بخش سوّم: علل قیام امام حسین (ع) | ۱۰
به عقیدهی ما یکی از مهمترین چیزهایی که معرّف روح اسلام و از تعالیم و هدفهای این دین حنیف است، سبک حکومت و روش زمامداری اسلامی و اداره امور سیاسی و اجتماعی است.
متأسفانه پس از رحلت پیغمبر(ص) بهواسطهی آنکه خلافت از مسیر واقعی خود خارج شد، سازمان حکومت از شباهت به یک حکومت شرعی به تدریج دور شد، و هرچه فاصله مردم با عهد نبوّت بیشتر گردید، سبک حکومت به سبک حکومتهایی که اسلام با آنها سخت در ستیز بود نزدیکتر گشت و عفریت مهیب ارتجاع بر افکار و آرا مسلّط شد و حکومت و سیاست از دیانت و شریعت و روحانیت منفصل گردید.
در آغاز کار هنگامی که خلیفه اول و دوم حکومت یافتند، به واسطهی نزدیک بودن زمان مسلمانها به عصر پیغمبر(ص) و انس آنها با حکومت و رهبری سادهی آن حضرت، زمینه ارتجاع و بازگشت به حکومت اکاسره و قیاصره، بسیار کم بود و عوض کردن وضع با عکسالعمل شدید همه روبهرو میشد، به این علت برای پیشرفت کار و تحکیم مبانی حکومت و برای اینکه در آن شرایط توسعه قلمرو مملکت و فتوحات جز با پیروی از روش پیغمبر(ص) ممکن نبود ظواهر رعایت میشد[1] و سعی مینمودند که عدالت اسلامی را به رخ مردم بکشند، و جامعه را با تبعیت از روش اسلامی، مؤمن به حکومت نمایند، و هرچند در موارد بسیاری از عدالت خارج شدند ولی روی هم رفته وضع حکومتشان طوری بود که اکثریت مردم بین روش آن حکومت و حکومتهای دیگر تفاوت بسیار قائل بودند، مقایسه وضع و روش زمامداران با وضع ساده خلیفه مسلمین آنها را راضی و امیدوار میساخت ولی این وضع هم دیری نپایید.
در عهد خلافت عثمان رسماً خط سیر عوض شد و بانگ نارضایتی مردم بلند گردید و در انتخاب عمّال و فرمانداران، اصل لیاقت و شایستگی و امانت، مراعات نمیشد، و عثمان خویشاوندان خود را که متهم و دارای سوابق سوء و رفتار زشت، و گناهکار بودند در حکومت ولایت داد و در کارهای بزرگ وارد ساخت.
سید قطب در کتاب العدالةالاجتماعیه میگوید:
بدترین مصادفات تأخیر علی و تقدیم عثمان بود[2] که کلیدهای حکومت را در اختیار مرد ناپاکی از بنیامیه مثل مروان گذارد، و اگر حسن طالع یاور شده و علی خلیفه شده بود تعالیم اسلام استمرار مییافت.[3]
و نیز تأسف میخورد از اینکه سوء طالع مسلمین باعث شد که مردی ضعیف و بیلیاقت و بیکفایت مثل عثمان خلیفه گردید.[4]
در اینجا وضع عثمان و روش او و چپاول بیتالمال و تسلط دادن او به بنی معیط و بنیامیه و حَکَم، طَرید رسول الله(ص) را بر مردم پیش کشیده و از حاتم بخشیهای او از مال فقرا انتقاد کرده و میگوید:
عثمان به دامادش در روز عروسی او دویست ذززهزار درهم از بیتالمال داد. زید بن ارقم که خزینهدار بود، صبح روز دیگر درحالی که حزن و اندوه بر او مستولی بود و چشمهایش از بدی وضع حکومت اسلامی پر از اشک بود استعفا کرد.
عثمان گفت: یا ابنارقم گریه میکنی که من صله رحم نمودهام؟
زید بن ارقم جواب داد به خدا سوگند اگر صد درهم به او بدهی بسیار است.
عثمان با کمال خشم بهجای آنکه توبه کند استعفای زید را پذیرفت.[5]
همچنین میگوید: مثالها از این قبیل در تاریخ عثمان بسیار است، ازجمله در یک روز به زبیر ششصد هزار و به طلحه دویست هزار درهم و به مروان یک پنجم خراج آفریقا را بخشید و باآنکه بزرگان صحابه او را نهی کردند در او اثر نکرد.
