کد مطلب: ۵۲۳۷
تعداد بازدید: ۶۹۲
تاریخ انتشار : ۲۶ دی ۱۴۰۰ - ۱۶:۱۹
امام علی(ع)؛ حقیقت ایمان، فضیلت پنهان | ۱۸
مردم برای تأمین سعادتشان نیاز به من دارند و باید دنبال من بیایند؛ نه من نیاز به مردم دارم و باید دنبالشان بروم. مَثَل امام مَثَل كعبه است؛ مردم باید بار سفر ببندند و مكّه بروند و دور كعبه بچرخند نه اینكه كعبه از جای خود حركت كرده شهر به شهر بگردد و دور مردم بچرخد!

فصل سوّم: امام علی(ع)، مظهر اعلای فضیلت‌ها | ۴

 

قضاوت عادلانه


از اَصْبَغ بن نُباتَه از اصحاب امام امیرالمؤمنین منقول است كه گفت: من در مجلس عمر نشسته بودم. پنج نفر زناكار را آوردند كه او مجازات آنها را معیّن كند. او هم كه شنیده بود زناكار را باید صد تازیانه زد گفت: اینها را ببرید تازیانه بزنید! حضرت امیرالمؤمنین(ع) كه آنجا حاضر بودند فرمودند: مجازات اینها یكسان نیست! عمر گفت: شما بفرمایید؛ چون من از رسول خدا شنیدم كه می ‌فرمود:
اَقْضیكُمْ عَلِیّ. «علیّ به رموز قضاوت از شما عالم‌‌تر و آگاه‌‌تر است».
امام(ع) به یكی از آنها اشاره كرد و فرمود: این باید با شمشیر كشته شود. دوّمی را فرمود: باید رجم و سنگسار شود. سوّمی باید صد تازیانه بخورد. چهارمی ‌پنجاه تازیانه و پنجمی باید تعزیر (با صلاح‌ دید حاكم شرع تنبیه) شود! عمر با تعجّب پرسید: این تفاوت چگونه است؟! با این ‌كه همه مرتكب یك گناه شده‌اند. فرمود: اوّلی كافر ذمّی بوده با زن مسلمان زنا كرده و كیفرش قتل با شمشیر است. دوّمی مرد زن‌‌دار بوده و زنای مُحْصِن كرده و باید رجم شود. سوّمی مرد بی‌‌زن بوده باید صد تازیانه بخورد. چهارمی برده بوده و حدّش نصف حدّ آزاد و باید پنجاه تازیانه بخورد! پنجمی دیوانه بوده است و به صلاحدید حاكم شرع باید تعزیر و تنبیه شود. اینجا بود كه عمر گفت:
لا عِشْتُ فی اُمَّةٍ لَسْتَ فیها یا اباالحسن.[1]
«من زنده نباشم در میان مردمی ‌كه تو در میان آنها نباشی ای ابوالحسن».


نافله‌ی شب مولا علی(ع)


در جنگ صفّین در آن شبی كه از اوّل شب تا به سحر علی‌الدّوام صدای شمشیرها از دو لشكر به گوش می‌رسید و به همین جهت آن را «لیلة‌الهریر» نامیده‌اند؛ امیرالمؤمنین(ع) نماز شبش را ترك نكرد! خودش می‌فرمود: من از آن وقتی كه پیامبر به من فرموده: نماز شب نور است، یك شب آن را تعطیل نكرده‌ام! ابن‌كوّاء كه آدم سیاه‌دلی از خوارج بود. خواست نیشی به امام بزند گفت: حتّی در «لیلة‌الهریر» (یعنی با اینكه تمام شب در میدان جنگ بودی؟!) فرمود: بلی! حتّی در لیلة‌الهریر نافله‌ی شب را خواندم!


