّریحِ وَ بِاَكْلِ الْحَرامِ وَ الرُّشاءِ وَ بِتَغْییرِ الْاَحْكامِ عَنْ واجِبِها بِالشَّفاعاتِ وَ الْعِنایاتِ وَ الْمُصائِعاتِ وَ عَرَفُوهُمْ بالتَّعَصُّبِ الشَّدیدِ الَّذِی یفارِقُونَ بِهِ اَدْیانَهُمْ وَانَّهُمْ اِذا تَعَصَّبُوا اَزالُوا حُقُوقَ مَنْ تَعَصَّبُوا عَلَیهِ وَ اَعْطَوا ما لا یسْتَحِقُّهُ مَنْ تَعَصَّبوا لَهُ مِنْ اَمْوالِ غَیرِهِمْ وَ ظَلَمُوهُمْ مِنْ اَجْلِهِمْ وَ عَرَفُوهُمْ یقارِفُونَ الْمُحَرَّماتِ وَ اضْطَرُّوا بِمَعارِفِ قُلُوبِهِمْ اِلَى اَنْ مَنْ فَعَلَ ما یفْعَلُونَهُ فهُو فاسِقٌ لا یجُوزُ اَنْ یصَدَّقَ عَلَى اللهِ وَ لا عَلَى الْوَسائِطِ بَینَ الْخَلْقِ وَ بَینَ اللهِ. فلذلِکَ ذَمَّهُمْ لَمّا قَلَّدُوا مَنْ قَدْ عَرَفُوا...؛
عوام یهود علمای خود را در عمل دیده بودند كه صریحاً دروغ میگویند، رشوه میخورند، احكام خدا را بر اساس سفارشهای دوستانه و سازشكاریها از مسیر مقرّر خود تغییر میدهند و شناخته بودند آنها را كه دربارهی افراد تعصّبهای ناروا اعمال میكنند؛ اشخاص فاقد شایستگی را تنها به خاطر این كه مورد نظر شخص آنها هستند به مال و جاه و مقام میرسانند و شایستگان را فقط برای این که مبغوض شخص آنها هستند از حقوق حقّهشان محروم میگردانند [و به اصطلاح روز، روابط را بر ضوابط حاكم میسازند] و خوب میدانستند كه آنان از هیچگونه ظلم و تعدّی و اجحاف و ارتکاب محرّمات استنکاف نمیکنند و از طرفی هم به حكم الهامات فطری که خداوند در سرشت هر انسانی تكویناً قرار داده، میدانستند که هر کس دارای چنین زشتی اخلاقی و انحراف عملی باشد فاسق است و نباید [در امور مربوط به دین] از او پیروی کرد و احکام خدا و گفتار پیامبران را كه وسایط بین خدا و خلق خدا هستند، از زبان آن چنان شخص پذیرفت و به همین علّت خداوند عوام یهود را مورد مذمّت قرار داده كه چرا تقلید از عالمانی تقلید میكردهاند كه آنها را به فساد در اخلاق و انحراف در عمل میشناختهاند.
سپس فرمود:
وَ كَذلِکَ عَوامُّ اُمَّتِنا اِذا عَرَفُوا مِنْ فُقَهائِهِمُ الْفِسْقَ الظّاهِرَ وَ الْعَصَبِیةَ الشَّدیدَةَ و التَّكالُبَ عَلى حُطامِ الدُّنْیا وَ حَرامِها وَ اِهْلاکَ مَنْ یَتَعَصَّبُونَ عَلَیْهِ وَ اِنْ کانَ لِاِصْلاحِ اَمْرِهِ مُسْتَحِقّاً وَ التَّرَفْرُفَ بِالْبِرِّ وَ الاِحْسانِ عَلی مَنْ تَعَصَّبُوا لَهُ وَ اِنْ کانَ لِلْاِذْلالِ وَ الْاِهانَةِ مُسْتَحِقّاً. فَمَنْ قَلَّدَ مِنْ عَوامِّنا مِثْلَ هؤلاءِ الفُقَهاءِ فَهُمْ مِثْلُ الیهُودِ الَّذِینَ ذَمَّهُمُ اللهُ تَعالَی بِالتَّقْلِیدِ لِفَسَقَةِ فُقَهائِهِمْ؛
به همین منوال است حال عوام امّت ما كه اینها نیز اگر از علما و پیشوایان دینی خود مشاهده كنند تخلّف از موازین شرع و تزاحم و تنازع با یكدیگر بر سر مال و جاه دنیا و تعصّب شدید در طرفداری از هواخواهان و حامیان خود [هر چند ناصالح و نالایق باشند] و كوبیدن مخالفین خود [هر چند افراد صالح و لایق باشند] آری، اگر این زشتخوییها و زشتكاریها را از علما ببینند و در عین حال از آنها در امر دین خود تقلید و پیروی كنند، اینها نیز مانند همان عوام یهودند و مستحقّ ذمّ و نکوهش و توبیخند.
آنگاه امام(ع) شرایط صلاحیّت فقیه را برای تقلید در ضمن همان جملهی معروف «فَاَمّا مَنْ کانَ مِنَ الْفُقَهاءِ صائِناً لِنَفْسِهِ...» بیان فرمودند که متن و ترجمهی آن در صفحات گذشته نقل و بیان شد. پس علم به احکام خدا ـ اجتهاداً یا تقلیداً ـ نیز از مصادیق مسلّم این حدیث شریف است که:
طَلَبُ الْعِلْمِ فَرِیضَةٌ عَلَی کُلِّ مسْلِمٍ؛
1- نقش و جایگاه محمّدبن مسلم معروف به ابْن شهاب زُهری در حکومت بنیامیّه را توضیح دهید.
2- كمترین چیزی که ابْن شهاب زُهری [از حق] پنهان نموده و سبکترین باری [از ظلم] که بر دوش گرفته چیست؟
3- چرا خداوند عوام یهود را به دلیل تقلید از از عالمانی كه آنها را به فساد در اخلاق و انحراف در عمل میشناختهاند مورد مذمّت قرار داده است؟
[1]ـ سورهی آل عمران، آیهی 187.
*قطب: میخ آهنینی است که در وسط سنگ زیرین آسیا قرار گرفته و سنگ رویین بر دور آن میچرخد.
[2]ـ بنابر گفتهی بعضی از مفسّران، خَلْف (بر وزن حرف و برف) به معنای فرزندان ناصالح ـ و به اصطلاح ـ ناخَلَف آمده است. در حالی که خَلَف (بر وزن شرف و صدف) به معنای فرزند صالح است. تفسیر نمونه، نقل از تفسیر مجمعالبیان، ذیل آیهی 169 سورهی اعراف.
[3]ـ سورهی اعراف، آیهی 169.
[4]ـ سورهی ذاریات، آیهی 55.
[5]ـ سورهی مریم، آیهی ۵۹.
[6]ـ سورهی بقره، آیهی ۷۸.
[7]ـ همان، آیهی ۷۵.
[8]ـ البتّه چون حدیث طولانی است، ما قسمتهایی از آن را که مناسب با بحث ماست میآوریم.