در ادامه میگوید: واضح است که روش عثمان در توزیع بیتالمال و روش مستشارش مروان و واگذاری اکثر مناصب به بنیامیه، همه، اوضاع و احوالی بود که در خط سیر تاریخ اثر گذاشت. این چیز کمی نبود، که مردم میگفتند خلیفه کسان خود را برگزیده و بیتالمال را میانشان قسمت میکند و اصحاب پیغمبر را از کارها برکنار میسازد تا دشمنان پیغمبر را منصب و مقام بدهد.[6]
نیز میگوید: عثمان روزی که کشته شد یکصدوپنجاه هزار مثقال طلا و یک میلیون درهم پول نقد داشت و قیمت ضیاع (زمین زراعتی) او صدهزار دینار بود، علاوه بر اسب و شتر بسیاری که داشت.[7]
و در جای دیگر میگوید: این علی بن ابیطالب(ع) خلیفه پیغمبر بود که در فصل زمستان از سرما میلرزید و بر بدنش جامه تابستانی بود و بیتالمال در دستش بود و هیچچیز مانع برداشت او از بیتالمال و خرید یک جامه زمستانی نبود جز بیداری ضمیر.[8]
خالد بن معمر سدوسی، علباء بن هیثم را به جدایی از علی(ع) و اتصال به معاویه دعوت میکرد و او را به دنیا و پول و جوایز معاویه وعده میداد. میگفت: ای علباء در کار خود و قبیله و خویشاوندانت اندیشه کن، از راه خدمت علی به مال دنیا نمیرسی. چه امید داری به مردی که من خواستم در عطای فرزندانش حسن و حسین اندک دراهمی بیفزاید تا بلکه تنگی و سختی معاش آنها تخفیف یابد خودداری کرد؛ و خشمناک شد، و چیزی بر عطای معمولی آن دو بزرگوار نیفزود.[9]
مسلمانان آزادمنش و موحّد از سوء وضع دستگاه حکومت عثمان به ستوه آمده، نخست در مقام گله و شکایت و اعتراض برآمدند، چون نتیجهای نگرفتند و عثمان تذکرات عموم را ناشنیده گرفت، و به احساسات همگانی مسلمین اعتنایینکرد، و خویشان فاسق و ستمگرش را از پستهای حساس بر نداشت، مسلمانان انقلاب کردند که سرانجام به خلع و قتل او پایان یافت.[10]
ولی انقلاب دیر شده بود و مسلمانها فرصتها را پشت سر گذاشته بودند و به موقع از آن استفاده نکردند. عمّال دیکتاتور و حکام سودپرست در مناطق مهم کشور اسلام نفوذ یافته و با پرداخت پول و تطمیع، اخلاق مردم را عوض کرده بودند.
مخصوصاً معاویه در شام از زمان خلافت عمر در سبک حکومت، اقتدا به دربار قیصر کرده و روش حکومتهای ضدّاسلام را پیش گرفته بود.[11]
در این بحران سیاسی و انقلاب شدید و تشنج فکری، علی(ع) زمام حکومت را به دست گرفت و طلیعه تشکیل یک حکومت تمام اسلامی آشکار شد.
1- یکی از مهمترین چیزهایی که معرّف روح اسلام و از تعالیم و هدفهای این دین حنیف میباشد، کدام است؟
2- چرا در زمان خلیفه اول و دوم، زمینه ارتجاع و بازگشت به حکومت اکاسره و قیاصره، بسیار کم بود؟
3- به کدام دلایل در عهد خلافت عثمان بانگ نارضایتی مردم بلند گردید؟
[1]. معذلک این دو نفر نیز علاوه بر مسئله غصب خلافت و گرفتن فدک، تخلفات دیگر نیز داشتند که در موارد خود مذکور است بهطوری که وقتی عمر مرد، هشتاد هزار درهم به بیتالمال مقروض بود. رجوع شود به: ابن ابیالحدید، شرح نهجالبلاغه، ج12، ص210 ـ 227؛ امینی، الغدیر.
[2]. آقای سید قطب! این تصادف نبود، این نتیجه شورای شش نفری خلیفه بود که با چنین کار بیسابقهای مسلمانان را از اظهار رأی و انتخاب خلیفه ممنوع کرده و دست علی(ع) را از حقّش کوتاه کرد و اگر این شورا نبود بهطور یقین در این موقع، مسلمانان علی(ع) را انتخاب میکردند.
[3]. سید قطب، العدالةالاجتماعیه، ص182.
[4]. سید قطب، العدالةالاجتماعیه، ص186.
[5]. سید قطب، العدالةالاجتماعیه، ص187.
[6]. سید قطب، العدالةالاجتماعیه، ص190.
[7]. سید قطب، العدالةالاجتماعیه، ص209.
[8]. سید قطب، العدالةالاجتماعیه، ص157.
[9]. ابن ابیالحدید، شرح نهجالبلاغه، ج10، ص250.
[10]. در این جریان دستهای کسانی مانند معاویه، عایشه و طلحه که قتل عثمان را به صلاح سیاست خود میدانستند نیز در کار بود که این کتاب محل شرح آن نیست.
[11]. معاویه از وقتی در شام امارت یافت برخلاف سیره پیغمبر(ص) و روش عمومی فرماندهان مسلمین، رسم اکاسره و قیاصره را که منتهی به استعباد مردم و بشرپرستی و سلب حقوق جامعه میشود زنده ساخت. او هنگام ایاب و ذهاب با سوارهنظام بیرون میآمد. وقتی عمر به شام آمد (چنانچه ابن سعد نقل کرده) معاویه را با جبّه خز و لباس قیمتی و سوارهنظام دید و هرچند بر او اعتراض کرد، و درّه بر سر او زد ولی عذر ناموجه او را پذیرفت و او را به حال خود گذاشت (ابن عقیل علوی، النصائحالکافیه، ص208) و در اسدالغابه (ابن اثیر جزری، ج4، ص386) نقل کرده که عمر میگفت: هذا کسری العرب؛ این کسرای عرب است. نیز ر.ک: ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج59، ص114 ـ 115؛ ذهبی، سیر اعلامالنبلاء، ج3، ص134؛ ابن کثیر، البدایة و النهایه، ج8، ص134.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله العظمی لطف الله صافی گلپایگانی