احساس مسئولیّت امام علی(ع)


پس از پایان جنگ جمل یكی از اصحاب به امیرالمؤمنین(ع) عرض كرد آقا این روش عدالت كه شما پیش گرفته‌اید؛ عرب و عجم وضیع[2] و شریف را از نظر مالی یكسان می‌‌بینید. برای بسیاری قابل تحمّل نیست؛ از شما كناره‌‌گیری می‌‌كنند و دنبال معاویه می‌روند و دست به تضعیف حكومت شما می‌زنند! پس چه بهتر كه یك قسمت از بیت‌المال را اختصاص به آن دسته از مردم بدهید و آنها را از خود راضی نگه دارید تا از دور شما پراكند نشوند؛ همان كاری كه معاویه می‌‌كند و مردم را دور خود جمع می‌‌كند.
امام(ع) فرمود: تو عجب حرفی می‌‌زنی! من با تمام این دقّت كه در رعایت عدالت می‌‌كنم باز ترسانم كه مبادا در پیشگاه خدا مسئول باشم؟ مردم كه از دور من پراكنده می‌‌شوند، به خدا قسم نه برای این است كه از من ستمی به آنها رسیده یا عادل‌تر از منی پیدا كرده‌اند بلكه فقط برای این است كه فریفته‌ی این لذّات فناپذیر و پیرایه‌های زودگذر دنیا شده‌اند و برای رسیدن به منافع مادّی و عناوین دنیوی از من دست برداشته و دنبال معاویه می‌‌روند! من هم كه نمی‌توانم برای جلب رضای مردم خدا را به غضب آورده و از خود ناراضی سازم.
مردم برای تأمین سعادتشان نیاز به من دارند و باید دنبال من بیایند؛ نه من نیاز به مردم دارم و باید دنبالشان بروم. مَثَل امام مَثَل كعبه است؛ مردم باید بار سفر ببندند و مكّه بروند و دور كعبه بچرخند نه اینكه كعبه از جای خود حركت كرده شهر به شهر بگردد و دور مردم بچرخد!


سوز و ناله‌ی امام علی(ع)


قرآن كریم مكرّراً پیروان خود را به تفكّر و تعقّل دعوت می‌كند تا به دنبال آن ایمان در قلب پیدا شود و در مرحله‌ی عمل، تحقّق عینی یابد ولی یاللاسف كه ما اكثراً از اینگونه تفكّر زاینده‌ی ایمان و عمل محرومیم و این عمر گرانمایه را به بطالت و غفلت می‌گذرانیم و هیچ نمی‌دانیم عاقبت كار ما به كجا خواهد رسید و عجیب این است به جای اینكه ما بسوزیم و بنالیم علی امیرالمؤمنین(ع) می‌‌سوزد و می‌‌نالد و می‌گوید:
وَیْلِی كُلَّما كَبُرَ سِنّی كَثُرَتْ ذُنوُبی.
«وای بر من! هر چه سنّم بالا می‌رود گناهانم بیشتر می‌‌شود»!
وَیْلِی كُلَّما طالَ عُمْری كَثُرَتْ مَعاصِیَّ فَكَمْ اَتُوبُ وَ كَمْ اَعُودُ.
«ای وای بر من هر چه عمرم بیشتر شد، نافرمانی‌ام افزونتر گردید؛ تا كی توبه كنم و باز توبه بشكنم و به گناه باز گردم»؟!
اَما آنَ لِی اَنْ اَسْتَحْیَی مِنْ رَبّی.[3]
«آیا وقت آن نرسیده كه از خدایم حیا كنم»؟
مقابل آیینه كه ایستادی و موهای سفید سر و صورتت را دیدی به خود بگو:
حَلَّ بِكَ الشَّیْبُ اَما تَسْتَحِی. «پیر شدی حیا نمی‌‌كنی»؟!
فَیاسَوْءَ‌تاهْ غَداً مِنَ الْوُقُوفِ بَیْنَ یَدَیْكَ.
«وای از شرمساری‌‌های فردا وقتی كه به پیشگاه تو ای خدا مرا نگه دارند».
إذا قیلَ لِلْمُخِفِّینَ جُوزُوا وَ لِلْمُثْقِلینَ حُطُّوا.
«در آن هنگام كه به سبكباران می‌گویند: [از صراط به سلامت] عبور كنید و معطّل نشوید امّا به سنگین‌ باران [از كوله‌ بار گناهان] می‌‌گویند: [در میان جهنّم] سقوط كنید».
اَفَمَعَ الْمُخِفِّینَ اَجُوزُ اَمْ مَعَ الْمُثْقِلینَ اَحُطُّ.[4]
«حال نمی‌‌دانم من از سبكباران خواهم بود كه به سلامت بگذرم یا از سنگین‌‌باران كه میان آتش سقوط كنم»؟
امام امیرالمؤمنین(ع) ریشه‌ی این انحرافات را نشان داده و فرموده است:
قَدْ غَابَ عَنْ قُلُوبِكُمْ ذِكْرُ الْآجَالِ وَ حَضَرَتْكُمْ كَواذِبُ الْآمَالِ.
«یاد مرگ از دل‌‌های شما غایب گشته و آمال و آرزوهای كاذب برای رسیدن به اهواء نفسانی به فضای قلبتان هجوم آورده است».
فَصَارَتِ الدُّنْیَا أمْلَكَ بِكُمْ مِنَ الْآخِرَةِ وَ الْعَاجِلَةُ أذْهَبَ بِكُمْ مِنَ الْآجِلَةِ.
«دنیا بیش از آخرت شما را تحت سیطره‌ی خود در آورده و نقدینه‌ی فانی بیش از نسیه‌ی باقی شما را به خود جذب كرده است»!
مابالُكُمْ تَفْرَحُونَ بِالْیَسِیرِ مِنَ الدُّنْیَا تُدْرِكُونَهُ وَ لا یَحْزُنُكُمُ الْكَثِیرُ مِنَ الْآخِرَةِ تَحْرَمُونَهُ.
«چه شده است شما را به اندكی از دنیا كه نصیبتان می‌‌شود خوشحال می‌شوید امّا به كثیری از آخرت كه از دست می‌دهید غمگین نمی‌گردید»؟
أسْمِعُوا دَعْوَةَ الْمَوْتِ آذَانَكُمْ قَبْلَ أنْ یُدْعَی بِكُمْ.[5]
«قبل از اینكه حضرت ملك الموت سراغ شما بیاید خودتان ندای مرگ را به گوش‌های خودتان برسانید و آماده‌ی رفتن باشید و خود را با آرزوهای كاذب مفریبید».
چند بیتی هم از دیوان منسوب به امام امیرالمؤمنین(ع) كه می‌فرماید:
وَ كَمْ لِلّهِ مِنْ لُطْفٍ خَفِیٍّ / یَدُقُّ خِفاهُ عَنْ فَهْمِ الزَّكِیِّ
«چه بسیار الطاف خفیّه‌ای كه خدا به بنده‌اش دارد در حالی كه هیچ آدم هوشمندی از آن نمی‌تواند آگاه گردد»!
وَ كَمْ یُسْرٍ اَتَی مِنْ بَعْدِ عُسْرٍ / وَ فَرَّجَ كُرْبَةَ الْقَلْبِ الشَّجِیِّ
«چه بسیار آسانی كه پس از دشواری به سراغ آدم می‌آید و اندوه از دلش بر می‌دارد».
وَ كَمْ اَمْرٍ تُساءُ بِهِ صَبَاحاً / وَ تَاْتِیكَ الْمَسَرَّةُ بِاالْعَشِیِّ
«چه بسا سحرگاه به خاطر امری اندوهناك می‌شوی و شبانگاه آن غم برطرف گشته و غرق در شادی می‌گردی».
اِذَا ضَاقَتْ بِكَ الاَحْوالُ یَوْماً / فَثِقْ بِالْواحِدِ الْفَرْدِ الَعَلِیِّ
«هر وقت از زندگی دلتنگ شدی دل به خداوند علیّ یكتا ببند و از او حلّ مشكل خود را بخواه».


فداكاری و جوانمردی


در جنگ اُحُد بر اثر جلوه‌‌گری مال دنیا در چشم برخی از مسلمانان، آنها سنگر را بر خلاف دستور رسول خدا خالی گذاشتند و دشمن از همان زاویه حمله كرد و شكست سختی بر ارتش اسلام وارد آمد و بسیاری پا به فرار گذاشتند و جز افراد معدودی كنار پیامبراكرم(ص) باقی نماندند و از این رو لطمات سنگینی بر امیرمؤمنان علی(ع) وارد شد. ایشان در احاطه‌ی دشمن قرار گرفت و برای كشتنش هجوم آوردند. در آن تنگنای بس خطرناك، تنها كسی كه پروانه‌‌وار بر گرد شمع وجود رسول اكرم(ص) می‌چرخید و از همه طرف، ضربات نیزه و شمشیر دشمن را به جان خود می‌خرید، علی(ع) بود كه بنا به نقلی 90 زخمِ كاری بر بدن مباركش وارد آمد. پس از جنگ می‌‌خواستند بخیه كنند كه از بس زخم‌‌ها به هم نزدیك بود، دشواری در كار بخیه پیش می‌آمد. در آن صحنه‌ی اعجاب انگیزِ فداكاری علی(ع) بود كه ندای تحسینِ آسمانی از جانب خدا رسید:
لا فَتَی اِلاّ عَلِیّ لا سَیْفَ اِلاّ ذوالْفَقار.
«جوانمردی جز علی كو و شمشیری جز ذوالفقار علی كجاست»؟
در جنگ خیبر كه جنگ عظیمی بود، دیگران رفتند و شكست خورده برگشتند و ترس و وحشتی عجیب ارتش اسلام را فرا گرفت، تا یك شب رسول خدا فرمود:
لَاُعْطِیَنَّ الرّایَةَ غَداً رَجُلاً یُحِبُّ اللهَ وَ رَسُولَهُ وَ یُحِبُّهُ اللهُ وَ رَسُولُهُ كَرّارٌ غَیْرَ فَرّار لا یَرْجِعُ حَتّی یَفْتَحَ اللهُ عَلَی یَدَیْهِ.[6]
«فردا من پرچم را به دست مردی می‌‌دهم كه هم او خدا و رسولش را دوست دارد هم خدا و رسولش او را دوست دارند؛ حمله‌وری كه تا دشمن را از پا در نیاورد، روی از دشمن بر نمی‌تابد تا اینكه خداوند پیروزی را بر دستان مبارك او جاری سازد».
اصحاب این سخن را كه شنیدند، به یكدیگر نگاه كردند كه آیا كیست آن مرد؟ تا صبح شد و رسول اكرم‌(ص) فرمود: علی كجاست؟ گفتند: یا رسول الله، علی به چشم‌ درد سختی مبتلا شده و قادر به حركت نیست و پیش پایش را نمی‌‌بیند. فرمود: او را بیاورید. دستش را گرفتند و با همان حال كه چشمش بسته بود، به حضور رسول اكرم‌(ص) مشرّف شد. رسول خدا(ص) اندكی از آب دهان خود به چشم‌های علی(ع) كشید. چشم‌ها باز و روشن شد. پیامبراكرم(ص) پرچم را به دستش داد. علی(ع) رفت و فاتح برگشت.


خودآزمایی


1- علت تفاوت مجازات پنج نفر گناهکار (زناكاران) را شرح دهید؟
2- چرا قرآن كریم مكرّراً پیروان خود را به تفكّر و تعقّل دعوت می‌كند؟
3- امام امیرالمؤمنین(ع) ریشه‌ی انحرافات و گناهان را کدام عوامل بیان کردند؟

 

پی‌نوشت‌ها

 

[1]ـ نقل از مناقب ابن شهر آشوب.
[2]ـ فرومایه، پست.
[3]ـ مفاتیح‌الجنان، اعمال مسجد سهله و زید. ظاهراً دعای ذكر شده‌ی در متن، دعای زیدبن صوحان از اصحاب امیرالمؤمنین(ع) است.
[4]ـ همان.
[5]ـ نهج‌البلاغه‌ی فیض، خطبه‌ی ۱۱۲.
[6]ـ بحارالانوار، جلد۲۱، صفحه‌ی ۳.

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت

آیت الله سید محمد ضیاءآبادی
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: